گروه تاریخ: در پی فروپاشی اتحاد شوروی، در سرزمینی که تاپیش از سال 1297خ( 1918م.) هرگز آذربایجان خوانده نمی شد، کشوری با نام "جمهوری آذربایجان" سر بر آورد که گردانندگان آن، بی آنکه پروای خواندن کتاب‌های تاریخ و فرهنگ و آگاهی از گذشته را داشته باشند، از همان روزهای آغازین استقلال، سخنان نادرست و ناروایی، درباره ایران و آذربایجان راستین بر زبان رانده‌اند؛

گروه سیاست: در پی فروپاشی اتحاد شوروی، در سرزمینی که تاپیش از سال ۱۲۹۷خ( ۱۹۱۸م.) هرگز آذربایجان خوانده نمی شد، کشوری با نام “جمهوری آذربایجان!” سر بر آورد که گردانندگان آن ، بی آنکه پروای خواندن کتاب‌های تاریخ و فرهنگ و آگاهی از گذشته را داشته باشند، از همان روزهای آغازین استقلال، سخنان نادرست و ناروایی، درباره ایران و آذربایجان راستین بر زبان رانده‌اند؛ برای نمونه، ابوالفضل ایلچی بیگ، رئیس جمهوری پیشین آن، زمانی گفته بود: “از سدها هزار سال!! باز، از همدان تا دربند و از گوگچه تا دریای خزر، ترکان آذری سکنی داشتند و به همراه دیگر اقوام می‌زیستند.”(۱) همو در نطق انتخاباتی خویش، آرزو کرده بود جمهوری اسلامی ایران، طی پنج سال آینده تجزیه شده و کرد و ترک و فارس و بلوچ و سایراقوام و لهجه ها به خودمختاری برسند. نیز در جای دیگر گفته بود: “در ایران به آذری‌ها و زبان آذری ظلم شده (توجه شود که جناب رئیس جمهوری در واپسین سالهای زندگی، هنوز نمی‌دانسته آذری گویشی از زبان فارسی بوده و گویش آذربایجانی زبانی جدا ازآن است. افروز) نمی‌توانم نسبت به سرنوشت میلیونها آذری که در ایران زندگی می کنند، بی تفاوت باشم…”(۲)

همراه با چنین سخنانی، سردمداران باکو شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی چندی را به کارگرفتند تا آذربایجانیان را به گسستن از ایران و یکپارچگی با این کشور نوپدید و ستیز با نمادهای فرهنگ ایران و زبان فارسی فرا بخوانند و البته توانسته‌اند گروهی از جوانان ناآگاه و ساده دل را گمراه کنند. در نقشه آذربایجان متحد – که پان ترکیستهای باکو ترسیم کرده‌اند- گستره این کشور پندارین، از جنوب داغستان روسیه، تا استانهای مرکزی و همدان ایران کشیده شده است.(۳)

به روشنی پیداست که پایه‌ی این ادعاهای نادرست، همسان بودن زبان مردم دو سرزمین و همنامی “جمهوری آذربایجان” و استانهای آذربایجان ایران است. در این نوشتار، به کوتاهی درباره سرگذشت زبان در این دو سرزمین و درباره‌ی نام پیشین سرزمین شمال رود ارس و چگونگی دیگر شدن آن به “جمهوری آذربایجان” سخن گفته خواهد شد.

در درازای تاریخ، زبان مردمان بسیاری سرزمینها دیگر شده است؛ چنان که، پس از یورش اعراب مسلمان به شام و شمال آفریقا، زبان عربی در این سرزمین‌ها روایی یافت و حتی نام سرزمینی مانند قبط (اجیپت در زبانهای اروپایی) به مصر دیگر شد و نیز، پس از یورش اروپاییان به قاره آمریکا، زبانهای اروپایی در آن قاره روایی یافت و زبانهای سرخپوستان یا از میان رفت؛ یا از گستره‌ی آنها بسیارکاسته شد. در آذربایجان و سرزمین آران نیز در پی کوچ تیره‌های ترک زبان از آناتولی و سپس با سیاست هدفدار روسیه تزاری در از میان بردن گویشهای ایرانی (پس از قرارداد ترکمانچای)، از چند سده پیش بدین سو گویشی از ترکی (با بیش از هشتاد درصد واژه‌های فارسی و آذری) جای زبانهای آذری (در آذربایجان) و آرانی (در آران) را – که از هر روی به هم ماننده بودند و هستند- گرفت؛ اما، هنوز هم، دربرخی جاهای دوردست و دشوارگذر و کوهستانی، زبانهای آذری و آرانی، با نام زبان تاتی، زندگی نیمه جان خویش را پی می گیرند.(۴)

نام سرزمین شمال رود ارس در زبان پارسی”آران” و در کتابهای یونانی و بیزانسی “آلبانیا” و در نوشته‌های ارمنی “آغوان” یا “آغوانک” و در نوشته‌های گرجی “رانی” و در نوشته‌های اسلامی “الران” و “اران” آمده است. این نامها همگی یکی هستند و در هر زبانی، به گونه‌ای تلفظ شده‌اند؛ به جز نام “آلبانیا” که از نام تیره “آلبان” گرفته شده است.(۵) به گمان پژوهشگران، نام آران یا اران ، از نام تیره  “آلان” (از تیره های ایرانی که نامشان در شاهنامه نیز آمده) گرفته شده است.

