گروه فرهنگ و ادب: نکته قابل توجه این است که شاعر قزل‏ارسلان را از نسل پادشاهان کیانی و جانشین جمشید و فریدون و کیخسرو می‏داند و قلمرو او، یعنی اران و آذربایجان، را ایران ذکر می‏کند

گروه فرهنگ و ادب/ مهدی نوریان: یکی از برجسته ‏ترین نمونه‏ های اثرپذیری متون نظم و نثر فارسی از شاهنامه فردوسی را در دیوان خاقانی شروانی می‏توان یافت. آنچه از سالها پیش هرگاه به دیوان خاقانی مراجعه می‏کردم نظرم را عمیقا به خود جلب می‏کرد کثرت اشارات و تلمیحات خاقانی به نام‌های قهرمانان شاهنامه و داستان زندگی آنان بود و اکنون البته بدون ادعای استقراء تام می‏توانم بگویم که اسامی شخصیت‌ها و پهلوانان شاهنامه، از کیومرث و طهمورث دیوبند گرفته تا خسرو پرویز و بهرام چوبینه، در دیوان خاقانی بیش از هر دیوان دیگر شعر فارسی آمده است.

ممکن است تصور شود که تنها چهره‏های مشهور شاهنامه مانند جمشید و فریدون و ضحاک و رستم و افراسیاب و کیخسرو و اسفندیار مورد توجه خاقانی است، اما سیری در دیوان او خلاف آن را نشان می‏دهد. او آنچنان با تمامی شاهنامه مأنوس است که اشاره به جزئیات تمام داستانها، اعم از مشهور و نامشهور، حتی داستانهای مربوط به بخش تاریخی آخر شاهنامه که دیگران کمتر به آن پرداخته‏اند، در تلمیحاتش دیده می‏شود. برای نشان‏دادن نمونه‏ای از این گونه تلمیحات در اینجا چند بیت از یکی از شورانگیزترین قصاید خاقانی را می‏آوریم که در مدح قزل‏ارسلان معروف سروده شده و مطلع آن بدین گونه است:

چـون صبح‌دم عـید کند نافه‏گشایی

بگشای رگ خم که کند صبح نمایی

نکته قابل توجه این است که شاعر قزل‏ارسلان را از نسل پادشاهان کیانی و جانشین جمشید و فریدون و کیخسرو می‏داند و قلمرو او، یعنی اران و آذربایجان، را ایران ذکر می‏کند و در ستایش او می‏گوید:

کیخسرو ایران ملک‏الغرب که از قدر

بـر خسرو توران سزدش بار خدایی

دارای مـلوک‏العجم اسـکندر ثـانی

کز چشمه جودش نکند خضر جدایی

ای نــامزد خـاتم جـمشید که بر تو

ختم است جهانداری و حقا که سزایی

بــودند کــیان بهـتر آفـاق و نیایت

بـهتر ز کـیان بود و تو بهتر ز نیایی

رستـم ظفری بلکه فرامرز شکوهی

جمشید فری بلکه کیومرث دهایی

مانند علی سرخ غضنفر تویی ارچه

از نـسل فــریدونی نـز آل عبایی

گـرچه ملک‏الغرب تویی تا ابد اما

بر تخت خراسان ملک‏الشرق تو شایی

هرچند که لُنبَک دهد آسایش بهرام

بهرام به شاهی به و لنبک به سقایی

ایران به تو شد حسرت غزنین و خراسان

چون گفته من رشک معزی و سنایی(۲)

چنانکه می‏بینیم خاقانی به داستان بهرام گور و لنبک آبکش نیز پرداخته است و در جای دیگر می‏گوید:

بــهرام نـنگرد به براهام چون نظر

بر خوان و خان لنبک سقا برافکند(۳)

چند سال پیش کتابی به نام خاقانی شروانی، حیات، زمان و محیط او از زبان ترکی به فارسی ترجمه شد و در ایران انتشار یافت. شگفتی بیش از حد بنده با خواندن نخستین صفحات آن کتاب آغاز شد که در آن شعر خاقانی و اندیشه او متأثر از دلاوری و سلحشوری قهرمانان داستانهای «دده قورقود» و «قوتاد غوبیلیگ» دانسته شده بود و چند سطر پس از آن آمده بود: «آثار شاعر به گلهای رنگارنگ دستچین شده از دامنه‏های دده گونش، قوجاکَپَز، قافلانکوه، سهند، آغری داغ، شاه‏داغی، بوزداغ، میشو و سنجر … آراسته است».(۴)

