گروه فرهنگ و ادب/ حسینی: «خسته قاسم» شاعر، عارف و فیلسوف دورهی افشاریه، (۱۷۶۰–۱۶۸۴ میلادی)، در تیکمه داش از توابع بستان آباد تبریز متولد و بعد از سپری کردن عمری پر بار برای خود و مردم در عرصهی هنر و حکمت آموزی برای مردم آذربایجان، در همان شهر خود دیده از جهان فروبست. مقبرهی این شاعر برجستهی ادبیات ترکی آذربایجانی در ۷۵کیلومتری جاده تبریز به تهران در شهر تیکمه داش واقع شده است. این مقبره شامل یک ورودی و گنبدخانهای هشت ضلعی است؛ و در طول سال شاهد بازدید هنردوستان از نقاط مختلف ایران و حتی سایر کشورهای همسایه میباشد.
«اشعار خسته قاسم اگر چه به صورت مدون و يكجا به دست ما نرسيده است اما در جُنگهاي مختلف در سدههاي گذشته، برخي از اشعار او آمده است. در اواخر قرن ۱۹ نخستين بار ديوان اشعار خسته قاسم توسط م. محمود بي اف چاپ شده است. نشريهي “كاسپي” شماره ۱۳۷ در سال ۱۸۹۵ نيز داستان ملا قاسيم را چاپ كرده است. پروفسور سدنيك پاشايف در سال ۱۹۷۵ در باكو ديوان مستقل و كامل او را چاپ كرد. در ايران نيز اشعار خسته قاسم بارها به چاپ رسيده است از آن جمله محمدعلي نقابي در سال ۱۳۷۳ مجموعه اشعار خسته قاسم را در تبريز به چاپ رساند. حسين سيامي در سال ۱۳۷۳ ضمن چاپ اشعار او در تبريز، معلومات و تحقيقات خوبي دربارهي حيات و آثار خسته قاسم ارائه داده است. آشيق حسين ساعي در سال ۱۳۸۰ كتابي تحت عنوان «خسته قاسم و آشيق داستانلاري» در تبريز به چاپ سپرد و در نهايت مجموعه اي بسيار نفيس از اشعار خسته قاسم با مقدمه اي عالمانه از طرف محمد عبادي قاراخانلو (آليشيق) در سال ۱۳۸۴ در تبريز به چاپ رسيد.»(۱)
خسته قاسم تسلط کامل بر ادبیات عربی و فارسی و ترکی داشته و به ویژه شاعران بزرگ ناحیه زبانی آذربایجان را میپسندیده است. برای نمونه، در اشعار خود به نسیمی اشاره دارد، یا در چندین شعر از ختایی به احترام یاد می کند و خصوصا ارادت وی به حکیم ملا محمد فضولی را از ابیات زیر می توان استنباط نمود:
او مـحتشم فـضولینـین نـسلییم
بـحرلرده مـن عمانام، سن نه سن؟
یـوز اون دؤرد سوره نی معنا ائیله رم
من ازبردن قرآن خوانام، سن نه سن؟(۲)
خـسته قاسیم، تاریخ و اساطیر ایرانی: یکی از استراتژی های اصلی جریان واگرای آذربایجان برای «ملت سازی»، تجزیه هویتی منطقه آذربایجان از کلیت کشور ایران است. این استراتژی در شاخه های متعددی پیگیری می شود و نفی ارتباط مفاخر و مشاهیر ناحیه آذربایجان و اران با فرهنگ، هنر، تاریخ و در کل هویت ایرانی، یکی از مواردی می باشد که این جریان به شدت روی آن متمرکز است. اما درخشش هویت ایرانی در آثار مفاخر آذربایجانی و ارانی نوری نیست که به سادگی بتوان جلوی درخشش آن را گرفت. و این خورشید هم از گنجه و شروان می درخشد و هم از تبریز و اردبیل. خسته قاسیم نیز به سان دیگر هم تباران خود از نظامی و خاقانی تا فضولی و صائب نشانه های هویت ایرانی را در شعر خود آورده و خود را «کیوانی» معرفی می کند، که در اشاره این ابیات به تاریخ باستان و پادشاهان باستانی و اساطیری ایران هیچ شبههای وجود ندارد:
بللی دیر
آي آغــالار سيزه تـعريـف ائيله يـيم،
گلـن آيـين گـليشـيـنـدن بلـليديـر،
كـيمي قـونار، كيمي كؤچر يوردوندان،
فـلكـيـن ده گـرديـشـيندن بـلليديـر.
نـامـرده اوز سالـمـا اوزون گـؤتـورمـز
نامرد قـونـاغـيـنا چــؤرهك گـتيرمـز،
اوت كؤك اوسته بيـتر اصلين ايـتيرمز،
بد اصـيل ده يئريـشـيـنـدن بـلـليدير.
هر كيم قـاپيسيندا بئـش كـئـچي ملر،
تـكـبّـر ائـيـلـه يـيـب مجـليسـه گلر،
گـؤزو كلّه سينـده هـر جـايـي گـولـر،
هر جـايي ده گـولوشوندن بـلـلـيديـر.
صاباح مـحـشر گـونـو قـورارلار سـاني،
كيمسه سالا بيـلـمـز قـصـري ائيواني،
هـر آنـلامـاز دئـيـيـر مـنم كـئيواني،(۳)
كـئـيواني دا تـيـكيـشـدن بـلـليدير.