سرزمین آران تا حدود سده نهم هجری، به همین نام شناخته می‌شد؛ اما، پس از سده نهم هجری در کتابهای تاریخی و جغرافیایی، کمتر از این نام یاد شده است. آقای دکتر رضا، علت‌های از میان رفتن نام آران یا اران را چنین برشمرده اند:

 1- وجود اقوام دارای منشاء و زبانهای مختلف از دوران کهن تا سده بیستم میلادی که موانع بزرگ جغرافیایی (کوههای قفقاز) آنان را از همدیگر دور می داشت.

 2- فقدان حکومت مرکزی مقتدر در دوره های طولانی تاریخی

 3- تقسیم اران به چندین و چند خان‌نشین و ملک نشین و سلطان نشین که باعث شد اقوام مختلف نامهای محلی خود را حفظ کنند و نام کهن اران را فراموش کنند؛ بدین گونه، به جای نام اران، نام خان‌نشین‌های هر منطقه، مانند خان نشینهای قراباغ، شکی، شروان، گنجه، باکو، نخجوان، قبه (قوبا) و دربند روایی یافت.(۶)

در سال ۱۲۹۷ خ (۱۹۱۸م.) اعضای حزب مساوات، با بهره‌گیری از آشفتگی روزگار روسیه، و برای نخستین بار نام جمهوری خود را به طمع دست یافتن به سرزمین شمال غربی ایران، “آذربایجان” نهادند. با وجود دست به دست شدن این جمهوری میان نیروهای عثمانی و انگلیسی و بلشویکی و سرانجام فروپاشیدگی دولت مساواتیان در سال ۱۲۹۹خ نام آذربایجان براین سرزمین همچنان برجا ماند.

در همان زمان که محمدامین رسول زاده، رهبر مساواتیان نام آذربایجان را برای جمهوری نوپای خود “اختراع” نمود، ملی گرایان ایران واکنشهای تندی در برابر آن نشان دادند؛ از جمله، کسروی تبریزی، پژوهشگر نامدار، در نوشته هایش نادرستی این نامگذاری را بازنمود و خیابانی و پیروان دموکراتش که درآذربایجان قدرتی داشتند، برای جدا نشان دادن خودشان از قفقاز، نام آذربایجان راستین را به آزادیستان برگرداندند.(۷)

با گذاردن نام آذربایجان بر بخشی از قفقاز، اندیشه‌ای تازه نیز پدید آمد که گویا آذربایجان سرزمینی دو نیم شده است؛ تنی چند از شاعران و نویسندگان، نخست در قفقاز و پس آنگاه در ایران، از این جدایی ناله‌ها سر دادند و از روزگار گله‌ها کردند. (برای نمونه سلیمان رستم و بختیار وهاب زاده در قفقاز و محمدحسین شهریار در ایران) چندی نگذشت که واژه هایی چون آذربایجان شمالی (سرزمین آران) و آذربایجان جنوبی (آذربایجان راستین و تاریخی) در نوشته‌ها پدیدار شد و چندان این نوشته‌های بی‌پایه و دروغ تکرار شد که نسل جوان ما از درستی ماجرا بی‌خبر ماند و از راه راست برگشت. بدین گونه، در کتابهای تاریخ و جغرافیا -که در ایران به چاپ رسید- این یاوه‌های بیگانگان عینا تکرار شد. (برای نمونه، نگاه کنید به گیتاشناسی نوین کشورها- گردآوری و ترجمه: مهندس عباس جعفری- موسسه جغرافیایی و کارتوگرافی گیتاشناسی -ص ۶۵- زیرنام آذربایجان) اما این پایان ماجرا نبود؛ چندی بعد نویسندگان شوروی اعلام داشتند آذربایجان هیچگاه بخشی از ایران نبوده و ایرانیان، موقتا با اردوکشی‌های استیلاگرانه آنجا را اشغال کرده اند.(۸)

در پی استقلال جمهوری آذربایجان!! سردمداران باکو، همان گونه که در آغاز این نوشتار آمده، به ژاژخایی و یاوه گویی درباره ایران و آذربایجان راستین پرداختند و با طرح ادعای ارضی، حتی از آذربایجانیان خواستند از ایران جدا شوند و با آنان کشوری یکپارچه به پایتختی تبریز تشکیل دهند. اما، “نه” بزرگ و دندان شکن آذربایجان و آذربایجانی را در برابر خویش دیدند و دیگر هیچ!(۹)

