گروه فرهنگ و ادب/ محمد ابراهیم حایری*: نه نیوتون از کشفِ جاذبهی زمین به این اندازه ذوقزده شده بود و نه ارشمیدس از یافتن فرمولِ وزن حجمی، که دانشمندِ مکتبندیدهی معاصرمان از کشفِ خوانشی بابِ میلش از یک بیتِ خواجه حافظ شیرازی ذوقزده شدهاند. استاد کشف کردهاند آنجا که حافظ فرموده است که:«خوبانِ پارسیگوی بخشندگان عمرند» – به گواهی نسخههایی از دیوان حافظ – در اصل، تُرکانِ پارسیگوی بوده است که دستخوش تحریف و جعلِ زبانپرستان شده است و لابد پارسیگرایان، حقِّ مردمِ آذربایجان را از دیوانِ حافظ خوردهاند و هواداران دانشمندتر از خود استاد، ذوقزدهتر از خود ایشان این کشف بزرگ آن را با آب وتاب در صفحاتشان بازتاب میدهند!
البته بر این استادِ دانشمند به خاطر این ذوقزدگی نمیتوان خُرده گرفت، نخواندهاند و ندیدهاند که از این اختلاف خوانشها و اختلافِ ثبتها در نسخههای مختلف دیوان خواجه فراوان است و نمیدانند که از دیرباز بین حافظدوستان و حافظپژوهان بحث دربارهی خوانشهای مختلف از ابیات حافظ بسیار بوده است و هم اکنون نیز این بحثها ادامه دارد و هیچ خردمندی این اختلافِ خوانش را جعل و تحریف نام نگذاشته است و اتفاقاً مشهورترین این اختلافِ خوانشها در بیت دوم همین غزل است، آنجا که حضرت خواجه میفرماید:
کَشتی نشستگانیم (یا کشتی شکستگانیم) ای بادِ شُرطه برخیز
سالهای سال است که برخی شکسته میخوانند و بعضی بر این باورند که نشستگانیم درست است. برخی گفتهاند کشتی اگر بشکند که از بادِ شُرطه کاری ساخته نیست. پارهای هم میگویند اتفاقاً کَشتی شکستگانی که به تخته پارههای کَشتی آویختهاند بیشتر چشم یاری به بادِ شُرطه دارند تا موجی برانگیزاند و تخته پارهها را به ساحل برساند و این بحث چنان دراز شده است که بزرگی سروده است:
برخی نشسته خوانند بعضی شکسته دانند
چون نیست خواجه حافظ، معذور دار ما را
پیداست که اگر کسی در این بحثها و در این اختلاف ثبت در نسخهها وارد نشده باشد و با گفتگوهای حافظپژوهان در این خصوص آشنا نباشد، از چنین کشفی هیجان زده شود.
در خصوص بیتِ مزبور البته که بیشتر نسخهها – و به ویژه نسخههای معتبر – همان خوبان را ثبت کردهاند. با این همه از درگاه بزرگان اجازه میخواهم که با همان روایتِ تُرکانِ پارسیگوی همداستان باشم. بر این باورم که حافظِ شیرینسخن، پارسیگویی را هنری برای خوبان نمیشمارد. چرا که زبان مادری همان خوبان پارسی بوده است و پارسیگویی مزیّتی و هنری برای آنان نبوده است. هنری اگر بوده آنجا بوده است که زیبارویانِ تُرک، فارسیدانی را نیز به زیباییشان افزون کرده و شایسته آن باشند که حافظ آنان را به زیور سخنش بیاراید. به ویژه آنکه آن تُرکان، پارسی را نیز به لهجهای غریب سخن میگفتهاند و این لهجه، نمکِ سخنانشان بیشتر میکرد و باز اجازه میخواهم که در ادامه همین بیت بین دو روایت «رندانِ پارسا» و «پیرانِ پارسا» نیز «پیرانِ پارسا»را برگزینم. هم از باب همآوایی واژه پیر با واژهی پارسا و هم از این بابت که بخشندگی عمر با نیازِ پیران بیشتر سازگار است تا رندان. یعنی «به گمان من» بیت اینگونه درستتر است:
تُرکان پارسیگوی بخشندگان عمرند
سـاقی بـشارتی ده، پیـرانِ پـارسا را
