در تاریخ مشروطیت نام دو نفر همیشه با احترام بیان می‌شود که یکی ستارخان است و دیگری یک ارمنی اهل گنجه که یپرم داویدیان گانتزاکتسی نام داشت. اهمیت این دو سردار در عملکرد و رفتار و وفاداری و پایمردی و پاکبازی ایشان است که این دو را به فرزندان صالح میهن تبدیل کرده است

گروه سیاست: در تاریخ مشروطیت نام دو نفر همیشه با احترام ناشی از پاکبازی و شرافت ایشان بیان می‌شود که یکی ستار قره‌داغی معروف به ستارخان، آذری اهل ارسباران و ساکن در تبریز بود و دیگری یک ارمنی اهل گنجه که یپرم داویدیان گانتزاکتسی نام داشت. اهمیت این دو سردار در پدیداری ایشان در سپهر سیاسی ایران و عملکرد و رفتار و وفاداری و پایمردی و پاکبازی ایشان است که این دو را برعکس بسیاری از رجال و سرداران مشروطه به فرزندان صالح میهن تبدیل کرده است. اما دست سرنوشت این دو را رو در روی یکدیگر قرار داد و هر دوی ایشان در راه ایران جان باختند.

یپرم خان  در روستایی به نام بارسوم در گنجه زاده شد و از همین روی نام خانوادگی او گانتزاکتسی به معنی اهل گنجه یا گنجوی است. او به فداییان ارمنی پیوست که علیه عثمانی مبارزه می‌کردند اما هنگام گذر از مرز روسیه و عثمانی، توسط روسها بازداشت و به جزیره ساخالین در منتهی علیه شرق روسیه تبعید شد اما از آنجا به ژاپن گریخته و از آنجا نیز به ایران آمد و در آذربایجان به مشروطه خواهان پیوست و با همراهی دیگر یاران خود، از روسیه برای مبارزان آذربایجان سلاح قاچاق می‌کرد. او پس از مدتی از طرف فدراسیون انقلابی ارمنی مامور گیلان شد و در آنجا کوره آجرپزی به راه انداخت و با کمک کارگران ارمنی این کارگاه فوج فدایی ارمنی را تشکیل داد. در همان اثنا در جنگهای ارمنی- تاتار ۱۹۰۵ ۱۹۰۷ ، مادر یپرم کشته شد. یپرم بلافاصله به گنجه و زادگاهش بارسوم رفت و پس از زیارت قبر مادرش در راه بازگشت مدتی در باکو توقف و در آنجا با تنی چند از مشروطه خواهان ایرانی ملاقاتهایی کرد و سپس به گیلان بازگشت.

یپرم در بازگشت چهار قبضه اسلحه نیمه اتوماتیک ماوزر با خود به همراه آورد و در اختیار کمیته گیلان قرار داد. به درخواست کمیته یک روز پس از آن همسر یپرم، بانو آناهید، به باکو عزیمت کرد و شش قبضه تپانچه ماوزر دیگر با خود به رشت آورد. به این ترتیب با کمک یپرم و همسرش انبار اسلحه و مهمات گیلان تشکیل شد و توسعه یافت. همچنین او در رویداد استبداد صغیر به تبریز آمد و دوشادوش مجاهدان با سپاه محمدعلی شاه به نبرد پرداخت. سپس به گیلان بازگشت و در همکاری با مشروطه‌خواهان گیلان، آقابالاخان رشتی حاکم گیلان را به قتل رسانده و گیلان را از استبدادیون آزاد ساخت.

