گروه فرهنگ و ادب/ حسینی: شرفالزمان حکیم ابومنصور قطران عضدی تبریزی، شاعر روزگار حکمرانی شدادیان(۱) و روادیان که به تاریخی نامعلوم در روستای شادباد مشایخ و از توابع تبریز دیده به جهان گشود. وی از شعرای پارسی گوی مشهور سده پنجم هجری بوده و بعد از عرضه گنج خود بر ادب ایران و زبان پارسی به سال ۴۶۵ هجری قمری در گذشت و در مقبره الشعرای تبریز مدفون گشت. قطران تبريزي، نخستين سخنسراي آذربايجاني است كه اشعار وي به دست ما رسيده و از اين روي، ديوانش اولین و كهنترين سند ادبي مربوط به آذربايجان محسوب ميشود. (فروزانفر۱۳۸۷: ۴۷۸، صفا ۱۳۷۳: ۴۲۳، صفا ۱۳۴۰: ۲۰۴)
قابل توجه است که در نسخه دیوان قطران بخط انوری که متعلق به کتابخانه جعفر سلطان القرانی است، نام او چنین مندرج شده: افصح الشعرا واكمل البلغا ابومنصور قطران الجيلى الآذربیجانی؛ و محمد عوفی در کتاب لباب الباب قطران را حکیم شرف الزمان قطران العضدی التبریزی آورده است و او را بحر و جمله فضلا هم عصرش را ذره و قطره خوانده است (عوفی، ۱۳۲۴: ۲۱۴).
در شعر دری:
ور مرا بر شعر گویان جهان رشک آمدی
من در شعر دری بـر شاعران نـگشادمی
قطران تبریزی چنین جایگاهی برای خود متصور است و خود را گشاینده در شعر دری بر روی شعرای پارسی گوی معرفی میکند. بدیع الزمان فروزانفر نیز در کتاب معروف سخن و سخنوران به شناخته بودن وی در شهرهای خراسان و عراق اشاره کرده و از سهو تذکره نویسان در تمییز اشعار وی با اشعار رودکی سمرقندی سخن به میان می آورد و اینها را می توان نمود جایگاه رفیع وی دانست. (فروزانفر، ۱۳۸۷: ۴۸۰)
قطران و فردوسی:
از موضوعات جالب توجه در مورد قطران این است که تلميحات و اشارات متعدد ديوان وی بخوبي نشان ميدهد كه با «شاهنامه» کاملا آشنا بوده و به استناد برخي دلايل و قراين ميتوان تقريباً مطمئن بود كه وي در اينباره غير از منابع ديگر، از خود شاهنامه فردوسي نيز بهره گرفته و به احتمال بسيار اثر فردوسي در دو دهه آغازين عمرش (حدوداً تا ۴۲۰ ﻫ.ق) به دست وي رسيده است. (آیدنلو، ۱۳۸۵: ۱۱)
محققین مهمترین دلیل آشنایی قطران با شاهنامه را دو بیتی معرفی کرده اند که وی در قصیدۀ ستایش «امیرابوالحسن و امیر ابوالفضل» آورده است:
همیشه همی گفت پور رستم آن سهراب
چـو سوی ایـــران آورد لـشکر تــوران
که مـن پـسر بــودم و رستمم پدر باشد
دگــر چـه بـاشد دیهیم دار در کــیهان
(دیوان قطران، ص ۲۸۵)
که بیت دوم دقیقاً برگرفته از این بیت فردوسی در داستان رستم و سهراب می باشد: شاهنامه، ۱۳۶۹، دفتر۲،ص۱۲۷/۱۲۴
نکته جالب توجه در مورد اثر پذیری قطران از اثر سترگ و شاهکار فردوسی طوسی این است که چگونه در اين مدت زمان اندک و بازه زمانی خاص كه سياست شاهنامه ستيزي در خراسان رايج بوده، دست نويسي از شاهنامه مسافت دور خراسان تا آذربايجان را درنورديده و به تبريز رسيده است!؟ آیا جز این است که چنین امری نشانه وجود همبستگی و انسجام فرهنگی (ایرانیت) در تایخ ایران می باشد؟!. این چیست جز همه پذیری تمدن و فرهنگ ملی و مشترک ایرانی در بین ایرانیان؟!، یعنی با وجود جغرافیایی بسیار وسیع و گاهی صعب العبور و خصوصا موجودیت خرده فرهنگها به سبب وجود اقوام و زبان های مختلفی، بازهم فرهنگ مشترک و زبان حامل آن اینگونه روان در بین ملت جاری بوده است.
