گروه فرهنگ و ادب: برخلافِ نسلِ قدیمی فرقه‌چی این نسلِ پانتُرکِ جدید، هدفِ راهبردی‌شان مبارزه با آن‌چه آنها «پانفارسیسم» می‌نامیدند و مبارزه با هویت‌باختگانِ ضدِّ دین و ضدِّ ترک (ببخشید تووورک!!) بود!

گروه فرهنگ و ادب: بعد از آنکه خود قوم‌گراها در رسانه‌هایشان اعلام کردند که انتشارات و کتاب‌فروشی «اندیشه‌نو» در تهران به دلیلِ «عدم استقبالِ مردم» تعطیل شده است، افشین جعفرزاده، پزشک، محقق و پژوهشگر ارومیه‌ای، در یک یادداشت کوتاه تلگرامی، خاطرات خود از آن کتابفروشی و انتشاراتی را چنین نوشت:
«من انتشارات و کتاب‌فروشی «اندیشه‌نو» را از سال ۱۳۶۸ خورشیدی دقیقاً می‌شناسم و بارها به کتابفروشی‌شان رفته بودم. می‌شود گفت از مشتری‌های پَر و پا قرص‌شان بودم؛ چه مغازۀ قدیمی‌شان که در خیابان کارگر و چند قدم بالاتر از میدانِ انقلابِ تهران بود و چه دکّانِ جدیدشان!
سال‌های نخست فعالیتِ این کتاب‌فروشی، پاتوقِ فرقه‌چی‌های قدیمی (طرفداران فرقۀ دموکرات آذربایجان!) بود. در دهۀ شصت، هفتاد و هشتاد در همان کوچۀ بن‌بستی که پنج‌شنبه‌ها صندلی در ته کوچه می‌گذاشتند و از خلق‌ها (؟!) و ستمِ ملی (!؟‌) و سوگِ آذربایجانِ ش.م.ا.ل.ی (!؟) و آذربایجانِ ج.ن.و.ب.ی (!؟) سخن می‌راندند!
گاهی من هم هم‌نشین‌شان می‌شدم!
با درگذشتِ آقای فرزانه و بهزادی و بسیاری دیگر، آن مکان به تدریج به پاتوقِ پانتُرکیست‌های تهران و شهرستان‌ها تبدیل شده بود و نکتۀ شگفت، باد کردن عجیب – غریب کتاب‌هایشان بود که مشخصاً با قیمت‌هایی کمتر به فروش می‌رسید!!
این نسلِ «پانتُرک شده» و جهش یافته از پان‌آذری (!) به پانتُرکیسم، واضحاً سطحی‌تر و بی‌سوادتر از نسلِ فرقه‌چی بود که دستی در خوانشِ کتاب‌های چاپِ باکو و شوروی داشت. نسلِ جدیدِ پانتُرک، دیگر به پان‌آذریسم(!) رضایت نمی‌داد و آذربایجان را آزربایجان و واژۀ تُرک را تورک می‌نوشت و ابعادِ وطنِ یوتوپیایی را از دشتِ اورخون و صحرای گوبی تا نزدیکی ژاپن و از دیگرسو تا مجارستان و بلغارستان، کِش می‌داد. سخن‌ها از ریشۀ تُرکی به قول خودشان بای‌بک (!؟) و واژۀ قم (قوم!!) داشت و مدعی بود فارسی، لهجۀ سی و سومِ زبان عربی است (منبع: یونسکو!؟!!) و البته با فحش‌های چارواداری به کشورِ ایران، زبانِ ملی فارسی، تاریخِ ایران، کورش هخامنشی، فردوسی، شاهنامه و خیلی‌ چیزها و اشخاصِ دیگر!!
سلام و علیک‌شان با علامت «بوزقوردی» هم شیرینی خاصِّ خودش را داشت!
آن نسلِ قبلی فرقه‌چی که حرف‌های نسلِ متأخرِ پانتُرک را می‌شنید، گاهی رو ترش می‌کرد و مجادلاتِ درون‌گروهیِ جماعتِ فرقه‌چی با پانتُرک‌های نسلِ متأخر، دیدنی بود (بارها بندۀ خدا آقای فرزانه -مدیر انتشارات- سرخ و سیاه می‌شد و تا مرز سکته می‌رفت!!) و امثال من هم نظاره‌گرِ داستان!
همه‌جور جنس – از تقویمِ پانترکی با خطِّ رایج در باکو گرفته تا کتاب‌های محمدتقی زهتابی و حسین محمدزاده صدیق و حسن راشدی و امثالهم در نفرت‌پراکنی علیه فردوسی، افتخارات ملی ایران – می‌شد در آن کتابفروشی یافت و به قول خودشان «قرمزی کتاب» – همان کتابی که برندا شفر نوشته و در سال ۱۳۸۵ خورشیدی در دانشگاه تهران و با ترجمۀ یاشار صدقیانی‌آذر چاپ شده بود. (!) – هم حتماً در دسترسِ مشتریان بود.
بله درست خواندید: ناشر آن کتاب، اولوس بود، از نشریاتِ دانشجویی دانشگاه تهران و با امکاناتِ ارائه شده توسط دانشگاه!!
نام دقیقِ کتاب: مرزها و برادری، ایران و چالشِ هویتِ آذربایجانی؛ نویسنده: برندا شفر
ده‌ها عنوان کتاب ریز و درشت هم فقط خودشان منتشر می‌کردند و شگفتا مدعی ممنوعیتِ نشر و چاپ به زبانِ تُرکی هم بودند!!! و نشریات ریز و درشت پانتُرکی از نوید آذربایجان گرفته تا شمس تبریز و ده‌ها عنوان دیگر هم که جای خود داشت.
برخلافِ نسلِ قدیمی فرقه‌چی این نسلِ پانتُرکِ جدید، هدفِ راهبردی‌شان مبارزه با آن‌چه آنها «پانفارسیسم» می‌نامیدند و مبارزه با هویت‌باختگانِ ضدِّ دین و ضدِّ ترک (ببخشید تووورک!!) بود!
به هر روی حکایت‌های شگفتی آنجا رخ می‌داد…
من از ورشکستگی و تعطیلی آن انتشارات و کتابفروشی(!)، صادقانه و بسیار متاسفم! بیشتر خوش داشتم، باشند و ادامۀ فعالیت بدهند و دل‌خوش باشند. ما هم خشنود و راضی بودیم!»

  • نویسنده : گروه فرهنگ و ادب آذرپژوه
  • منبع خبر : آذرپژوه