آنان در ادامه به رهبری محمدولی خان تنکابنی به سوی تهران حرکت کرده و آن را تصرف نمودند. یپرم‌خان پس از فتح تهران به ریاست امنیه انتخاب شد و تلاش کرد که قوای ژاندارمری ایران را تشکیل دهد. او در این مدت در جنگهای مهم مشروطه در ورامین و نوبران و صحنه علیه استبدادیون شرکت کرد و در امامزاده جعفر ورامین، ارشدالدوله را با سپاهیان ترکمن و مازندرانیاش شکست داد و سپس به یاری امیرمفخم بختیاری که از داوودخان کلهر سپهسالار سالارالدوله شکست خورده بود شتافت و داوودخان را در نوبران شکست داد و باز در تعقیب او در نبرد صحنه نیز او را شکست داد اما خودش در این جنگ جان باخت.

***

اما ستار قره‌داغی معروف به ستارخان ،سومین پسر حاج حسن بزاز قره‌داغی در ۲۸ مهر ۱۲۴۵ خورشیدی در روستای سردارکندی در شهرستان ورزقان به دنیا آمد. وقتی اسماعیل برادر او به دست نیروهای دولتی کشته شد، ستارخان به همراه  خانواده خود به تبریز مهاجرت کرد. او در محله امیرخیز اقامت گزید و در زمره لوطیان فرقه شیخیه تبریز قرار گرفت. ستار مدتی جزو تفنگچیان سواران حاکم خراسان بود، از آنجا به عتبات عالیات عراق سفر کرد، پس از چندی به تبریز بازگشت و به مباشری املاک محمدتقی صراف مشغول شد. سپس به توصیه رضاقلی خان سرتیپ وارد خدمت ژاندارمری شد و حفاظت راه مرند و خوی به او محول گردید. چندی بعد مورد توجه مظفرالدین میرزا (ولیعهد) قرار گرفت، ضمن دریافت لقب خان، از تفنگداران ولیعهد در تبریز محسوب گردید. ستارخان بنابر عادت لوطیگری در دفاع از مظلومان در برابر حکومت در یکی از درگیریهای خود با مأمورین محمدعلی میرزا (ولیعهد) در تبریز، مورد تعقیب قرار گرفت، از شهر گریخت و مدتی به راهزنی و عیاری مشغول شد، اما از ثروتمندان می‌گرفت و به فقرا می‌داد. سپس با وساطت بزرگان و معتمدین محل به شهر بازگشت و دلالی اسب را پیشه خود کرد.

او به درستی و امانتداری در تبریز شهرت داشت به همین دلیل مالکان، حفاظت از اموال خود را به او می‌سپردند. او هیچ گاه درس نخواند و سواد خواندن و نوشتن نداشت، اما هوش آمیخته به شجاعتش و مهارت در فنون جنگی و اعتقادات مذهبی و وطن دوستی‌اش، او را به سردار ملی تبدیل کرد. با شروع انقلاب مشروطه علیه محمدعلی شاه در تهران و گسترش آن در سراسر کشور، شاه قاجار به مبارزه و سرکوب مشروطه‌خواهان پرداخت. مجاهدین و آزادیخواهان آذربایجانی و قفقازی، به فرماندهی ستارخان و باقرخان به حمایت از مشروطیت تهران قیام نمودند و در مقابل قوای ۳۵ تا ۴۰ هزار نفری اعزامی محمدعلی شاه و خوانین محلی به فرماندهی عین‌الدوله که برای سرکوبی قیام تبریز اعزام شده بودند به شدت مقاومت کردند و از تسلط آنها به شهر ممانعت نمودند.

مجاهدین به فرماندهی ستارخان به حمایت از مشروطیت تهران قیام نمودند

تبریز به مدت ۱۱ ماه توسط سپاه دولتی محمدعلی شاه قاجار محاصره شد و از ورود آذوقه به شهر جلوگیری به عمل آمد. زندگی بر مردم بسیار سخت و طاقت فرسا گردید حتی مردم ناچار به خوردن یونجه و علف شدند. پس از ماه‌ها محاصره تبریز قوای روسیه با موافقت دولت انگلستان و محمدعلی شاه قاجار، از مرز گذشتند ؛به سوی تبریز حرکت کردند و راه جلفا را باز کردند. در نتیجه محاصره شهر به پایان رسید و سربازان دولتی شاه و خوانین محلی مخالف مشروطیت از اطراف تبریز دور شدند. بدین ترتیب نقشی که ستارخان و باقرخان در دفاع از مشروطه در تبریز داشتند به پایان رسید.