«خسته قاسم» سؤزون سالما دريـنـه،
عاشيق، مـعشوق ايـلن گـرك سورونه،
مرد آنـد ايـچر ايستكلـيـنـين سرينه،
ايـستكلي ده با خـيشينـدان بـلليدير
آشنایی با شاهنامه فردوسی و شخصیت های حماسی آن، گرچه موضوع غریبی در بین ادبا و علمای آذربایجان نبوده و نیست لیکن در این وانفسای فعالیت های قوم گرایانه و نفرت پراکنی قوم گرایان، ضروری می نماید به اشارات ادبا و شعرای آذربایجان در خصوص شاهنامه و دیگر داشته های فرهنگی تاریخی مشترک و ملی ایرانیان حتما پراخته شود. خسته قاسیم نیز از کاروان محتشم ادب ایران بیرون نبوده و در اشعار او نیز نمونههایی از اشاره به شاهنامه و داستان های اساطیری ایران وجود دارد:
قـوجـا دونـيا سـنـي گـزيـب دولانان،
نئچه ـ نئچه رستم زال گليب ـ گئديب.
ايلانين آغـزيـنـدا زهـري مـار اولـوب،
آري نين آغزيندا بال گليب ـ گـئديب.
قوجالديب ايللري قـوجـالـديب آيي،
قـوجالديب باهاري قـوجالديب يايي،
هم عمي قوجالديب همده كي دايي،
كيمي ده دونيايا لال گليب ـ گئديب.
«قـاسيم» دئـيـر كيم كي سنه وورولدو،
سنه بـاخـيـب داهي عـؤمـرو يورولـدو،
عؤمور گـرديـشيميـن ايـپي قـيريلدي،
كيمينين أينينده آل گلـيب ـ گـئديب.
استفاده وسیع خسته قاسیم از واژگان و تعابیر فارسی در اشعار خود، آن هم به شکلی که بر زیبایی و ارزش ادبی آن افزوده است، را می توان شاهدی دیگر بر زیست وی در جهان زیست ادب و فرهنگ ایران دانست:
قـدم بـاسديـن ديـده لـريـم اوسـتـونـه،
سن خوش گلدين، صفا گلدين سئوگيليم.
قـوربان اولوم سـيـاه چـشمين مسـتينه،
نه عجب انصـافـا گـلدين سـئـوگيـلـيم.
صـابـاحـادك ديـده لـريـم اويـمازدي،
سئيراغيـبلار قانـيميزدان دويـمازدي،
او ظالـيـمـلر سـني مـنـه قـييمازدي،
سن ائـيله دين وفا گـلديـن سئوگيلـيم.
عـنـدليب تك آيـير ديـلار گـولومدن،
آه چـكـيـرم اوره گـيـمدن ديـليـمدن،
اغـيار طـعـنه سيـندن مـنيم ائليمدن،
چكدين جـورو جفا گلدين سئوگيـليم.
يـار يـانـيـندا يـاسـلاتارام من يـوز ايل،
سن تزه غـنـچهسن من شـيدا بـولبـول،
بــو درد مـني اؤلدورردي يـقـين بـيـل،
سن درديمه شفا گـلـديـن سـئـوگـيليم.
من «قاسيمام» سينه م حاققين كلامي،
شوكور حاقـقـا يـار ائـشيديـب نالامي،
جمالين شعـلـه سي بـاسـميش عالمي،
دوشوب قافدان ـ قافا گلدين سئوگيليم.
خسته قاسیم را می توان هنر آموز مکتب پند و اندرز ادب ایران و خصوصا بزرگ استاد آن، شیخ اجل، سعدی، دانست. اشعار خسته مملو از پندهای آموزنده و حکیمانه ای است که ریشه و رشته خود را در گلستان و بوستان دارند و عمق اندیشه و خرد این شاعر معروف خطه آذربایجان را می رسانند:
ائله بير كـيشـي نـيـن تـوت اتـگيندن،
بيل سنه ايـمـدادي اول ائـيـلر ـ ائيـلر.
ذرّه داش گؤتورسن لعل ائيلر ـ ائـيـلـر.
يئردن داش گؤتورسن لعل ائيلر ـ ائـيلر.
بؤهتان دئمه، بـؤهـتـان تـوتـار آدامـي،
قــول ائـيـلــر، بـازار دا ساتـار آدامـي،
جــهنّــم اودونــدان بـــتـــر آدامـي،
يوخسوللوق يانديريب، كول ائيلر ـ ائيلر.
عـاقل اينسان دئمز هـر گـؤردوگونـو،
دالدالار دوشماندان واي دئديـگيـنـي،
گؤرمز سن ناكسين پاي وئـرديگـيني،
وئرسه ده منّـتـين بول ائـيلر ـ ائـيلر.
«خسته قاسم» دئـير سؤزون بو باشدان،
پاي اومما قوهومدان، ياردان، يولداشدان،
اؤزون امك چكسن سو چيخار داشدان،
اريـدر داغـلاري يـول ائـيـلـر ـ ائـيـلـر
پی نوشت ها:
۱-http://mrbkarimi.blogfa.com/post/396
۲- تاریخ ادبیات آذربایجان، م. کریمی، یکتا رصد، ۱۳۸۴
۳- کی لقب پادشاهان افسانه ای سلسله کیانیان در شاهنامه فردوسی مانند کیخسرو و کیکاوس. وان=بان=پسوندی که وقتی به آخر کلمه ای افزوده می شود معنی نگهدارنده، خادم و محافظ دارد مانند : دشتوان- گله وان- در وان ….(رجوع شود به فرهنگ عمید). در فارسی دری وان به بان تبدیل شده و کلمات زیادی با آن ساخته شده است مانند : دربان – دروازه بان – شتربان و… بنا براین یکی از معناهای کیوان می شود: محافظ شاه.
Δ
Tuesday, 3 December , 2024