گروه سیاسی:منطقه‌ی «قراباغ کوهستانی» با اهمیت استراتژیکی بالا و فوق العاده حساس، بین جمهوری ارمنستان و جمهوری باکو قرار گرفته است که یکی از اصلی ترین مواضع در جنگ و نزاعِ دائم _ جنگ منجمد_ بین باکو و ایروان است.

گروه سیاسی/ نیما عظیمی: «نبرد منجمد» یا «جنگ منجمد» در تعاریف روابط بین الملل، به حالتی گفته می شود که یک درگیری مسلحانه به پایان رسیده، ولی هیچ قرارداد و روش سیاسی و دیپلماتیکی، نتوانسته این درگیری را به طور کامل و همیشگی متوقف و به نتیجه ای واحد در چهارچوب صلح برساند. بنابراین ممکن است هردم در آن  منطقه، تنش ها و جنگ افروزی ها و ستیزه جویی ها دوباره و چندباره آغاز شده و آرامش نسبی و موقت محیط را نا امن و ناپایدارکند.

این رخداد، معمولا پس از فروپاشیِ گردنکِشی و تکبر استعمارگران و سرکردگان امپریالیسم، امپراتوری ها و شبه امپراتوری هاست که همچون چرکی از زخم بیرون زده و پیرامون خود را آلوده به نزاع های وحشتناکِ قومی و مرزی می کند. می توان درگیری های رخ داده پس از اتحاد جماهیرشوروی را مصداقی بارز برای روشن نمودنِ مفهوم «جنگ منجمد» یا «نبرد منجمد» دانست.

منطقه‌ی «قراباغ کوهستانی» با اهمیت استراتژیکی بالا و فوق العاده حساس، بین جمهوری ارمنستان و جمهوری باکو قرار گرفته است که یکی از اصلی ترین مواضع در جنگ و نزاعِ دائم _ جنگ منجمد_ بین باکو و ایروان است. این منطقه که اکثریت جمعیت آن، تحت پوشش ارمنی نشین هاست، همواره سیبل بازیگران محلی، منطقه‌ای و فرا منطقه‌ای بوده و هست و خواهد بود!

ایروان و قراباغ از فرهنگ مشترکی برخوردار بودند

دلیل آغازِ ریختِ جدید و معاصرِ مناقشات بر سر قراباغ کوهستانی را باید فروپاشی روسیه‌ی تزاری در انقلاب ۱۹۱۷ جُست، که به برآمدن سه جمهوری جُدا از هم (جمهوری ارمنستان، جمهوری گرجستان، جمهوری آذربایجان) منجر شد. همچنین امروزه در رقابت و مرافعه های دیپلماتیک، توجه و تأمل بر جنبه‌های تاریخی این منازعاتِ دراز دامن بر سر قراباغ و تبیینِ حاکمیتِ آن بسیار با اهمیت است. ریشه‌ی این کشمکش ها و درگیری ها، نه مختص امروز، بلکه مرتبط به قرنها پیش نیز می باشد. در آغازِ قرن یازدهم میلادی، “خزرها” به قفقاز تاخته و با توسل به زور و ضرب، بسیاری از اقوام بومی آن منطقه از جمله مسیحیان را از جلگه‌ی حاصلخیز آنجا بیرون راندند؛ در نتیجه‌ی این تهاجم و جبر بود که جمعیتِ ارمنی قفقاز، اختیار و پیشگامی بر مناطق جلگه ای و سرزمینی خویش را تا حدود بسیار زیادی از دست دادند و در بخش های کوهستانی و مرتفع استقرار یافتند.