قطران، آذربایجان، اران، ایران
قطران در مدح بختیار بن سلمان که وزیر اَبوالْاَسْوارْ شاوُرِ (شاوورِ) بْنِ فَضْل (د ۴۵۹ ق / ۱۰۶۷ م)، یکی از برجستهترین پادشاهان سلسله ایرانی و مسلمان شَدّادیان در اران و ارمنستان می گوید:
تا به اران توئی مدار عجب
که به اران حسد برد ایران
(گنجور، قطران تبریزی، دیوان اشعار، قصاید، شماره ۱۳۵، بیت ۶۱، مدح بختتیار بن سلمان)
ارزش این بیت به غیر از اشاره مستقمیم آن به ایران، همچنین نام بردن او از گنجه و شروان با عنوان اران است. چه اینکه در ابیات قبلی می گوید:
گنج شـادی از او شـده گنجه
شمع شادی از او شده شروان
(گنجور، قطران تبریزی، دیوان اشعار، قصاید، شماره ۱۳۵، بیت ۳۹، مدح بختتیار بن سلمان)
قطران در قصیده ای دیگر که به مدح ابوالحسن علی لشکری حاکم وقت گنجه سروده است نیز از ایران به سان کشور و از ارمن و اران چون توابع ان سخن به میان می آورد:
همچو ارمن گشت خـواهد نعمت شکی ترا
همچو اران گشت خواهد ملکت شروان ترا
مـلک ایـــران نــیاگان تـرا بود از نخست
گشت خواهد چون نیاگان ملکت ایـران ترا
(گنجور، قطران، دیوان اشعار، قصاید، شماره ۱)
قصیده ای دیگر در مدح لشگری که قطران در آن علی لشگری را از ساسانیان معرفی می کند:
این جهان بوده است دائم ملکت ساسانیان
بـاز سالارش خــدا بر مـــلکت ساسان کند
نیست کس در گوهر ساسانیان چون لشگری
تا پس آن چون نـیاکان شاهی ایـــران کند
همچو افریدون بـگیرد مـلک عـالم سـربسر
وآنــگهی تـــدبیر مـلک خیل فرزندان کند
روم و گـــرجستان بـــفرمان منوچهر آورد
هـند و تــرکستان بـزیر حکم نوشروان کند
او بتخت ملک ایـــران بر نشیند در سـطخر
کـهترین فــرزند خـود را مهتر آران کـــند
(گنجور، قطران، دیوان اشعار، قصاید، شماره ۴۵)
و نمونه هایی دیگر از اشعاری که قطران در آنها از ایران سخن می راند:
خسرو ایـــران و خورشید دلیران بوالخلیل
چون خلیل و چون سلیمان پادشاه و پارسا
(گنجور، قطران، دیوان اشعار، قصاید، شماره ۸)
خسرو تـوران و ایـــران میر میران بوالحسن
آن چو خسرو بر سریر و آن چو بهمن بر سمند
(گنجور، قطران، دیوان اشعار، قصاید، شماره ۳۳)
مباد ایـــران ز تو خالی که هستی قبله ایران
که ایران بی وجود تو بیک ساعت شود ویران
(گنجور، قطران، دیوان اشعار، قصاید، شماره ۱۴۴)
اگر مانده بودی شهنشاه ایران
وگــر زیستی رستم سیستانی
سپردی به رأی تو این شهریاری
گــرفتی ز زور تــو آن پـهلوانی
چراغ زمین شمس دین تاج ملکت
که فــخر ملــوکی و تـاج کیانی
(گنجور، قطران، دیوان اشعار، قصاید، شماره ۲۰۰)
اگر چه داد ایــــران را بلای مرگ ویرانی
شود از عدلش آبادان چو یزدانش کند یاری
خــداوندا تــرا بــهتر رسـد بـهر جهانبانی
که چون جمشید بیداری و چون خورشید دیداری
تـــو سالار دلـــیرانی تـو شـاهنشاه ایــــرانی
هم از دل فضل بی عیبی هم از تن فخر بیعاری
(گنجور، قطران، دیوان اشعار، قصاید، شماره ۲۰۵)
قطران تبریزی و زبان آذری باستان
ناصر خسرو قبادیانی از معاصران قطران است که در سفر خود به تبریز با قطران ملاقات کرده و از آن اشارتی را به این شرح در سفر نامه خود ذکر کرده است: «…در تبریز قطران نام شاعری را دیدم، شعری نیک میگفت، اما زبان فارسی نیکو نمیدانست. پیش من آمد، دیوان منجیک و دیوان دقیقی بیاورد و پیش من بخواند و هر معنی که او را مشکل بود از من پرسید. با او بگفتم و شرح آن بنوشت و اشعار خود بر من بخواند.»(گنجور، ناصر خسرو، سفرنامه، بخش ۱۲)
ذبیح اله صفا در کتاب پر ارج تاریخ ادبیات در ایران، تناقض نمای پارسی سرایی قطران با اشاره ناصر خسرو به «نیکو ندانستن» فارسی را به سبب خو گرفتن قطران به لهجه ایرانی آذری دانسته است(صفا، ۱۳۷۳: ۴۲۲).
