گروه فرهنگ و ادب/ میر محمد حسینی:بخش هشتم: شهریار گرچه دوره ای کوتاه کنج عزلت گزیده بود لیکن هیچ گاه بی توجه به تحولات سیاسی اجتماعی اطراف خود نبود. و فعالانه نظراتش را در خصوص تحولات ایران ابراز کرده است. از جنگ جهانی دوم گرفته تا جنگ تحمیلی هشت ساله، از استبداد تا استعمار، و تجزیه طلبی تا مرکز گرایی افراطی.
جنگ جهانی دوم و تبعاتی که برای ایران و خصوصا زادگاه شهریار داشت را می توان از مهمترین تحولات ایران در طول زندگی وی دانست. این مقطع از تاریخ ایران و منطقه آذربایجان و اشعاری که شهریار در خصوص آن سروده است، اهمیتی ویژه دارند. زیرا می توانند جا پای این شاعر پر آوازه را در زمین تجزیه یا حفظ تمامیت ارضی و وحدت ملی ملک ایران مشخص کنند.
بعد از اتمام جنگ جهانی دوم و پیروزی متفقین، شوروی برای کسب امتیاز نفت شمال ایران، دو فرقه تجزیه طلب در ایران ایجاد کرد. با حمایت های شوروی دو حرکت تجزیه طلبانه در مهاباد و آذربایجان به سرکردگی قاضی محمد و سید جعفر پیشه وری، شمال غرب را برای یکسال از کنترل دولت مرکزی خارج کردند. این دوره کوتاه به تاریخ اما بلند و دردناک برای وطن دوستی، شهریار را نیز آزرده خاطر ساخته بود. شهریار این تحفه نحس روزگار را در شعر شیون شهریور، اینگونه به باد مذمت گرفته و از وطن دل جویی می کند:
ای وطـــن آمــده بــودم بــه سـلام نـوروز
مــگرم کــوکب اقــبال تــو تــابد پــیـروز
آمــدم در پــی آن کــوکب آفـــاق افــروز
لیک از این غمکده رفتم همه درد و همه سوز
دگــر ای مـــادر غــمدیده بـخون زیور کن
جــشن نــوروز بــهل، شــیون شهریور کن
البته این قطعه را هم میتوان به مسئله اشغال ایران توسط متفقین و هم مسئله «اعلام موجودیت فرقه دمکرات آذربایجان» که هر دو حرکت اشغالگرایانه بوده و هر دو در شهریور ماه اتفاق افتاده است، در نظر گرفت.
بعد از تسلط فرقه دست پرورده استالین، پروژه هایی فرهنگی نیز برای حفظ استیلای مذکور طراحی و اجرا شدند که «شاعرلر مجلسی» یکی از این پروژه ها بود. در این طرح شعرای طرفدار فرقه و برخی دیگر از شعرا به ارعاب یا تطمیع، بسیج شده بودند تا برای فرقه و سیاستهای آن، که از طرف شوروی ابلاغ می شد مشروعیت بخشند. اما این محفل، که از آن کتاب شعری با بیش از ۴۰۰ صفحه موجود است، خود به سبب عدم حضور استاد شهریار مشروعیت نداشت. و این عدم همراهی وی با «شاعرلر مجلسی» را نیز می توان به مخالفت شدیداش با فرقه و تجزیه آذربایجان از ایران دانست.