«قراباغ که در شرق دریاچه‌ی سِوان و گوبرنیای (ایالت) ایروان واقع است، بخشی از ایالت یلیزاوتپول (گنجه) بود. ایالت یلیزاوتپول خود در ۱۸۶۸ از ترکیب ارتفاعات شرقی تفلیس و ایالت ایروان و مرغزارهای غربی ایالت باکو تشکیل شده بود که از نقطه نظر قومی و جغرافیایی، موجودیتی مصنوعی به شمار می‌رفت. براساس آمار ۱۹۱۹ روسیه، تعداد مسلمان‌های یلیزاوتپول در مجموع دو برابر مسیحیان آن منطقه بود؛ ولی در بخش‌های کوهستانی، ارمنی‌های مسیحی بیش از ۷۰ درصد از کلِ جمعیت آن مناطق را تشکیل می‌دادند. ولی از آنجا که اکثر شهرستان‌های ایالت به نحوی تعیین شده بودند که از بلندی‌ها تا جلگه ها را دربر می‌گرفتند، فقط در شهرستان شوشی بود که ارمنی‌ها اکثریت قاطع اهالی را تشکیل می‌دادند. در قراباغ کوهستانی که شهرستان شوشی و بخش‌هایی از یلیزاوتپول و شهرستان جوانشیر و جبرائیل را دربر می گرفت،  تقریبا۱۶۵۰۰۰ ارمنی و ۵۹۰۰۰ مسلمان (که ۲۰۰۰۰نفر آنها در حوالی شهر شوشی اقامت داشتند) و ۷۰۰۰ روس زندگی می کردند.

ایروان و قراباغ از زبان و دین و فرهنگ مشترکی برخوردار بودند. قراباغ منتهی الیه شرقی فلات ارمنستان را تشکیل می داد و با چند هزار پا ارتفاع از سطح دریا، با جلگه های کم ارتفاع آذربایجان، تفاوت آشکار داشت. این منطقه، مرز طبیعی ارمنستان محسوب می‌شد و راه هایی منتهی به تپه ماهورهای ارس و جلگه‌ی آرارات را محافظت می کرد. بدون قراباغ، یگانگی فیزیکی ارمنستانِ قفقاز ناقص بود. علاوه برآن، قراباغ حدفاصل میان مسلمان های آذربایجان و اقوام ترک امپراتوری عثمانی محسوب می شد. تسلط بر این معبر از لحاظ مقابله با حرکت های پانترکیستی که ارمنی‌ها چندین بار قربانی آن شده بودند، اهمیت اساسی داشت. سرزمین قراباغ که بخشی از ایالات تاریخی اوتیک و آرتساخ و سیونیک ارمنستان است، در طول قرون و اعصار، نویسندگان و هنرمندان و معماران و معلمان و سربازها و پیشوایان روحانی بسیاری به جامعه‌ی ارمنی عرضه داشته است. حتی در پی فروپاشی آخرین پادشاهی ارمنستان در قرن یازدهم، ایالت مجزای سیونیک تا سالیان سال به مثابه ی نوعی چراغ رهنمای ارمنی ها بر فراز کوه ها می درخشید.»(۱) 

در ۱۹۹۱ مجلس ملی قراباغ با استناد به حق تعیین سرنوشت، استقلال قراباغ کوهستانی را اعلام کرد

   البته ناگفته نماند که چنانچه بنا باشد در نگاهی عمیق تر و کلی تر، منطقه‌ی قفقاز جنوبی را به لحاظ تاریخی بررسی نماییم، کلِ این ناحیه، با وابستگی و دلبستگی تمام، بخشی از حوزه‌ی فرهنگی و تمدنی و سیاسیِ ایران محسوب می شود. اما به زور و ضربِ سالدات های روسی، طی دو عهدنامه‌ی ننگین گلستان و ترکمانچای، بخش های فراوانی از مام میهن جدا شدند و به هر روی این مرزبندیِ تحمیلی، چهره ای صرفا سیاسی و امپریالیستی به خود گرفت. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در اوت ۱۹۹۱، کشور فعلی جمهوری آذربایجان از شوروی اعلام استقلال کرد. نکته‌ی قابل توجه این که، پس از گذشت چند ماه و در دسامبر ۱۹۹۱، مجلس ملی قراباغ نیز دقیقا با استناد به حق تعیین سرنوشت مندرج در اصل ۷۱ قانون اساسی شوروی، استقلال قراباغ کوهستانی را اعلام کرد. قراباغ برای استقلال به همان دلایلی روی آورد که سایر جمهوری‌های شوروی از حمله خودِ باکو به آن استناد کرده بود؛ اما پارلمان ملی باکو، چنین خودمختاری و استقلالی را تاب نیاورد و حق قرباغ کوهستانی را لغو کرد. از جمله اقدامات باکو این بود که خط تلفن این منطقه را مسدود و نیز ارتباط جاده‌ای و راه آهن آنجا را قطع کرد.