ستارخان پس از فتح تهران، برای ایمن کردن اردبیل به آن شهر رفت و حکومت آنجا را به دست گرفت. در این مدت همه ایلات اردبیل و خلخال و شاهسون قره‌داغ با هم علیه ستارخان متحد شدند و به تابعیت از رحیم‌خان چلپیانلو در آمدند و آماده حمله به اردبیل شدند. مشروطه‌خواهان اردبیل مسلح شدند اما ستارخان که ماجرا را جدی نگرفته بود تسلیحاتشان را از ایشان گرفته و اردوگاه ایشان را برهم زد. این امر سبب شد که ایشان رنجیده خاطر شده و برخی از ایشان به شاهسونها پیوستند. رحیم‌خان و متحدانش قصد تسخیر اردبیل و نابودی ستارخان و سپس تسخیر تهران به نفع محمدعلی شاه را داشتند. ستارخان که دیر متوجه موضوع شده بود با تلگراف از تهران کمک خواست. در این زمان رحیم‌خان با حدود ۲۰هزار نفر به اردبیل حمله کرد اما ستارخان علیرغم عدم همکاری مردم اردبیل، در داخل شهر مقاومت سنگینی کرد. با این حال فشنگ مجاهدان به پایان رسید و این درحالی بود که باقرخان از تبریز با قوای کمکی حرکت کرده بود و در سراب خبر سقوط اردبیل را شنید و به زودی ستارخان که از اردبیل گریخته بود به او ملحق شده و به تبریز رفتند.

با پیچیدن خبر سقوط اردبیل و شکست ستارخان، باقرخان هزار و پانصد نفر نیرو در تبریز جمع کرد و سردار اسعد نیز به عنوان وزیر داخله، یپرم‌خان را با سیصد سوار بختیاری و صد و پنجاه مجاهد ارمنی و صد نفر قزاق با دو توپ اشنایدر و دو مسلسل ماکزیم راهی آذربایجان کرد.

قوای دولتی اول اوضاع زنجان را ایمن کرد و در آذرماه خود را به سراب رسانده و به باقرخان ملحق شد. آنان حمله حبیب‌الله خان پسر رحیم‌خان با سه هزار سوار را دفع کرده و او را به اهر راندند. سپس به سوی اهر پیشروی کردند و در گردنه مینق حبیب‌اله خان را شکست دادند و حاکم‌نشین قره‌داغ یعنی اهر را تسخیر کردند اما قره‌داغیها مقاومت سرسختانه‌ای نشان دادند و شاهسونها نیز پشت ایشان را خالی کردند و بدین ترتیب رحیم‌خان شکست خورده و به خاک روسیه گریخت و ایل چلپیانلو به تابعیت از کریمخان برادرزاده او که متحد دولت بود درآمدند و پس از چندروز قوای دولتی به تهران بازگشته و سردار و سالار نیز به تبریز رفتند و فتنه قره‌داغ خوابید.

***

با این حال نقطه عطف این موضوع همراهی و همیاری دو سردار از دو گروه مجزا است که در طول تاریخ روابط تنگاتگی اعم از جنگ و صلح با هم داشته‌اند و در آن زمان، جنگ تاتار-ارمنی (جنگ مسلمانان آن سوی قفقاز و ارمنیها) در گرفته بود و با این حال نه یپرم و مردانش، آذریها را از قماش دشمنان خود در شمال ارس شمردند و نه ستارخان و یارانش، از روی همدردی زبانی با شمال ارس، ارمنیها را دشمن شمردند و برای آنان ایران از همه چیز مهم‌تر بود.

  • نویسنده : گروه سیاست آذرپژوه
  • منبع خبر : آذرپژوه