تاریخ ایران، اسطوره های ایران:
توجه خاص قطران به اسطوره های ایرانی و تاریخ ایران با توجه به اینکه وی نخستین شخصی است از آذربایجان که اثر ادبی اش به پارسی میراث فرهنگ ایران شده، از اهمیت و ارج بسزایی برخوردار است. مواردی چند از باب نمونه میآوریم و مخاطبان را برا فراگیری بیشتر به خواندن مقاله علمی دکتر سجاد آیدنلو با عنوان «نخستین سند ادبی ارتباط آذربایجان با شاهنامه» فرا می خوانیم.
شگفت از حاجب خسرو که بی پیلان و بیگردان
سـپاهی را بهقر آورد ازیـن کــشور بآن کــشور
بزخم تیر چون آرش بزخم خشت چون ماکان
بــزخم گرز چـون رستم بزخم تیغ چون نوذر
کجا خسرو چنین باشد نشاید جز چنان حاجب
کـجا مـهتر چنین باشد نشاید جز چنان کهتر
…
بیک حاجب تو آن کردی که کرده نیست افریدون
بیک چاکر تو آن کــردی که کرده نیست اسکندر
زمانی تازش ایشان بشروان اندرون بودی
زمانی حـمله ایـــشان بـآذربــادگان اندر
تو چون جمشیدی و حاجب ترا ماننده آصف
تو چون پیغمبری حاجـب ترا ماننده حـــیدر
(گنجور، قطران تبریزی، دیوان اشعار، قصاید، شماره ۸۵، مدح ابوالحسن علی لشگری)
به فرّ و فال فريدوني و سياست سام
به مهر و چهر منوچهري و جلالت جم
(قطران، ۱۳۶۲: ۲۳۲)
ای تــرا فر فـریدون و جمال و جاه و جم
وی ترا چهر مـنوچهر و حسام و سهم سام
کرده روز تاختن بر خصم چون رستم ستم
گــاه تیر انــداخن بر شیر چون بهرام رام
(همان: ۲۳۰)
تو چـون جـمشيد دانايي چـو افـريدون توانايي
به دانش همچو بهرامي به مردي همچو زال زر
(همان: ۱۳۰)
آثار و تالیفات قطران تبریزی:
آثار قطران عبارتند از دیوان اشعار وی که شامل قصاید، ترجیعات، رباعیات و غزلیات است و بیش از هشت هزار بیت هستند. دیوان قطران غیر از ارزش شعری و ادبی، از ارزش تاریخی نیز برخوردار است زیرا تنها منبعی به شمار می رود که نام بسیاری از شاهان، وزیران و سرداران گمنام منطقه را در خود جای می دهد.
سید حسن تقی زاده در این زمینه می نویسد: «دیوان قطران پر است از اشاره های تاریخی از یک طرف و لغات فارسی قدیم و فصیح از طرف دیگر که فواید آن از وصف خارج است به حقیقت اگر قطران و قصائد غرای او نبود از ابونصر مملان چه خبری در صحیفه تاریخ (جز اندک) به ما رسیده بود و در واقع همانطور که اتابک ابوبکر بن سعد شیرازی را شعر سعدی جاودانی کرد. مملان و فضلون و بعضی امرای دیگر آذربایجان… نیز زنده قطران اند(قطران، ۱۳۶۲: ۱۶)
ممدوحان قطران:
همانگونه که سید حسن تقی زاده اشاره کرده است و بر اهمیت تاریخی دیوان قطران تبریزی در شناخت سلسله های حکمرانی و وقایع منطقه قفقاز و آذربایجان در دوره حیاط وی پای فشرده است، مدیحه های قطران از حکمران منطقه در این موضوع، اهمیت افزون تری دارند. ذیلا چند موردی که بدیع زمان نگاشته را به شکل خلاصه میاوریم.