قراباغ پس از جدایی اجباری از ایران، بارها دست به دست شده است

 از گذشته تا به امروز، شاهد این «نبرد منجمد» بین ارمنستان و باکو بوده‌ایم. در روزهای حساس کنونی نیز، تحولات و تحرکات رخ داده و جاری در قفقاز جنوبی با محوریت قراباغ را باید مرحله‌ای از مراحل این «نبرد منجمد» محسوب نمود. این مناقشات، ارتباطی تنگاتنگ با منافع ملی ایران و موقعیت ژئوپولیتیکی و ژئواکونومیکی میهن مان دارد. الهام علی اف، را باید بازیگر محلیِ این مناقشات و همدستان او از جمله ترکیه و اسرائیل و انگلیس را باید بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای این تحرکاتِ موذیانه و متضاد با منافع ملی ایران دانست. چه این که، زنگ خطر خفگی ژئوپولیتیکی ایران مدتهاست به صورتی جدی به صدا درآمده است؛ و بارها از سوی رسانه های گوناگون و تحلیل گران آن، نسبت به پیامدهای ناگوار تشکیل مثلثِ شومِ باکو، ترکیه، اسرائیل و تجاوزهای مادی و معنوی این مثلث به حقوق ملی و تمامیت ارضی همسایگان و سایر ساکنان منطقه، هشدار داده شده است. و خودِ اینان اذعان کرده اند که درباره‌ی بازگشایی زنگه زور، مشکل اصلی شان با ارمنستان نیست و مشکل‌شان در این خصوص با ایران است! همان گونه که اردوغان چند روز پیش در مجمع عمومی سازمان ملل عنوان نمود: «حمله‌ی نظامی آذربایجان به منطقه‌ی قراباغ، تازمانی که کریدور زنگه زور به دست نیامده ادامه خواهد داشت.»

بنابراین، کوتاه سخن و نتیجه این که، این حملات، به ظاهر برای بازپس گیری قراباغ، اما به واقع پوششی موذیانه برای اهدافی گسترده تر، از جمله اشغال سیونیک و ایجاد دالانِ تورانی/زنگه زور، و ایجاد خفگی ژئوپولیتیکی در ایران است.

و کلام پایانی این که، پرواضح است داستان مناقشات قراباغ هرگز با این تسلط یافتن امروزِ الهام علیف و همپالگانش به پایان نخواهد رسید و این روند _نبرد منجمد _جاری و ساری خواهد بود. این سرزمینِ مظلوم، پس از جدایی اجباری از سرزمین اصلی خود یعنی ایران، طی ۲۰۰سال اخیر، بارها دست به دست شده است و _به زبانِ اصطلاح و تمثیل_مناسب ترین عنوان بر آنجا، عنوانِ ملکِ مشاعِ قفقاز جنوبی است! درحال حاضر جمعیت ارمنی قراباغ، که اکثریت آن منطقه را تشکیل می دهند، تحت فشارهای شدید و رفتارهای خارج از حقوق انسانی و قوانین بین المللی از سوی نظامیان باکو تحت فرمان الهام علی اف، در حال فرار و مهاجرت از سکونتگاه های خویش هستند. به واقع، این منطقه ی حساس و مردمان بی گناه آن را باید به مثابه ی کارتِ بازی برای بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای بدانیم! که قربانی مطامع رژیم باکو و همدستانِ آن شده اند. اما نباید فراموش کنیم که این بازی سیاسی، هرگز به پایان خود نرسیده و همچنان ادامه داشته و خواهد داشت. تا چه پیش آید زین پس…!

پیوست:

۱- قفقاز درتاریخ معاصر.(مجموعه  مقالات) ریچارد هوانسیان، فرانسوا ژرژن، هارون ییلماز، پُل دومون و دیگران. به کوشش کاوه بیات. ص ۱۹۴،۱۹۳

  • نویسنده : نیما عظیمی
  • منبع خبر : آذر پژوه