گروه فرهنگ و ادب/سید علی عمادالدین نسیمی، متخلص به نسیمی. وی شاعری شهره از شعرای قرن هشتم هجری است. او بنا به منابعی از ترکمان‌های عراق یا از مردمان آذربایجانی و بنا به منابعی دیگر از اهالی حلب می باشد.

گروه فرهنگ و ادب/ میر محمد حسینی: سید علی عمادالدین نسیمی، متخلص به نسیمی. وی شاعری شهره از شعرای قرن هشتم هجری است. او بنا به منابعی از ترکمان‌های عراق یا از مردمان آذربایجانی و بنا به منابعی دیگر از اهالی حلب می باشد. طبق نظر ادوارد براون وی متولد شهر بغداد بوده اما برخی دیگر او را متولد شیراز یا تبریز و یا دیاربکر نیز می‌دانند. دکتر محسن جعفری مذهب درباره زادگاه نسیمی این گونه نوشته است:

«عسقلانی (م. ۸۵۲ هـ.)، سخاوی (م. ۹۰۲ هـ.) و ابن عماد الحنبلی (م. ۱۰۸۹ هـ) که از نسیمی نخستین زندگی‌گزاری‌ها را نوشته‌اند، او را تبریزی می‌دانند، برخی اهل آمد می‌نامند. رضا قلی خان هدایت او را اهل شیراز می‌شناسد. سخن او در فارسنامه‌ی ناصری نیز تکرار شده است. عاشیق چلبی زادگاه وی را روستایی «نسیم» نام در اطراف بغداد معرفی می‌کند. مرحوم میرزا آقا قلی‌زاده از دانشمندان جمهوری آذربایجان با استناد به مزار شاه خندان برادر نسیمی در شهر شماخی، همین شهر را محل تولد او می‌داند. ادعاهای بغداد، آمدی و یا شیرازی بودن نسیمی رد شده است. نبود محلی به نام نسیم در اطراف بغداد، این که هیچ گاه نسیمی شهر آمد را ندیده است و تخلیط اسم شاعری نسیمی نام در شیراز با وی از جمله دلایل رد این ادعاهاست. آن چه مسلم است، این است که وی در سرزمین آذربایجان بالیده، به آسیای صغیر سفر کرده و در حلب شهید شده است.»(۱)

آثار: عمادالدین نسیمی دو دیوان شعر، یکی به فارسی و دیگری به ترکی، به نظم درآورد و قصائدی عربی نیز سرود. اشعار عربی نسیمی در لابه لای جنگ ها، سفینه ها، تذکره ها و اشعار فارسی و ترکی اش پراکنده است و تعداد آنها نیز کم می باشد.(۲) دیوان فارسی نسیم توسط حمید محمدزاده با مقابله‌ی نسخ معتبر در سال ۱۹۷۲ در باکو چاپ شد. دیوان تركی وی نیز به تصحیح محمد زاده صدیق و با مقدمه ای طولانی در شرح زندگی و اشعار وی به چاپ رسیده است.

نسیمی را با توجه به آثاری که به سه زبان ترکی، فارسی و عربی خلق کرده است می توان بنیان گذار روح اتحاد ملل اسلامی نامید، که فضولی بغدادی بعدها این رسالت را کامل کرد. از آثار این دو عارف شاعر جز اتحاد و انسانیت نمی توان استنباط کرد. کسانی که بی خردانه از همچون نسیمی و فضولی ها برای تفاخر قومی و بر انگیختن نفرت قومی استفاده می کنند را کج فهم ترین طیف هواداران چنین مفاخری می توان دانست، که کمترین ارتباط را با آثار چنین بزرگانی دانشته اند.

به غیر از اینکه نسیمی به سه زبان مصطلح آن عصر اسلامی در مناطق اسلامی (قفقاز، ایران، آسیای صغیر و خاورمیانه) شعر سروده است، همچنین اشعار او به هر زبانی را می توان به دور از دشمنی با زبانهای دیگر دید. چنان که در اشعار ترکی خود به هیچ عنوان تلاشی برای عدم استفاده واژگان و لغات فارسی و عربی نکرده و شعر ترکی او آنچنان که مصطلح قفقاز، آذربایجان و عثمانی تا عصر معاصر بوده، مملو از واژگان فارسی و عربی است.