از سلاطین معاصر و ممدوح قطران امیرابوالحسن على لشكري فرمانروای گنجه بود که قطران از سنین پایین خود در گنجه بخدمت او راه یافت و مدتی در آنجا بماند (فروزانفر، ۱۳۸۷: ۴۸۳). امیر اجل ابومنصور و هسودان بن محمد که در حدود اواسط سالهای ٤١٠ و ٤٥٠ فرمانروای تبریز بود دومین فرمانروای ممدوح قطران است که وی در بازگشت از گنجه بنزد او رفت و در خدمت او و پسرش ابونصر محمدبن و هودان معروف به مملان که در سال ٤٥٠ از جانب طغرل بیک فرمانروای آذربایجان شده بود درآمد و مدح آنها شعر سرود(همان: ۴۸۳ – ۴۸۴). فضلون بن ابی السوار حکمران گنجه که در سال ٤٥٦ بسلطنت رسید امیر دیگر بود که مدیحه قطران نسیب وی شد.(قطران، ۱۳۶۲: ۷-۹)
ترک در دیوان قطران:
از موضوعات حاشیه ای اما مهم در مورد قطران، ترک زبان بودن اوست که توسط برخی طرح می شود و جز غرض سیاسی هیچ پشتوانه تحقیقی و علمی ندارد. چنین افرادی بیش از آنکه بر پیش فرضهای اشتباه خود تاکید کنند دلیل قابل توجهی در اثبات ادعای خود نمی آورند. در این مجال کوتاه دو نمونه از اشارات قطران نسبت به این مسئله را می آوریم و نظر خود او را از دیوانش می جوییم:
ای ترک به گنجه از کـجا افـتادی
کاندر دل و جان من فکندی شادی
یـک بوسه مرا به مستی اندر دادی
ای ترک همیشه مست و خرم بادی
(گنجور، قطران، رباعیات، ۱۴۳)
اگر بگذشت از جـيحون گروه ترکمانـان را
ملک محمود کاو را بود زابل کان در سنجر
زمانی تازش ايشان به شروان اندرون بودی
زمانی حملـه ايشان بـه آذربايگـــان انــدر
نبود از تازش ايشان کسی بر چيز خود ايمن
نبود از حمله ايشان کسی بر مال خود سرور
(گنجور، قطران، قصاید، ۸۵)
برخی از اشعار قطران تبریزی که دیدگاه او و جامعهی آن روز آذربایجان نسبت به ترکان را میرساند در این مجال گنجانده شد اما اشعار زیادی هم از قطران در ملامت این قوم مهاجر در دیوان او موجود است که از درج آنها معذور هستیم. اما در همین چند بیتی هم که آورده شد، به خوبی معلوم است که ترکان در این منطقه مهاجر بودند. به خصوص در این بیت که قطران تبریزی میفرمایند: «ای ترک به گنجه از کـجا افـتادی»
پی نوشت:
۱- شَدّادیان حکمرانان ایرانی و مسلمان در اران و ارمنستان بودند که احتمال کُرد بودنشان نیز زیاد می باشد. آنها بیش از یک سده بر اران و بخشهای وسیعی از ارمنستان فرمان راندند
منابع و ماخذ:
صفا، ذبيح اله.(۱۳۵۳) مختصري در تاريخ تحول نظم و نثر فارسي، اميرکبير، تهران
صفا، ذبیح اله.(۱۳۴۰) گنج سخن، دانشگاه تهران، تهران
صفا، ذبیح اله.(۱۳۶۸) تاریخ ادبیات در ایران(جلد دوم)، انتشارات فردوس،تهران
صفا، ذبيح اله.(۱۳۷۳). تاريخ ادبيّات در ايران، تهران، انتشارات فردوس و مجيد، چاپ سيزدهم، ج ۲
فروزانفر، بديع الزمان.(۱۳۸۷). سخن و سخنوران، انتشارات زوار، تهران
زرين كوب،عبدالحسين.(۱۳۷۴). با كاروان حلّه، تهران، انتشارات علمي، چاپ نهم
عوفی، محمد.(۱۳۲۴) لبابالباب، مصحح: ادوارد براون، جلد اول و دوم
آیدنلو، سجاد.(۱۳۸۵) «نخستین سند ادبی ارتباط آذربایجان با شاهنامه»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی، سال دوم، شماره اول، بهار و تابستان
قطران تبريزي.(۱۳۶۲). ديوان (از روي نسخة مرحوم محمد نخجواني)، تهران، انتشارات دنياي كتاب
Δ
Saturday, 23 November , 2024