هرچه به حافظه فشار آوردم که ببینم آیا این اسامی را در شعر خاقانی به یاد می‏آورم سودی نداشت با آنکه همه عمر، چه در دوران تحصیل و چه در زمان تدریس با دیوان خاقانی سروکار داشتم و بارها به دقت در تک تک کلمات و ابیات آن تأمل کرده بودم، باز هم به دیوان مراجعه کردم و هرچه در فهرست اعلام به دنبال دده قورقود و قوتاد غوبیلیگ و در فهرست اسامی امکنه به دنبال دده‏گونش و قوجاکپز گشتم کمتر یافتم. قطعا، این بحث پژوهشی سوءتفاهمی درپی نخواهد داشت چون بنده با تمام وجود برای احساسات برادران همکیش و همخون و همنژادمان در آن سوی ارس نسبت به زبان مادریشان احترام قائلم اما در عین حال براساس دلایل متقن و مستند علمی و تاریخی که در درجه اول از آثار و تحقیقات دانشمندان و محققان ارجمند آذربایجانی مستفاد می‏شود، اعتقاد دارم که زبان مادری قطران و نظامی و خاقانی و حتی شاعران چند نسل پس از آنان مانند همام و اوحدی و دیگران ترکی نبوده است و این زبان با ورود سلجوقیان به آن سرزمینها به تدریج در میان گروه‌هایی از مردم شیوع یافته و از زمان صفویه به بعد عمومیت پیدا کرده است. بنابراین وقتی در همان کتاب می‏بینیم که مؤلف محترم چه کوششی کرده است تا ثابت کند نظامی و خاقانی و قطران به ترکی فکر می‏کرده‏اند و بعد آن فکر ترکی را به شعر فارسی ترجمه می‏کرده‏اند تعجبمان بسی افزون‌تر می‏شود. حال آنکه همه اسناد و مآخذ بروشنی گویای آن است که در زادبوم نظامی و خاقانی دلبستگی بیش از حد به فرهنگ ایرانی و زبان فارسی و شاهنامه فردوسی به گسترده‏ترین وجهی وجود داشته است. اسدی توسی راه فردوسی را در آن سرزمین و به تقاضای بزرگان آن سرزمین ادامه داده و گرشاسبنامه سروده است، نظامی اسکندرنامه را مکمل شاهنامه معرفی می‏کند و خاقانی با تلمیحات متعدد خود یاد شاهنامه را زنده نگه می‏دارد.(۵)

در میان این همه قصاید غرا که از آغاز شعر دری تا امروز سروده شده است بنده هیچ قصیده‏ای نمی‏شناسم که به اندازه قصیده «ایوان مدائن» خاقانی به جان کلام فردوسی نزدیک شده باشد. فردوسی با سرودن سرگذشت پیشینیان و یادآوری قدرت و شوکت پادشاهان قدیم تأکید می‏کند:

جهان سر به سر حکمت و عبرت است

چـرا بـهره‌ی مـا هـمه غـفلت اسـت(۶)

و خاقانی با خطاب «هان ای دل عبرت‏بین» در آغاز قصیده خویش و نیز تأکید بر مفهوم دادگری که به عقیده فردوسی اصلی‏ترین شرط تحقق فره ایزدی است نشان می‏دهد که به‏خوبی پیام فردوسی را دریافته و با مؤثرترین لحن و تعبیر به گوش آیندگان رسانده است. به طور کلی می‏توان گفت که بنیان حکمت عملی حکیم خردمند طوس بر پایه‌ی داد نهاده شده است و درحقیقت شاهنامه فردوسی آوردگاهی است که در آن داد و آز به نبردی همیشگی برخاسته‏اند و کسانی چون فریدون و کیخسرو مظهر داد و در مقابل آنان ضحاک و افراسیاب مظهر آز شمرده می‏شوند و سرانجام این نبرد نیز پیروزی قطعی داد بر آز خواهد بود. شاعر بزرگ شروان نیز با الهام‏ گرفتن از فردوسی در اشعار خویش بر همین نکته تأکید می‏کند:

افسانه شد حدیث فریدون و بیوراسب

زین هر دوان کدام به مخبر نکوتر است

ایـن داد کـرد و آن سـتم آورد و عاقبت

هـم حــال دادگر ز ستمگر نکوتر است(۷)

و چنانکه گفته شد ممدوحـان خویش را جانشینـان جمشید و فریدون و کیخسرو می‏داند.

حضور شخصیتهای شاهنامه در سراسر دیوان خاقانی حضوری بسیار جالب توجه است، چنان که نامهای جم و جمشید ۶۵ بار، رستم و تهمتن ۵۸ بار، زال ۲۷ بار، کیخسرو۲۶بار، فریدون ۱۷ بار، افراسیاب ۱۵ بار، ضحاک و بیوراسب ۱۳بار، سیاوش ۱۱بار، بیژن ۱۰ بار، اسفندیار و روئین‏تن ۱۰بار، سام نریمان ۸ بار و نامهایی چون کیقباد، گشتاسب، آرش، فریبرز، بهمن، اردشیر، کاوه، اردوان، منیژه، آبتین، کیومرث، گیو، فرنگیس، طهمورث، هوشنگ، لهراسب، جاماسب، فرامرز، کتایون، پیران و گرگین هرکدام به ترتیب از هفت تا یک‏بار در آن دیوان آمده است.