منده سیغار ایکی جهان، من بو جهانه سیغمازام،

گؤوهری لامکان منم، کؤن و مکانه سیغمازام

ذره منم، گونش منم، چار ایله پنج و شش منم،

صورتی گؤر بیان ایله، چونکی بیانه سیغمازام

ذات ایله هم صفاتیله، قدریله هم براتیله،

گل شکرم هم نباتیله، بسته دهانه سیغمازام

شهد منم، شکر منم، شمس منم، قمر منم

روح روان باغیشلارام روح و روانه سیغمازام

تشیع: محمد زاده صدیق درباره عقاید نسیمی می نویسد: «دین سید علی عمادالدین نسیمی تبریزی، اسلام و مذهبش شیعه‌ی جعفری اثنی عشری بوده است. در این، هیچ شکی نیست. در باب دین و مذهب او، در هیچ جا جز این ادعایی نشده است. مدایح وی در باب چهارده معصوم مشهور است. او، حروفیه را مسلکی می‌شناخته است و از شیعیان صافی ضمیر روزگار خود بوده است.(۳)

البته در توضیح نسبت بین شیعه و حروفی بودن، موارد متعددی آمده که مختصری از انها را ذکر می کنیم. تأثیرات تشیع در حروفیه را در نقل احادیث شیعه، قبول برخی معتقدات شیعه، و ستایشِ امامان شیعی می‌توان یافت. با این همه، مخالفت‌هایی با اسلام و پاره‌ای از معتقدات خاص شیعه را نیز به آنان نسبت داده‌اند، از جمله اینکه آنان فضل‌اله حروفی را مهدی می‌دانستند.(۴) در میان علمای شیعه، امینی (ص ۷۹-۸۰، ۹۸-۹۹) شرح حال ستایش‌آمیزی درباره فضل‌اله حروفی و نسیمی نوشته و آن دو را جامع علوم عقلی و نقلی و از سادات صحیح‌النسب و شهدای عالی‌قدر شیعه دانسته است. آقابزرگ طهرانی(۵) نیز از فضل‌اله حروفی با عنوان شهید یاد کرده است.(۶) فضل‌اله را حکیم، عارف و دارای علوم ظاهری و باطنی و صاحب کرامات معرفی کرده است که به فتوای جهالِ متلبس به لباسِ اهلِ علم کشته شد. وی(۷) نسیمی را هم عارف، عالم، محدّث، شاعر و پیرو اصول طریقتِ «سیدشاه فضل نعیمی» معرفی کرده است.

مکتب حروفیه: نسیمی از مشهورترین معتقدان و مبلغین حروفیه است. و نقش بی همتای نسیمی در تبلیغ این مرام قابل کتمان نیست. این فرقه در دوره امیر تیمور گورکانی توسط حسین فضل اله پایه گذاری گردید. حروفیه دارای جهان بینی شیعه ـ اسلامی بوده و با باورهایی شبیه به صوفیان، برای ارزش عددی حروف الفبا تفسیرهایی قائل بودند و با این کار از آیات و حدیث‌های اسلامی معانی شگفت‌انگیز و غیرمتعارفی استنباط می‌کردند. و به نقش «حروف» در زندگی و تفسیر و تاویل معنای احادیث و دیگر متون مذهبی اعتقاد داشت.

نسیمی را در سال ۱۴۱۷ میلادی و در شام به جرم انحراف از دین پوست بدنش کنده شد تا درس عبرتی برای شاگردان و همفکرانش شود. دکتر محسن جعفری مذهب در باب تاریخ شهادت نسیمی می نویسد:

«تاریخ شهادت او را عسقلانی ۸۲۱ هـ . ، هدایت ۸۳۷ هـ . و مجالس العشاق ۸۳۷ هـ . ذکر کرده‌اند. کتاب بشارت‌نامه که در سال ۸۱۱ هـ .  تألیف شده، تاریخ شهادت وی را ۸۰۷ هـ . نوشته است. از میان محققان زندگی نسیمی مرحومان محمد فؤاد کوپریلی، عبدالباقی گؤلپینارلی و دکتر حسین اعیان همین تاریخ را معتبر می‌دانند. مدرس تبریزی در ریحانة الادب نیز همین تاریخ را قبول کرده است. در آن سال نسیمی ۳۶ سال سن داشت. به هر حال نمی‌توان سال شهادت نسیمی را دورتر از ۸۱۱ هـ . ، سال تألیف بشارت‌نامه دانست.»(۱)

زاهدین بیر بارماغین کسسن دونر حق دن کئچر

گور بو میسکین عاشیقی سرپا سویورلار آغلاماز

این بیت نیز اشاره به این موضوع دارد که وقتی نسیمی را می‌خواستند در ملأ عام بکشند زاهدی به مردم گفت که نسیمی چنان نجس است که اگر یک قطره از خون او به بدن کسی بچکد باید آن قسمت از بدن را ببرند. از قضا مقداری از خون نسیمی به انگشت او خورد. اما زاهد به لکنت افتاد و حرف خود را پس گرفت و نسیمی بیت فوق را در توصیف ریاکاران سرود.

