گروه فرهنگ و ادب: نقطه آغاز تقابل دو پادشاهی ایران صفوی و عثمانی را باید از جنگ چالدران دانست. شاه اسماعیل صفوی جوان که به تازگی در تبریز تاجگذاری و آئین تشیع را رسمی اعلام کرده بود، با هجوم کم‌سابقه عثمانی‌ها روبرو و بعد از جنگی سهمگین، مجبور به عقب‌نشینی از آذربایجان به نفع عثمانی […]

گروه فرهنگ و ادب: نقطه آغاز تقابل دو پادشاهی ایران صفوی و عثمانی را باید از جنگ چالدران دانست. شاه اسماعیل صفوی جوان که به تازگی در تبریز تاجگذاری و آئین تشیع را رسمی اعلام کرده بود، با هجوم کم‌سابقه عثمانی‌ها روبرو و بعد از جنگی سهمگین، مجبور به عقب‌نشینی از آذربایجان به نفع عثمانی ها شد. اما شاه عباس چندین دهه بعد توانست عثمانی ها را با ذلت هر چه تمام از آذربایجان اخراج کند. البته تاریخ این دو امپراتوری همواره جنگ و جدال نبوده و در دهه‌هایی هم صلح برقرار بود. و همین دوران صلح باعث حضور مورخانی از آناتولی در ایران بود که با دید یک عثمانی پایبند به مذهب سنی به فرهنگ و اوضاع اجتماعی ایرانیان نگاه کرده است. در ادامه به دو نمونه از آنها اشاره می شود:

سفرنامه اولیاء چلبی

از ميان سفرنامه‌هاي تاليف‌شده توسط عثمانی‌ها بايد از سفرنامه اولياء چلبي نام برد؛ مولفی كه به ابن‌بطوطه ترك نيز اشتهار دارد. این سیاح ترک تبار ۴۰ سال از عمر خود را صرف سیاحت از قلمرو عثمانی و ممالک اطراف آن همانند ایران نموده است. كتاب اولياء چلبي در ۱۰ مجلد تاليف يافته است. سفرنامه وی با وجودي كه برخي وي را متهم به خيال‌پردازي مي‌كنند كه افسانه را به وقايع خشك تاريخي ترجيح داده و تا حد زيادي در بيان مطالب خود راه اغراق پيموده، اما در مجموع يكي از بهترين آثاري است كه در قلمرو عثماني در باب جغرافياي تاريخي تاليف شده است. مطالب كتاب او به فراواني مطالب جغرافياي نژادنگاري و لغوي از آثار كلاسيك عرب برتر است و به قول بارتولد؛ «با وجود تمايل به خيال‌پردازي، به فراواني مطلب و كثرت اطلاعات از بهترين جغرافي‌شناسان عرب سر است». اولیا چلبی در طول عمر خود سه سفر به ایران عصر صفوی داشته و تمامی این سفرها به عنوان مأموریتی رسمی و با هدف انجام وظایف محوله‌ی حکومتی انجام یافته است. چلبی به عنوان کارگزاری رسمی، در چند نوبت سفر به ایران، در کنار وظایف سفارتی خود، اقدام به یادداشت‌هایی از مشاهدات و شنیده‌های خود از مکان‌ها و اشخاصی کرده که در طی سفر با آنها روبرو شده است. مطالعۀ این یادداشت‌ها می‌تواند ما را در درک بهتر فضای فرهنگی و سیاسی حاکم در جامعۀ ایران یاری کند. نظرات اولیا چلبی را می‌توان الگویی برای فهم دیدگاه عثمانی‌ها از جامعه و سیاست ایران اواخر صفوی، مصادف با عصر شاه صفی و شاه عباس دوم، تلقی کرد. در ادامه بخش هایی از نوشته های وی درباره فرهنگ شهرهای مختلف آذربایجان درج می‌شود.

