از دیگر شعرایی که با شهریار مراوده قلمی داشت و او نیز شهریار را به امید توهمی به واگرایی از ایران، تشویق می کرد بلود قره چورلو بود. البته وی قفقازی نبود و در مراغه به دنیا آمد و در تهران فوت کرد، لیکن به شدت دارای عقاید واگرایانه بود.

گروه فرهنگ و ادب/ میر محمد حسینی:بخش پنجم/از جالب توجه ترین اشعار شهریار به زبان ترکی آذربایجانی، جوابیه هایی هستند که وی در مشاعره با شاعرانی از پشت پرده آهنین، سروده است. البته برخی از این جوابیه ها به فارسی نیز می باشد. این مشاعرات ضمن زیبایی فنی شان، از لحاظ محتوایی نیز بسیار حائز اهمیت هستند. مناظرات مذکور بعد از سروده شدن حیدر بابا شکل گرفته است. و آنچنان که از واکاوی نقش رستم علیف خاورشناس معروف می توان بدان دست یافت، شاعران شوروی به شکل سازمان دهی شده ای با هدف تهیج شهریار به سرودن اشعاری با محتوای تجزیه طلبانه تحریک شده بودند.

تعداد شاعرانی که در این مورد ابیاتی را به قلم جاری کرده اند، متعدد بوده و در مواردی شاعری به دفعات، شهریار را مورد خطاب قرار داده است. لیکن شهریار برای تک به تک آنها جوابیه نسروده، بلکه جوابیه هایی را که به برخی شان داده را آنچنان هنرمندانه سروده، که جایی برای چون و چرا نگذاشت .بلود قره چورلو، سلیمان رستم و محمد راحم، از جمله شعرای قفقازی و بعضا آذربایجانی هستند که مورد خطاب شهریار برای پاسخ به ادعاهای کذایی قرار گرفته اند. ذیلا چند نمونه از آنها را می آوریم.

در شعر زیر که سلیمان رستم آن را خطاب به شهریار سروده، به شکل زیرکانه ای در صدد برآمده تا شهریار نیز موضوع جدایی قفقاز از ایران را آنچنان که آنها می ببیند و آینده را آن سان که ذیل ادبیات «حسرت»شان صورت بندی کرده اند، ببیند، آرزو کند و ذیل این جریان ادبی مجعول، بسرآید:

قوی سویله ییم اوره گمین سوزونی

بـیر کـره ده  گورمه  میشم  اوزونی

نــگر انام    یـئتیر    منه    ئوزونی

مـحبتین   بــاغریمدا دیر    شهریار

مـنیم  اورک  آغــریمدادیر  شهریار

  …

هر جـانلی دان، سـنه بـوجان یاخین دیر

اوزاق ده گیل یول، کی یامان یاخین دیر

قـاشـلا ، گـؤزون آراسیـندان یاخین دیر

دئــمه عــومور خــزانسیز دیــر شهریار

اجــل ، یــامان آمــانسیز دیــر شهریار

جو روانی و تبلیغاتی سنگینی که شعرای حکومتی دولت شوروی برای شهریار ساخته بودند صرفا به توصیه و آرزو و … ختم نمی شد، بلکه برخی از شعرای قفقازی از جمله همین سلیمان رستم به دلیل عدم همراهی شهریار با ایدئولوژی «پان آذریسم» «پان آذربایجانیسم»، وی را مورد مذمت و اهانت نیز قرار می دادند. با این حال شهریار در جوابیه هایی که سرود، بدون کمترین اتهام و اهانتی درخورترین جواب ها را گفته است. شعر زیر از سلیمان رستم می باشد که در آن به وضوح شهریار را به عدم دفاع از حق «ملت» متهم می کند:

حـاقیم دئــیه ائــللر قـالخیب آیاغا،

سسین گلمیر، آی شهریار، هارداسان؟

آیــیل بــاری گــولله‌لرین سـسینه

مـیللتین مین دردی وار، هارداسان؟!

مـن اوزاق‌دان گــؤرورم بو دهشتی

سن یاخین‌دان گؤرمورسن وهشتی؟

دوشـمن یئنه نـیشان آلیب میللتی

میدان‌لاردا آخیر قان‌لار، هارداسان؟

با وجود همه جو سازی ها علیه شهریار شاید همین یک شعر از وی، برای چنین یاوه سرایی هایی از سلیمان رستم کافی باشد. او در این شعر از تجزیه ایران می نالد و ایران را سرزمین پدری می گوید و با جمع گفتن آن، به رستم یاد آورمی شود که حوزه قفقاز نیز متعلق به ایران است. همچنین آوردن نام کوروش، دیرین بودن تعلق قفقاز به ایران را متذکر می شود. در بیت نهم نیز صریحا قفقاز را از جدای ماندن از ایران زنهار می دهد:

آتامیز یوردی بولونمکده دیمه اویناش آراسیندا

بـولونر یـوزیاشینون جرمه سی فراش آراسیندا

آتامیز(کوروشی) دنیا یاسوبن دخمه سی ایچره

آنـامیز ایـرانی بـولمکده دیـر اویناش آراسیندا


آغ گورچین، نه روادیر که ایشیقلیق قوشی سن تک

یــاتا بــایقوش یــوواسیندا قــالا خفاش آراسیندا

گوز یاشیمسان سن آراز قویما گوزوم باخادا گورسون

نـه یــامان پـرده چکوبسن ایکی قارداش آراسیندا

یکی از مهمترین سروده‌های شهریار که اشارتی مستقیم به جدایی سرزمین‌های ایرانی قفقاز و تجزیة خاک ایران دارد، قطعه شعری است که در جواب محمد راحیم سروده است. از جالب توجه ترین مواردی که در مورد شهریار وجود دارد و در این شعر نیز بدان پرداخته، این می باشد که وی شمال ارس را آذربایجان نمی گفت و در اشعارش از آنجا به قفقاز تعبیر می کرد. و نمونه ای از آن را در این شعر می بینیم:

ايگيت لر يوردو قفقازيم ، سنه مندن سلام اولسون

سنين عشقيندن ايراندا ، هنوز صبري تالان واردير

آنـام تبريز منه گهواره ده سويلردی: ياوروم بـيل !

سنين قالميشن اوتايدا، خاللي-تئللي بيرخالان واردير

بيزي كفر اهلي ايسترسه، يوكون چاتماق اوچون ايستر

بـيزه بونلاردان آرتيق قالسا ، بـير ييرتيق پالان واردير

اوره ك قـاني له مـن يـازديم آي نــازلي آنـام قافقاز

سنين ده (شهريار)ين تك بو تاي دا بير بالان وارديروار

از دیگر شعرایی که با شهریار مراوده قلمی داشت و او نیز شهریار را به امید توهمی به واگرایی از ایران، تشویق می کرد بلود قره چورلو بود. البته وی قفقازی نبود و در مراغه به دنیا آمد و در تهران فوت کرد، لیکن به شدت دارای عقاید واگرایانه بود. از این رو در اشعار و نامه هایی که برای شهریار می نوشت وی را نیز به قومیت گرایی ترغیب می کرد. معروف ترین شعری که او در آن شهریار را به ایدئولوژی مذکور فرا خوانده «اوزگه چراغینا یاغ اولماق بسدیر» می باشد. شهریار نیز «سهندیه» را در پاسخ به نامه منظوم بلود قره چورلو سرود و گذارها و گزاره های تجزیه طلبی از ایران را آنچنان رد کرد که، گذشت دوران نیز آن جواب قاطع را کهنه نکرده و هنوز می توان شعر شهریار را به سوی شمال ارس خواند. ذیلا هر دو شعر را می آوریم:

بـير اليمده قـلم، بـير الده كـاغاز

خياليم بويلانير دامدان، دوواردان

باشيمدا يار باغين گزمك هاواسي

قاپيلار باغليدير يول تاپيم هاردان

ايـچيمده بـوغولور داديــم، هـاراييم

نـه دووار هـاييما هاي وئـرير، نه يار

نه داشدان سس چيخير، نه ده قارداشدان

سـانكي بـــوشلوقلاردا ايــتير دالـقالار

چكيلين، چكيلين، يول وئرين گئچيم

اوره يـيم آلـيشيب، آلــوو ســاچارام

شـهريــيار بــوينونا زنــجير وورالار

چئينه ره م، گميرره م، دارتيب آچارام

ائــليميزه نـه گــون آغلاميشيق بيز؟

باغين شاختا ووروب، بوستانين ياريب

ائل بيزه نئيله سين، نه گون آغلاسين؟

آغـزي اوچـوقلاييب، ديلي باغلانيب

بو گون من سهنده‌م، سن شهرييارسان

گـل بـاشين اوجـالداق قــوجا تبريزين

بـير كــره يــادلارين داشــيني آتاق

چــكه‌ك قــايغيسيني اٶز ائـليميزين

اٶزگـه چيراغينا ياغ اولماق بسدير

دوغـما ائــللريميز قــارانـليقدادير

يانيب، يانديرماياق يادين اوجاغين

ائويميز سويوقدور، قيشدير، شاختادير

قره چورلو درد خود می گوید و از حسرت خود می نالد و انتظار همراهی شهریار را می کشد. اما شهریار نیز برای خود دردی و حسرتی دارد. البته نه حسرتی از سر جعل و تحریف تاریخی؛ بلکه حسرت شهریار اتحاد و ترقی ایران است. شهریار سهندیه را در جواب به قره چورلو سرود. اما علی رغم سنگینی بار اتهامات و اهانات مزدوران شوروی، باز هم شرط ادب را از نظر دور نگاه نداشته و محترمانه بیان حقیقت کرد:

شاه داغیم، چال پاپاغیم، ائل دایاغیم، شانلی سهندیم

باشی توفانلی سهندیم

باشدا حئیدر بـاباـ تک قارلا قیروولا قاریشیبسان

سون ایپک تئللی بولودلارلا اوفوقده ساریشیبسان

ساواشارکن باریشیبسان

دردیمیز سانماکی بیر تبریز و تهران دیر عزیزیم

یاکی بیز تورکه جهنم اولان ایـران دیر عزیزیم

یوخ! بو، دین داعواسی دیر، دنیا تیلیت قان دیر عزیزیم

تورک اولا، فارس اولا، دوزلوک داها تالان دیر عزیزیم

بیز آتان دین دیر، آتان دا بیزی ایمان دیر عزیزیم

هر طرفده ن قیلیج ائندیرسه له قالجان دیر عزیزیم

بیر بیزیم درمانیمیز (موسی عمران) دیر عزیزیم

او، هامی دردلره درمان دیر عزیزیم

دوقتور اولدوقدا بشر بو یارانی ساغلاماق اولماز

اولماسا آللاه الی دین مرضین چاغلاماق اولماز

داغلاماق دا علاج اولسا، بیر ائلی داغلاماق اولماز

دینی آتمیش ائله یاوروم داها بئل باغلاماق اولماز

او گولوب آغلایا دا، اونلاگولوب آغلاماق اولماز

شیطانی یاغلاماق اولماز

دئدین: آذر ائلینین بیر یارالی نیسگیلی یم من

نیسگیل اولسامدا گولوم بیر ابدی سئوگیلی یم من

ائل منی آتسادا اؤز گوللریمین بولبولو یم من

ائلیمین فارسیجادا دردینی سؤیلر دیلی یم من

دینه دوغرو نه قارانلیق ایسه ائل مشعلی یم من

ادبیات گولو یم من

نیسگیل اول چرچی یه قالسین کی جواهیر ندی قانمیر

مدنیت دبین ائیلیر بدویت، بیر اوتانمیر

گون گئدیر آز قالا باتسین گئجه سینده ن بیر اویانمیر

بیر اؤز احوالینا یانمیر

آتار اینسانلیغی آمما یالان انسابی آتانماز

فیتنه قووزانماسا بیر گون گئجه آسوده یاتانماز

باشی باشلارا قاتانماز

آمما منده ن ساری، سن آرخایین اول شانلی سهندیم

دلی جئیرانلی سهندیم

من داها عرش علا کؤلگه سی تک باشدا تاجیم وار

الده موسی کیمی فرعونه قنیم بیر آغاجیم وار

حرجیم یوخ، فرجیم وار

من علی اوغلویام آزاده لرین مرد و مرادی

او قارانلیقلارا مشعل

او ایشیقلیقلارا هادی

حققه ایمانه مونادی

باشدا سینماز سیپه ریم، الده کوتلمز قیلیجیم وار

در نهایت باید گفت رویکرد شاعران چپگرای هم دوره شهریار که به دستور شوروی نشست و برخواست می کردند و به دستور آنها محفل شاعران برگذار می کردند، استخدام هویت آذربایجانی و آرانی در راستای منافع شوروی بود. و اساس مشاعره ادبی قلمی شان با شهریار جلب وی به چنین رویکردی بود. اما شهریار زبان ترکی آذربایجانی را به عنوان میراث مردم آذربایجان و یکی از زبان های حامل فرهنگ ایران تلقی می کرد نه ابزار دست تجزیه طلبان و چپ گرایان. چنین نگرشی ضمن عقیم گذاردن تقلّای قلم فروشان همچنین طرح حزب کمونیست شوروی برای جذب شهریار با اعطای جایزه ادبی لنین به وی را نیز با شکست مواجه کرد.

شهریار به ترکی شاهکارهای عالم گیری را خلق کرد. اما این باعث نشد که در دام ایدئولوژی های الحاق گرا و تجزیه طلب گرفتار شود. وی در مصاحبه ای می گوید: «لهجة ترکی ما با سایر لهجه‌های زبان ترکی متفاوت است. من سعی می‌کنم به لهجة تبریز بنویسم. برخی لغات ترکی هستند که … ترکهای ایران آن را نمی‌دانند… تا حدی که برایم مقدور است از این لغات استفاده نمی‌کنم.» وی در نهایت امر، تعصب زبانی را امری مضموم تلقی می کند و بر وابستگی و برهم کنشی سه زبان فارسی، عربی و ترکی، تاکید می کند: «ترکی، فارسی، عربی هیچ یک به تنهایی نمی‌توانند وجود داشته باشند. زبانها همه بر یکدیگر وابسته‌اند و هر یک به نحوی نقصی دارند… مهم این است که نباید تعصب داشت».

با اینکه مشاعره و مورد خطاب واقع شدن شهریار توسط انگیختگان کمونیسم و بلعکس، ادامه دار بود، اما شهریار دفتری را که با سرایش بخش نخست حیدربابا باز کرده بود، با سرایش قسمت دوم و خصوصا بند آخر عملا آن بست:

حیدربابا آلچاقلارون کشگ اولسون

بـیزدن سورا قالانلارا عشق اولسون

کشمشلرون گـلنلره مـشگ اولسون

اولادیــمیز مــذهبـنی دانــماسون

هـر ایچی بوش سوزلره آلدنماسون

  • نویسنده : میر محمد حسینی
  • منبع خبر : آذرپژوه