شاعر میر فرخی گیلانی نیز پوست کندن نسیمی را این چنین نظم می کند:

نسیمی چون وزید از جانب دوست

نسیـمی را بــرون آورد از پــوست

نسیمی و دیگر شعرا: نسیمی شاعری سر در کنج خلوت نبوده و به ادب از دیگر شعرای نامی ترک زبان و فارسی، نام برده، تضمین کرده و به کل مورد توجه قرار داده است. خیام، نظامی، سعدی مولوی و بخصوص حافظ بسیار مورد رجوع وی بود. محمد زاده صدیق معتقد است از میان شعرای ترکی‌سرا نیز به احمد دایی، تاج الدین احمدی و احمد قاضی برهان الدین توجهی خاص دارد. نمونه هایی که جعفری مذهب در «تاثیرات او از شاعران پارسی زبان» اشاره کرده است را می آوریم.(۲)

حافظ:

دست در حلقه‌ی آن زلف دوتا نتوان کرد،

تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد.

نسیمی:

از تو خوبی طمع مهر و وفا نتوان کرد،

گله با وصل گل از خار جفا نتوان کرد.

حافظ:

دلم جز مهر مهرویان طریقی بر نمی‌گیرد،

ز هر در می‌دهم پندش ولیکن در نمی‌گیرد.

نسیمی:

دل از مهر پري‌رويان دل من بر نمي‌گيرد،        

مده پند من اي ناصح! كه با من در نمي‌گيرد.

* * *

به جان وصل تو می‌خواهم ولیکن بر نمی‌آید،

به دست عاشق این دولت به جان و سر نمی‌آید.

حافظ:

یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور،

کلبه‌ی احزان شود روزی گلستان غم مخور.

نسیمی: 

تكيه‌كن برفضل حق، اي دل! ز هجران غم مخور،        

وصل يار آيد، شوي زان خرّم اي جان! غم مخور.

 حافظ:

در هوای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع،

شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع.

نسیمی:

رشته‌ي پرتاب جان تا چند سوزانم چو شمع؟        

ترسم از دل سر برآرد آتش جانم چو شمع.

حافظ:

باده دردانه است و من غواص و دریا میکده،

سر فرو کردم در اینجا تا کجا سر بر کنم!

نسیمی:

باده ‌دردانه است و دريا خانه‌ي خمّار ما،         

چون صدف در قعر دريا طالب دُردانه‌ايم.

حافظ: 

صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن،

دور فلک درنگ ندارد شتاب کن.

نسیمی:

ساقي! نسيم عهد گل آمد شتاب كن،        

باب الفتوح ميكده را فتح باب كن.

 حافظ:

مرا چشمی است خون افشان ز دست آن کمان ابرو،

جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو.

نسیمی:

دل مردم به جان آمد ز چشم آن كمان ابرو،        

تعالي ا… از آن چشم و جلال ا… از آن ابرو!

مولوی:

با روي تو ز سبزه و گلزار فارغيم

 با چشم تو ز باده و خمار فارغيم

نسیمی:

با روي او مگو كه ز گلزار فارغيم،         

كز هستي دو كون به يكبار فارغيم.

 مولوی:

حرام است ای مسلمانان از این خانه برون رفتن

می چون ارغوان هشتن به بانگ ارغنون رفتن

نسیمی:

به کوی یار می‌باید به چشم خون فشان رفتن،

به دست خشک نتوان جانب آن آستان رفتن.

 مولوی:

دگرباره بشوریدم بدان سانم به جان تو

که هر بندی که بربندی بدرانم به جان تو

نسیمی:

نگارا بي سر زلفت پريشانم، به جان تو!        

به ­جز وصلت نمي‌خواهد دل و جانم، به جان تو!

سعدي:

برخيز تا يك سو نهيم اين دلق ازرق فام را،

بر باد قلاشي دهيم اين شرك تقوا نام را.

