گروه فرهنگ و ادب:در نگاه شهریار آذربایجان فرزند خلف ایران است و وظیفه‌ی حفظ تمامیت ارضی آن به عهده اوست. شهریار در شعر با صراحت تمام آذربایجان را جایگاه دین ایرانی زرتشتی و مسکن آریایی ها معرفی می کند.

گروه فرهنگ و ادب/ میر محمد حسینی:بخش نهم: شهریار علاقه‌ی وافری به زادگاهش آذربایجان داشت و اشعارش مملو از تعریف و تمجیدِ زیبایی و جلال این خطه از ایران زمین است. لیکن به مانند همه‌ی مردم آذربایجان این محبت باعث نمی شود که وطن را از یاد ببرد. در شعر شهریار، آذربایجان بدون ایران و ایران بدون آذربایجان تصویر نشده و او رابطه این دو را عموم و خصوص مطلق تصویر کرده است. برای نمونه، وی این شعر را در شهریور ۱۳۲۰ سرود و آذربایجان را به بلا کشی ایران فرا خواند:

روز جــانبازیست ای بــیـچاره آذربـــایجان

سر تو باشی در میان هر جا که آمد پای جان

در نگاه شهریار آذربایجان فرزند خلف ایران است و وظیفه‌ی حفظ تمامیت ارضی آن به عهده اوست. شهریار در شعر با صراحت تمام آذربایجان را جایگاه دین ایرانی زرتشتی و مسکن آریایی ها معرفی می کند. وی به سان یک نظریه پرداز علوم سیاسی بحث ملیت و مولفه های تشکیل دهنده آن را پیش کشیده و به وزن زبان در موجودیت ملت اشاره می کند. از نظر او زبان تنها مولفه و حتی مولفه لازم یک ملیت نیست، و تاریخ تا کنون کمتر ملتی را با یک زبان واحد به خود دیده است. البته با توجه به دیگر اشعار شهریار که در آنها اهمیت زبان فارسی متذکر می شود، می توان چنین استباط کرد که وی ضرورت زبان مشترک و میانجی را نیز در حفظ همبستگی ملی مد نظر داشته است:

تــو هـمایون مـهد زرتشتی و فرزندان تو

پـــور ایــرانند و پـــاک آئین نژاد آریان

اخـتلاف لهجه مــلیت نـــزاید بهر کس

مـلتی با یــک زبان کمتر به یاد آرد زمان

گــر بــدین منطق ترا گفتند ایرانی نه ای

صــبح را خـوانند شام و آسمان را ریسمان

بی‌کس است ایران به حرف ناکسان از ره مرو

جـــان به قــربان تو ای جانانه آذربایجان

مـــادر ایــران ندارد چون تو فرزندی دلیر

روز سـختی چشم امید از تو دارد همچنان

شهریار با یادآوری جشن مهرگان و تشبیه آوازه آذربایجان به اشتهار جشن سده و عید مهرگان، آشکارا فرهنگ و تاریخ این منطقه را در تار و پود تاریخ و فرهنگ ایران زمین تنیده توصیف می کند. شهریار مرزداری آذربایجان و فرزندانش برای ایران را با نام بردن دلاوران آذربایجان ادامه داده و در نهایت سرایش این قصیده را جوشش خون ایرانیتش می گوید:

آسمانت دلفریب و آفتابت دلفروز

سرزمینت دلنشین و گلستانت دلستان

نو گل گلزار تو چون آتش جشن سده

گرمی بازار تو چون جشن عید مهرگان

این همان تبریز کز خون جوانانش هنوز

لاله گون بینی همی رود ارس، دشت مغان

با خطی برجسته در تاریخ ایران نقش بست

همت والای سردار میهن ستارخان

این همان تبریز کز جانبازی و مردانگی

در ره عشق وطن صد ره فزون داد امتحان

این همان تبریز کامثال خیابانی در او

جان برافشاندند بر شمع وطن پروانه سان

این قصیدت را، که جوش خون ایرانیّت است

گوهر افشان خواستم در پای ایران جوان

آن که جز آزادی ملت ندارد آرزو

آن که جز آبادی میهن ندارد آرمان

شهریار در «یاد آذربایجان» حدیث دلدادگی اش به آب و خاک آذربایجان را بازگو کرده است. وی در این قصیده علاقه اش به مردم آذربایجان را به زیباترین شکل ممکن سروده و دوری از این خاک مادری را مایه افسردگی خود می گوید. اما این همه ماجرا نیست. وی ضمن آنکه در این ابیات ارتباط بین آذربایجان و کشورمان را رابطه مادری و فرزندی معرفی کرده و جایگاه این فرزند ارشد و خلف را در حفظ همبستگی ملی، تمامیت ارضی مورد اشارت قرار می دهد، همچنین با اشاره به وزن بالای آذربایجان در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران به نقد تمرکز گرایی عنان گسیخته نیز دست یازیده و از بی توجهی ملی گرایان در تامین عدالت برای ناحیه آذربایجان گلایه می کند.

با تمامی این اوصاف و نقد تندی که نسبت به ساختار متمرکز کشور دارد، هیچ گاه به سان عده ای تجزیه طلب سعی نمی‌کند از نمد این نابه سامانی و ناعدالتی کلاه گشاد ملت‌سازی جعلی ببافد. بلکه برای رفع آنچه تیغش بر علیه آن آخته، آزادی همه ایران را آرزو می کند و اشاره می دارد که آذربایجان باید پیشقراول آن باشد:

 پر می زند مرغ دلم با یاد آذربایجان

خوش باد وقت مردم آزاد آذربایجان

دیریست دور از دامن مهرش مرا افسرده دل

باز ای عزیزان زنده­ام با یاد آذربایجان

تا باشد آذربایجان پیوند ایران است و بس

این گفت با صوتی رسا فریاد آذربایجان

در بیستون انقلاب از شور شیرین وطن

بس تیشه بر سر کوفته فرهاد آذربایجان

در مکتب عشق وطن جان باختن آموخته

یارب که بود است از ازل استاد آذربایجان

ضحاکیان مرکزی بیرون برند از حد ستم

تا سر بر آرد کاوه حداد از آذربایجان

خون شد دل آزادگان یارب پس از چندین ستم

کام ستمگر میدهی؟ یا داد آذربایجان

جان داده آذربایجان امداد ایران را و نیست

ایران مداران را سر امداد آذربایجان

تا چند در هر بوم و بر آواره اید و در بدر

دستی بهم ای نامور اولاد آذربایجان

ازآتش پاشیدگی تا چند خاکستر نشین

آباد باید خانه بر باد آذربایجان

آزادی ایران زتو آبادی ایران ز تو

آزاد باش ای خطه­ی آباد آذربایجان

 بر زخم آذربایجان هان شهریارا مرهمی

تا شاد گردانی دل دلشاد آذربایجان

  • نویسنده : میر محمد حسینی
  • منبع خبر : آذرپژوه