چلبی در وصف شهر تبریز، پس از برشمردن بناهای باشکوه و جمعیت بی‌شمار نخبگان این شهر اعم از طبیب و شیخ و واعظ، به خصلت نیکوی مردمان این شهر اشاره می‌کند که چگونه به سالخوردگان احترام می‌نهند و پیش از مشورت با پیران و بزرگان کاری را انجام نمی‌دهند. با این حال، در پایان با حسرت یادآور می‌شود که علیرغم این خصلت‌های خوب، «شیوخ این شهر بر مذهب راستین [اهل سنت] نیستند». درخصوص شهر مرند هم احساس مشابهی دارد و پس از ذکر زیبایی‌ها و خصلت‌های خوب بی‌شمار مردمان مرند، با جملۀ «اما همه مردمانش شیعه هستند» تأسف خود را ابراز می‌کند. وی شهر ارومیه را به داشتن بازاری بزرگ و زیبا که امتعۀ همۀ ممالک در آن یافت می‌شود، می‌ستاید و خاطرنشان می‌کند که ارومیه تاجران بزرگی دارد، نانوایان و آشپزهایش فوق‌العاده هستند، و برخی محصولات آن مانند باقال در هیچ جای دنیا با این کیفیت یافت نمی‌شود.

چلبی درباره زبان مردم آذربایجان هم می نویسد که؛ در قزوین زبان مردم «کردی، یکه ترکمن، فارسی، عربی و پهلوی بود». وی درباره زبان مردم نخجوان هم می‌نویسد که «رعایا و برایای این شهر به زبان دهقانی سخن می‌گویند، اما شاعران عارف و ظریفان ندیم با ظرافت و نزاکت به زبان پهلوی سخن می‌گویند که زبان‌هائی باستانی هستند. اهالی شهر هم چنین سخن گویند: اولا زبان دهقانی، دری، فارسی و پارسی، غازی و زبان پهلوی». درباره زبان مردم مراغه هم می‌نویسد «اکثر آنان به زبان پهلوی سخن گویند که لفظی ظریف و دقیق است». و درباره زبان مردم تبریز هم چنین می گوید: «لسان های اهالی آن [شهر]: ارباب معارف اش فارسی تکلم نمایند، اما (اهالی) نواحی تره و اوشارکوه لهجه مخصوصه ای دارند…»

به طور کلی، نزد اولیاء چلبی جهان ایرانی دو مفهوم دارد: یکی ایران تاریخی-فرهنگی یا تمدنی که رویکرد او نسبت به آن مثبت و حتی ستایش‌آمیز است. دیگری ایران سیاسی- ایدئولوژیک که درست مترادف با حکومت شیعۀ صفوی و قزلباشان است. در برخورد با این ایران است که چلبی نگاه سیاسی و ایدئولوژیک خود را آشکار می‌سازد و گاهی، اگرچه به ندرت، الفاظ تحقیرآمیز به زبان می‌آورد.

تاریخ عثمان پاشا

از نمونه گزارش‌هایی که در دورۀ اوج کشمکش‌های نظامی ایران و عثمانی نوشته شده می‌توان به تاریخ عثمان پاشا، سردار نظامی عثمانی، اشاره کرد که کتابش شرح خاطرات لشکرکشی‌هایش به سرزمین‌های صفوی است. تاریخ عثمان پاشا پر از دشنام‌ها و اتهامات دینی و عقیدتی به صفویه و قزلباشان است. در این رساله‌ها، لشکر عثمانی با عنوان «عسکر اسالم»، سلطان عثمانی «پادشاه غازی» و در مقابل لشکر صفویه با عناوین «لشکر مالحده»، «طوایف مردود المذاهب»، «گروه شیاطین»، و سلطان محمد خدابنده با عنوان «شاه گمراه» و با لقب «بدکار» و شاه اسماعیل با لقب «اسماعیل بدآیین»معرفی شده‌اند.

در تاریخ سالنیکی نیز به کرّات با عناوینی چون «حکومت قزلباش کفرفاش»، «قزلباش بدمعاش»و «مالعین فجّار»برای حکومت و حکام و سربازان صفوی روبرو هستیم.

این مطالب اوج نفرت و بیزاری ترکان عثمانی از ایرانیان و مردم آذربایجان را می‌رساند. به طوری که در پی حملات وحشیانه ترکان عثمانی به آذربایجان، قتل عام‌های وحشیانه‌ای در شهرهای مختلف از جمله تبریز، ارومیه، خوی، سلماس و… انجام گردیده است. تنها در یک حمله و فقط در شهر تبریز بیش از ۴۰ هزار مرد تبریزی به دست عساکر عثمانی کشته شدند.

  • منبع خبر : آذرپژوه