در سال های گذشته، کشور یوگسلاوی پس از کشاکش‌های بسیار تجزیه شد و “جمهوری مقدونیه” آن کشور نیز با همان نام “جمهوری مقدونیه” اعلام استقلال کرد. واکنش یونان در برابر نام مقدونیه برای این کشور نوپدید بسیار سنجیده و خردمندانه و برای ما پندآموز بود. چون استان شمالی یونان نیز مقدونیه نام دارد -که همسایه جمهوری مقدونیه است- یونان اعلام کرد گذاشتن نام مقدونیه بر این جمهوری، به معنی داشتن ادعای ارضی نسبت به یونان است و نیز ،می‌خواهند با این نامگذاری مردم استان مقدونیه یونان را تحریک کنند تا به این جمهوری بپیوندند. از این رو یونان با طرح دعوا در انجمن‌های جهانی- که کشمکش‌های آن چندین ماه به درازا کشید- نگذاشت نام جمهوری مقدونیه بر این کشور گذاشته شود و هم اکنون، این کشور رسما بانام “جمهوری مقدونیه یوگسلاوی سابق ”  Former yugoslav republic of macedonia ،در جهان شناخته می شود. نکته جالب دیگر آنکه خود یونان با وجود شناسایی موجودیت و مرزهای همسایه خود، رسما هیچگونه نامی نپذیرفته و بیشتر از نام اسکوپیه (نام پایتخت مقدونیه) بهره می‌برد.(۱۰) البته، سنجش نام جعلی جمهوری آذربایجان با نام جمهوری مقدونیه چندان بجا نیست. زیرا، مقدونیه نام راستین آن سرزمین است و خواسته‌ی مقدونیان درست و بجاست؛ اما نام آذربایجان برآران، ساختگی و بی‌ریشه است و آرانیان هیچ حقی در به کارگیری این نام ندارند.

اگر در سال ۱۲۹۷ خ حکومت مرکزی آنچنانی در ایران نبود و اگر در سالهای پس از آن از بیم ابرقدرت اتحاد شوروی و یا چندان مساله‌ساز نبودن این نام، دولتهای ما زبان به اعتراض نگشودند، پس از فروپاشی اتحاد شوروی، چرا وزارت خارجه (همچون مورد مقدونیه) با اقامه دعوا در انجمن‌های جهانی، جلوی باژگونه خوانی‌های آرانیان را نگرفت تا انبوهی از دشواری‌های رنگارنگ در برابرمان پدیدار نگردد؟

گر چه ما آرانیان را از تبار ایرانی و هم فرهنگ و همدین خویش می‌دانیم و دست برادری به سویشان دراز می‌کنیم؛ اما چشم داریم از تاراج نام آذربایجان دست بردارند و به جای نگاه سیاسی و مغرضانه، نگاه پژوهنده و دلسوزانه به گذشته و تاریخ خویش بیندازند و به آغالش پان‌ترکیستهای ترکیه، به خویش و ریشه خود دشنام ندهند. از گردانندگان دستگاههای سیاسی و فرهنگی کشور نیز چشم داریم با اعتراض به این نام نادرست، جلوی باژگونه خوانی‌های خودی و بیگانه را بگیرند./ دکتر داریوش افروز اردبیلی

پی‌نوشت‌ها:

۱- رضا، دکتر عنایت الله ، اران از دوران باستان تا آغاز عهد مغول، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ۱۳۸۰ ،ص ۵۶۹

۲- بیات ، کاوه ، فصلنامه گفتگو، شماره ۳۳، خرداد ۱۳۸۱ ،ص۸۴

۳- رضا، دکتر عنایت الله ،اران از دوران …، ص ۵۷۲ و ۵۷۳

 4- منصوری، فیروز، مطالعاتی درباره تاریخ و زبان و فرهنگ آذربایجان، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ۱۳۷۹

۵- رضا، دکتر عنایت الله، آذربایجان و اران ( آلبانیای قفقاز) بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی ، ۱۳۷۲ ، ص ۳۷ تا ۳۹

۶- رضا ، دکتر عنایت الله ، اران از دوران … ، ص ۵۸۶ تا ۵۹۵

۷- اتابکی، تورج ،آذربایجان در ایران معاصر ، توس ، ۱۳۷۶  ، ص ۶۲ ، نیز برای آگاهی بیشتر در این باره، نگاه کنید به “آذربایجان در موج خیز تاریخ” ، به کوشش کاوه بیات ، نشر شیرازه، ۱۳۷۹

۸- رضا، دکتر عنایت الله ،آذربایجان و اران ، ص ۲۶ و ۲۷

۹- مرشدی زاد ، علی، روشنفکران آذری و هویت ملی و  قومی ، نشر مرکز ، ۱۳۸۰ ص ۳۲۸ و ۳۵۱

۱۰- افشار، مسعود (گردآوری و تنظیم) ، مقدونیه ، موسسه چاپ و انتشارات وزارت امورخارجه ، ص ۱۴۳ و ۱۴۴ و ۱۴۵

  • نویسنده : گروه سیاست آذرپژوه
  • منبع خبر : آذرپژوه