نسيمي:

صبح از افق بنمود رخ، در گردش آور جام را

وز سـر خمار غـم بـبر این رند درد آشاـم را

محمد زاده نیز در مقدمه ای که بر دیوان ترکی نسیمی نگاشته نمونه هایی را از تاثیرات دیگر پارسی سرایان بر نسیمی ذکر می کند، لیکن گاهی منطق کلامش به جای بررسی علمی به مدیحه ای قوم گرایانه نزدیکتر است. وی تاثیر پذیری نسیمی و دیگر شاعران بزرگ «ترک زبان» از حافظ را یک سنت می داند،«از نسیمی تا سید محمد حسین شهریار». اما در تبیین آن می گوید که دلیل اش حافظ قرآن و «ترک ستا» بودن حافظ بوده است.(۳)

این در حالی است که فهم حافظ از ترکان چندان با جایگاه این قوم در ادبیات کلاسیک پارسی متفاوت نیست. برای نمونه چند بیت از حافظ را که در آنها به «ترکان» و «ترک» اشاره رفته است می آوریم. قبل از آن اشاره به این نکته جالب توجه خواهد بود که در شعر حافظ هیچ گاه شهر و ولایتی از شمال شرق ایران همنشین لغت ترک نیست و این لغت در کنار جای نام هایی از شمال شرق ایران بزرگ به کار رفته است:

فغان کین لولیان شوخ شیرین کنار شهر آشوب

چنان بردند صبر از دل که ترکان خان یغما را

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

بـه خال هندواش بخشم سمرقند و بخارا را

آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت

آیــا چـه خـطا دیـد که از راه خـطا رفـت

به تنگ چشمی آن ترک لشکری نازم

کـه حمله بر من درویش یک قبا آورد

حافظ چـو ترک غمزه ترکان نمی کنی          

دانی کجاست جای تو خوارزم یا خجند

بازکش یک دم عنان ای ترک شهرآشوب من

تا ز اشـک و چـهره راهـت پر زر و گوهر کنم

ســوختم در چـاه صـبر از بـهر آن شمع چگل

شــاه تـرکان فارغ است از حال ما کو رستمی

یـا رب این بچه تـرکان چه دلــیرند به خـون

کـه به تــیر مـژه هـر لحظه شــکاری گیرند

بـه شعر حافظ شیراز می رقصند و می نــازند

سـیه چشمان کشمیری و تــرکان سمرقندی

بـرشکن کاکل تــرکانه که در طالع تــوست

بـخشش و کـوشش خـاقانی و چنگیز خانیچ

دلم ز نرگسِ سـاقی امـان نـخواست به جان

چـرا کـه شـیوه‌ی آن تُرک دل سیه، دانست

 پی‌نوشت ها:

https://www.ibna.ir/fa/note/230672

۲- محمدزاده صدیق، حسین(۱۳۸۷)، دیوان اشعار ترکی سید عنماالدین نسیمی، مقدمه تصحیح و تحشیه از حسین محمد زاده، ص۴

۳- از مقدمه محمد زاده بر دیوان اشعار فارسی نسیمی

۴- رجوع کنید به کیا، ص۳۱۲؛ گولپینارلی، ص۲۲۲۳

محمد صادق‌کیا، «واژه‌نامه گرگانی»، تهران ۱۳۳۰ش؛ عبدالباقی گولپینارلی، فهرست متون حروفیه، ترجمه ه. سبحانی، تهران ۱۳۷۴ش

https://fa.wikishia.net/view/%D8%AD%D8%B1%D9%88%D9%81%DB%8C%D9%87#cite_note-35

۶- میرزامحمدعلی مدرس‌تبریزی ج۶، ص۲۱۸ -۲۲۰

۷-محمدعلی مدرس‌تبریزی، «ریحانةالادب»، تهران ۱۳۶۹ش

https://fa.wikishia.net/view/%D8%AD%D8%B1%D9%88%D9%81%DB%8C%D9%87#cite_note-37

۱۰- https://www.ibna.ir/fa/note/230672

۱۱-https://www.ibna.ir/fa/note/230672https://www.ibna.ir/fa/note/230672

۱۲- محمدزاده صدیق، حسین(۱۳۸۷)، دیوان اشعار ترکی سید عماالدین نسیمی، مقدمه تصحیح و تحشیه از حسین محمد زاده، ص۵۶

  • نویسنده : میر محمد حسینی
  • منبع خبر : آذرپژوه