هر چند روسیه تزاری در اجرای سیاست وارونه نگاری تاریخ و فرهنگ مردم قفقاز موفقیت چندانی به دست نیاورد، ولی رژیم کمونیستی که بعد از آن به قدرت رسید، در مسیری گام برداشت که منجر به دوباره‌نویسی تاریخ منطقه قفقاز شد.

روش و شیوه تاریخ‌نگاری و نوع نگاه تاریخ‌نگارانی را که از نزدیک به یک سده پیش تا روزگارِ ما، پیرامون تاریخ آذربایجان ـ چه آذربایجان کهن و راستین و چه جمهوری فعلی آذربایجان ـ پژوهش نموده، قلم زده و آثاری به وجود آورده‌اند، می‌توان به دو گروه تقسیم نمود: یکم تاریخ‌نگارانی که با توجه و تکیه بر اسناد، منابع و مآخذ تاریخی، باستان‌شناسی، زبان‌شناسی، سکه‌شناسی، جغرافیای تاریخی و دیگر حوزه‌ها و علوم وابسته، به دنبال ارایه تصویری روشن و نزدیک به واقعیت‌های گذشته این سامان بوده‌اند. و دوم گروه وارونه‌تاریخ‌نگاری که بدون توجه به داده‌های تاریخی، تنها به دنبال جعل، تحریف و ارایه گزارش‌های بی‌پایه برآمده‌اند که تنها و تنها در فرآیند نوعی ملت‌سازی آنان را یاری دهد.

 در جمهوری آذربایجان ما با همین دو نوع روش تاریخ‌نگاری کم و بیش روبرو هستیم؛ سبک پژوهش با تکیه بر اسناد و مدارک معتبر تاریخی که متاسفانه پژوهشگران آن انگشت شمار هستند و سبک وارونه‌نگاری تاریخ که تحت شرایطی بعد از روی کار آمدن کمونیست‌ها، متاسفانه به وفور اینگونه نویسندگان یافت می‌شوند. هر چند روسیه تزاری در اجرای سیاست وارونه نگاری تاریخ و فرهنگ مردم قفقاز موفقیت چندانی به دست نیاورد، ولی رژیم کمونیستی که بعد از آن به قدرت رسید، در مسیری گام برداشت که منجر به دوباره‌نویسی تاریخ منطقه قفقاز شد. در این پروسه، اسناد و مکتوبات تاریخی ملل ساکن آذربایجان، گرجستان، ارمنستان، داغستان و… جمع آوری و دوباره‌نویسی شد. کمونیست‌ها با خط و زبان دیگر ملت‌های ساکن شوروی کاری نداشتند، اما خط و زبان مردم ساکن در جمهوری آذربایجان فعلی را ابتدا به روسی و سپس به آذری با خط کریل تغییر دادند و بدین ترتیب مسیر را برای تحریف تاریخ و جعل فرهنگ آذربایجان هموار کردند؛ این انقطاع از گذشته فرهنگی به جایی رسید که مردم جمهوری آذربایجان دیگر نمی‌توانستند اشعار شاعران بزرگی چون نظامی گنجوی و ملا محمد فضولی که به زبان فارسی، عربی و ترکی آذری با الفبای قرآنی است را بخوانند.

با این وجود بودند افرادی که توانستند با تکیه بر منابع واقعی تاریخ، پرده‌های جهل را با نوشته‌های خود به کناری زده و آن روی واقعی تاریخ را به مردم آذربایجان نشان دهند. کسانی چون اقرار علیف که با وجود تربیت در دستگاه کمونیستی حاکم بر این کشور کوچک، توانست آثاری را با تاکید بر منابع متقن تاریخی تحریر کند. یکی از این آثار “تاریخ آتروپاتن” است که در سال ۱۳۹۱ در ایران هم ترجمه شده است.

در مقدمه کتاب علیف آمده است: «آتروپاتن نام یونانی پادشاهی‌ است که ربع آخر قرن چهارم پ.م در آذربایجان و کردستان ایران و بخشی از جمهوری آذربایجان کنونی ایجاد شد و نزدیک به سه قرن و نیم به حیات خود ادامه داد. آتروپاتن کشوری غنی و قدرتمند بود که در آن کشاورزی، دامپروری و تجارت رونق فراوان داشت و شهرنشینی در شهرهای آباد آن توسعه یافته بود. آتروپاتن استقلال خود را نه‌تنها در تمام دوران استیلای مقدونیان در شرق، بلکه در دوران سلوکیان نیز حفظ کرد.»

اقرار علیف در کتاب خود با استناد به منابع و مآخذ مختلف اثبات می‌کند که: ۱) در عصر مؤلفان عرب در آذربایجان به زبان آذری صحبت می‌شده است. ۲) این زبان بدون تردید از زبان‌های ایرانی بوده است، زیرا مؤلفان عرب آن را در ردیف «دری» و «پهلوی» آورده‌اند یا در کنار «فارسی» و در تقابل با زبان‌های قفقازی قرار داده‌اند. به عقیده او زبان آذری با زبان فارسی تفاوت داشت و از گروه زبان‌های ایرانی شمال غربی بود و بدون تردید به تالشی که «خصوصیات اصلی آوایی مختص زبان مادی را حفظ کرده، نزدیک بوده است.»(اقرار علي يف، آتورپاتكان تاريخي، ص ۳۵).

علی‌یف همچنین می‌افزاید: «در واقع، گویش‌های ایرانی موجود در سرزمین آذربایجان ممکن نیست در زمان‌های متأخر یا حتی در قرون میانه به وجود آمده باشند و این خود حقیقتی انکارناپذیر به نزد متخصصان است… بدین ترتیب این دیدگاه که زبان‌ها و گویش‌های ایرانی گروه شمال غربی در دوران باستان در آذربایجان جنوبی کاملاً رایج بوده‌اند نباید مورد شک و تردید قرار گیرد. همچنین بدون هیچ بحثی می‌توان گفت که زبان حاکم در منطقه می‌توانسته است فقط زبان مادی و گویش‌های آن باشد.» (همان؛ ص ۳۶)

  • منبع خبر : آذرپژوه