در ۲۱ آذر ۱۳۲۵ نیز که فرقه دست ساز استالین مفتضحانه شکست خورده و از کشور رانده شد، همه آنان که دل در گرو وطن داشتند به وجد آمده و جشن به پا داشتند. شهریار نیز چنین خجسته روز و میمون اتفاقی را این چنین به نظم درآورد:
ﻫﺎﻥ ﺑﻪ ﯾﻐﻤﺎ ﺑﺮﺩﻩ ﺁﻥ ﻧﺎﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻣﯿﺮﻭﺩ
ﺁﻥ ﻧﻤﮏ ﻧﺸﻨﺎﺱ ، ﺑﺸﮑﺴﺘﻪ ﻧﻤﮑﺪﺍﻥ ﻣﯿﺮﻭﺩ
ﮔﺮﭼﻪ ﺑﺎﻡ ﻭ ﺩﺭ ﺑﻪ ﺳﺮ ﮐﻮﺑﯿﺪ ﺻﺎﺣﺐ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ
ﺧـﺎﻧﻪ ﺁﺑـﺎﺩﺍﻥ ﮐﻪ ﺟﻐﺪ ﺍﺯ ﺑﻮﻡ ﻭﯾـﺮﺍﻥ ﻣﯿﺮﻭﺩ
ﺍﺯ ﺣــﺮﯾﻢ ﺑــﻮﺳﺘﺎﻥ ﺑــﺎﺩ ﺧﺰﺍﻧﯽ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﺎﺩ
ﺑـﺎ ﺳــﭙﺎﻩ ﺍﺟـﻨﺒﯽ ﺍﺯ ﺧﺎﮎ ﺍﯾـــﺮﺍﻥ ﻣﯿﺮﻭﺩ
ﺧـﺎﺗﻢ ﺟـﻢ ﮔﻮ ﺑﻪ ﻭﻗﺖ ﺁﺻﻒ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻗﻮﺍﻡ
ﺍﻫﺮﻣﻦ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣـﻠﮏ ﺳـﻠﯿﻤﺎﻥ ﻣﯿﺮﻭﺩ
ﺑـــﺎﺭ ﻗــﺤﻂ ﻭ ﺭﻧــﺞ ﻭ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ
ﮔـﻮ ﺑـﻤﺎﻧﺪ ﺩﺭﺩ ﺭﺍ، ﮐـﺰ ﺳﯿﻨﻪ ﭘﯿﮑﺎﻥ ﻣﯿﺮﻭﺩ
ﺩﯾﺰﯼ ﺳﻔﺖ ﻭ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﭘﺸﺖ ﭘﺎﯾﺶ ﺑﺸﮑﻨﯿﺪ
ﺗـﺮﺳﻢ ﺁﺧﺮ ﺑﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ ﭼﻮﻥ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﻣﯿﺮﻭﺩ
ﺷﺮّ ﺁﻥ ﮐـﻮﺑﻨﺪﻩ ﭼﮑﺶ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻣﺎ ﮐﻨﺪﻩ ﺷﺪ
ﻟﯿﮏ ﺍﺯ ﺭﻭ ﻣﺸﮑﻞ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﺑﻨﺪﻩ ﺳﻨﺪﺍﻥ ﻣﯿﺮﻭﺩ
حماسه ای بود بی نظیر، شعری که اقبال از عارف قزوینی، در رد فرقه دموکرات خواند و به نمایندگی از آذربایجان، بی محابا بلای ایران به جان خواست تا وطن نپندارد تهی از فرزندان بلا کش است. با اینکه حتی قبل از این واقعه شهریار علاقه زیادی به اقبال السلطان داشت و در شعرش از آواز و مناجات او در کوچه های تبریز یاد کرده بود، لیکن ایستادگی ابوالحسن اقبال آذر در مقابل عروسکان خیمه شب بازی استالین، محبت ابوالحسن قزوینی در دل فرزند تبریز را فزود تا در قصیده ای زیبا آن حماسه را برای تاریخ روایت کند. روزی سه سرباز آذربایجانی در پل آهنین جلفا ساعتها در مقابل لشکر تا دندان مسلح روس جنگیدند تا وظیفه خود در مقابل تمامیت ارضی کشور گذارند، و روزی دیگر سه آذربایجانی پاسدار وحدت ملی وطن شدند:
جشن تجلیل شده است از مرد قرنی قهرمان
داســـتان مـــوسیقی را پـــهلوان داسـتان
بــوالحسن ، اقبال آذر ، افتخار شرق و غرب
شــهرتی دارد جــهانگیر و جــمالی جاودان
آن سـوی رود ارس هـم عاشقان دارد ، بلی
خون ایــــران اسـت در شــریان آنها روان
یـــاد آن شـب کن که او از بهر ایران عزیز
صیحه زد با نفس کاینجا سربده ترکی مخوان
شعر عارف خواند و گفت ای مجلس شورا بگو
خـانه از غیر است ، یا زین مـلت بی خانمان ؟
وآنکه آتش زد به جان خلق وبا شیون گریست
ثــبت شــد آن گــریه در تــاریخ آذربایجان
غــــیرت قـــفقازیان بــا خـدا هم کار کرد
تــا حــریف شیردلی جانی به در بُرد از مـیان
گـرچه ترکی ، بس عزیز است و زبان مـادری
لیـک اگر ایــران نگوید ، لال باد از وی زبان
مرد آن باشد که حق گوید ، چوباطل رخنه کرد
هم بـــایستد بــرســرپیمان حـق تا پای جان
این حدیث از شاه مظلومان حسینبنعلی است:
زندگانی خــود عقیده است و جهاد ای عاشقان
Δ
Monday, 2 December , 2024