در بسیاری از این موارد خاقانی ممدوحان خود را در قصاید مدحیه به پهلوانان ایرانی شاهنامه و دشمنان آنان را به کسانی چون ضحاک و افراسیاب مانند کرده است. مثلاً در قصیده بلندی در مدح سلطان محمد بن محمود بن محمد بن ملکشاه و تشویق او به بازپس‏گرفتن خراسان از غزان می‏گوید:

مُلک خراسان تو راست در کف اغیار غصب

موسی ملکت تویی گرگ شبان غنم

مُلک خراسان به تیغ بازستانی ز غز

پس چه‏کنی در نیام گنج ظفر مکتتم

کاوه که داند زدن بر سر ضحاک پتک

کی شودش پایبند کوره و سندان و دم

گــر زپی غَزْوِ غُز قصد خراسان کنی

گــرد سواران کند چهره گردون دژم

در گـه مــیران غز درشـکنی نیمروز

چون در افراسیاب نیم شبان روستم(۸)

اما این موضوع تنها منحصر به ستایشنامه‏های او نیست، بلکه حتی در قصایدی که در حکمت و موعظت و زهد و تحقیق سروده است نیز بسیاری از تصویرهای شعری او به کمک مفاهیم شاهنامه شکل می‏گیرد. مثلاً هنگامی که از ریاضت کشیدن خود در میدان مبارزه با نفس سخن می‏گوید به یاد هفتخان اسفندیار و روئین دژ و دختران گشتاسب که در آن دژ زندانی ارجاسب تورانی شده‏اند می‏افتد و می‏گوید:

هنوز اسفندیار من نرفت از هفت خان بیرون

هنوزش در دژ روئین عروسان اند زندانی(۹)

و آنگاه که راه‏یافتن به عالم وحدت را نجات‏بخش خود می‏بیند، خود را چون بیژنی وصف می‏کند که در چاه ظلمانی عالم کثرت گرفتار بوده و وحدت همچون رستم او را از این چاه تاریک رهایی بخشیده است:

به وحدت رَستم از غرقاب وحشت

به رُستم رَسته گشت از چاه بیژن(۱۰)

صور خیال خاقانی در تغزل و تشبیب نیز از اشاره به قهرمانان شاهنامه تهی نیست، چنانکه در نظر او حلقه‏های زلف ساقی چون حلقه‏های زره رستم و تیر نگاه او مانند تیر آرش است:

ادهم شب گریخت ساقی کو

تا کــمند مـعنبر انــدازد

درع رستم ز سـنبل آراید

تـیر آرش ز عبهر اندازد(۱۱)

و باز در هنگام بثّ الشکوی و گله از روزگار و سرنوشت به همین صورت:

با من فلک به کین سیاووش و من ز عجز

اسـب گلـین بــه حـرب تـهمتن درآورم

چــون زال بـسته قـفسم نـوحه‏زان کنم

تــا رحـمتی بـه خاطر بهمن درآورم(۱۲)

و همچنین در حبسیّات و شکوه از بند و زنجیر:

مــار ضــحّاک مـاند بر پایم

وز مژه گنج شایگان برخاست(۱۴)

و یا: دست آهنگر مرا در مار ضحّاکی کشید

گنج افریدون چه سود اندر دل دروای من(۱۳)

حتی قصاید عربی خاقانی نیز از اشاره به شاهنامه خالی نیست، مانند این بیت:

الوذ بذی التاجین کیخسرو الهدی

تـذل له ایــران و الترک تخشع(۱۴)

شاعر شروان در آثار دیگر خویش نیز از یاد شاهنامه فارغ نیست، مثلاً در تحفة‏العراقین در ستایش عمّ خود، قدوة‏الحکما کافی‏الدین عمر، که خود را پرورش یافته او می‏داند، او را به سیمرغ، خود را به زال، و پدر خود را به سام تشبیه می‏کند و می‏گوید:

مسکین پدرم ز جور ایام

افکند مرا چو زال را سام

او سیمرغی نمود در حال

در زیر پرم گرفت چون زال

آورد به کوه قاف دانش

پرورد مرا به آشیانش(۱۵)

در منشآت نیز، آنجا که از پادشاه طلب بخشایش می‏کند، می‏نویسد: «معهود محاسن اخلاق آن است که چون شفاعت رستم توران‏ستان در میان آمد، بیژن اگرچه خشم‏آلود باشد، در خطای گرگین خط عفو فرماید کشیدن».(۱۶)

از مثالهای متعدد دیگر، برای رعایت اختصار، صرف نظر می‏کنیم و نتیجه می‏گیریم که با توجه به کثرت تلمیحات خاقانی به شاهنامه فردوسی، دریافت معانی دقیق بسیاری از ابیاتِ دشواریاب این شاعر بزرگ در گرو آشنایی با جزئیات داستانهای شاهنامه است. مثلاً در قصیده بلند آرزوی سفر خراسان ـ «رهروم مقصد امکان به خراسان یابم»، می‏گوید:

ملک کیخسرو روز است خراسان چه عجب

کـه شبیخونگه پــیران بــه خراسان یابم(۱۷)

کسی که بخواهد معنی این بیت را به درستی دریابد، اولاً باید در شاهنامه خوانده باشد که فردوسی کیخسرو را خورشید دانسته است:

چو بشنید پیران ز پیش سپاه

بــیامد برــ رستم کینه‏خواه

بدو گفت رستم که‏ای پهلوان

درودت ز خورشید روشن روان

هم از مادرش دخت افراسیاب

که مهر تو بیند همیشه به خواب(۱۸)

و ثانیا از شبیخون‏زدن لشکریان افراسیاب به فرماندهی پیران ویسه در نبرد هماون به لشکر کیخسرو به فرماندهی طوس آگاهی داشته باشد تا بتواند ایهام تناسب بسیار هنرمندانه خاقانی را دریابد. هرچند معنی شعر و مقصود خاقانی از آن در عوالمی به‏کلی متفاوت با عوالم شاهنامه است.

نکته دیگر اینکه سرشت رمزی داستانهای شاهنامه و تأویل‏پذیری آنها امکانی در اختیار خاقانی نهاده است تا بتواند مفاهیم مورد نظر خود را در هر زمینه به کمک آنها بیان کند، مثلاً در زمینه زهد و اعراض از دنیا بگوید:

لهو و لـذّت دو مـار ضــحّاکند

هر دو خونخوار و بی‏گناه آزار

بنابراین اگر قرار شود که تحقیقی علمی درباره بیان رمزی داستانهای شاهنامه صورت پذیرد از دیوان خاقانی و سایر شعرای نظیر او می‏توان بهترین بهره‏ها را برد. در پایان با آنکه خاقانی در مقام مفاخره می‏گوید:

شاعر مُفلق منم خوان معانی مراست

ریزه‏خور خوان من عنصری و رودکی

چنانکه دیدیم، خود او بر سر خوان رنگین فردوسی نشسته و بیشترین توشه را از آن برداشته است.

پی نوشت‌ها:

۱- سهروردی، شهاب‏الدین یحیی (شیخ اشراق): مجموعه مصنّفات، ج ۳، به تصحیح سید حسین نصر، چاپ دوم، پژوهشگاه علوم انسانی، تهران ۱۳۷۳، ص ۲۳۲ .

۲- خاقانی، دیوان، به کوشش دکتر ضیاءالدین سجادی، انتشارات زوار، تهران ۱۳۳۸، ص ۴۳۸٫

۳- همان، ص ۱۴۰٫

۴- کندلی هریسچی، غفار: خاقانی شروانی، ترجمه میرهدایت حصاری، مرکز نشر دانشگاهی، تهران ۱۳۷۴، ص ۲٫

۵- برای آگاهی بیشتر به مقاله نگارنده با عنوان «آفرین فردوسی از زبان پیشینیان» در فصلنامه هستی (تهران ۱۳۷۱، ص ۱۳۱) رجوع شود.

۶- فردوسی: شاهنامه، براساس چاپ مسکو، به کوشش دکتر سعید حمیدیان، دفتر نشر داد، تهران ۱۳۷۴، ج ۳، ص ۱۰۵٫

۷- خاقانی، دیوان، ص ۷۶٫ ۸

۸- همان، ص ۲۶۳٫

۹- همان، ص ۴۱۲٫

۱۰- همان، ص ۳۱۷٫

۱۱- همان، ص ۱۲۳٫

۱۲- همان، ص ۲۴۰٫ ۱۴

۱۳- همان، ص ۶۱٫

۱۴- خاقانی شروانی: مثنوی تحفة‏العراقین، به اهتمام یحیی قریب، ابن‏سینا، تهران ۱۳۳۳، ص ۲۱۸٫

۱۵- خاقانی شروانی: منشآت، به تصحیح محمد روشن، انتشارات دانشگاه تهران، تهران ۱۳۴۹، ص ۳۱۵٫

۱۶- خاقانی، دیوان، ص ۲۹۹٫

۱۷- فردوسی، شاهنامه، ج ۴، ص ۲۲۰٫

۱۸- خاقانی، دیوان، ص ۲۹۹٫

  • نویسنده : مهدی نوریان
  • منبع خبر : آذرپژوه