حال که همراهی و همرأیی خودمان را با خوانشِ استادِ مسلّمِ ادب و تاریخ نشان دادیم، ببینیم آیا این خوانش، نظر ایشان را تامین میکند؟ و آیا این خوانش به سود نظریاتِ تُرکگرایانه ایشان هست یا نه؟ از فَحوای نوشته این فرد چنین پیداست که ایشان گمان کردهاند منظور حافظ از تُرکانِ پارسیگو، شعرای تُرک پیش از حافظ است. چون نوشتهاند: «حال باید از ایرانشهریها پرسید اگر ما تُرکزبان نبودیم و نظامی و خاقانی و مولوی و صائب و… تُرکِ پارسیگو نبودهاند حافظ به کدام تُرکِ پارسیگوی اشاره کرده است؟»
از بحث تُرک بودن یا نبودن نظامی و خاقانی و مولانا و… درمیگذرم. از ایشان میپرسم: از کجا به این گمان رسیدهاند که منظور حافظ از تُرکانِ پارسیگوی، شعرای تُرک است؟ چه قرینهای برای چنین معنایی دارند؟ حافظ در کجای دیوانش چنین مضمونی را تکرار کرده است؟ این صفتِ بخشندگی عمر چه نسبتی با شُعرایی دارد که نامهایشان را بردهاند؟ و چرا باید بخشندگی عمرِ شُعرای نامبرده برای پیرانِ پارسا (یا رندانِ پارسا) مهم باشد که حافظ برایشان پیام بشارت بفرستد؟ که ای پیرانِ پارسا مژده که نظامی و مولوی و خاقانی و… بخشندگانِ عمر بودهاند. خندهدار نیست؟ شعرای نامبرده که پیش از حافظ از دنیا رفته بودند و عمری برای بخشیدن نداشتهاند. اگر از دیدگاه ایشان شیوایی شعر آنها عمری میبخشیده که نیازی به بشارت نبوده است، چرا که در این صورت شعر حافظ شیراز – که خدایگان سخن است – بیشتر از آنها باید عمر ببخشد. پس صفت عمربخشیشان چه معنایی دارد؟
پیداست که ایشان کوچکترین آشنایی با شعر حافظ و اشارات او ندارند، که اگر داشتند معنای بیت را به سادگی میفهمیدند و اگر میفهمیدند، دور و بر این بیتِ حافظ نمیگردیدند که یادکرد از این بیت برای آبروی تُرکگرایانی چون ایشان، بسیار بد است.
آشنایان حافظ نیک میدانند که تُرک در شعر حافظ فقط در دو معنا به کار رفته است. در یک معنا مرادِ حافظ از تُرک، زیباروی و دلبر و معشوق است. حافظ آنجا که میگوید: «اگر آن تُرک شیرازی به دست آرَد دلِ ما را / به خالِ هندویش بخشَم سمرقند و بُخارا را» مقصودش نه شعرای تُرک که کنیزکانِ نازکاندام سیهموی و سپیدروی چشم بادامیِ تُرک است که از تُرکستان به کنیزی آورده میشدند و محبوب قلوب رندانِ قلندر و پیرانِ پارسا بودهاند.
به شعرِ حافظ شیراز میرقصند و مینازند
سیهچشمان کِشمیری و تُرکانِ سمرقندی
****
حافظ چو تَرکِ غمزهی تُرکان نمیکُنی
دانی کُجاست جای تو خوارزم یا خُجَند
تُرکِ عاشقکُش من مَست بُرون رفت امروز
تـا دگر خـون که از دیـده روان خـواهد بود
دقت میفرمایید که حافظ تُرک را در معنا و مفهومِ دلبرِ زیبارو بکار برده است و باز دقت میفرمایید که در یادکرد از تُرکان، نامی از تبریز و مراغه و اردبیل و دیگر شهرهای آذربایجان نمیبرد و از خوارزم و خجند و سمرقند میگوید. یعنی که تُرکانِ مدنظر حافظ، ربطی به آذربایجان ندارند و به محدودهی جغرافیایی تُرکستان اشاره دارد. و در بیت:
به تنگچشمی آن تُرک لشکری نازم
کـه حمله بر مـن درویشِ لاقـبا آورد
به ویژگی ظاهری و تنگی چشمانِ تُرکان مورد نظر اشاره کرده است. چیزی که در مردم آذربایجان مصداق ندارد. مردم آذربایجان تنگچشم نبوده و نیستند. تُرکِ منظور نظر حافظ، کنیزکانِ زیبارویِ سمرقندی و خوارزمی و خُجندی بودند که وصالشان – به تعبیرحافظ – عمرِ دوباره میبخشیده است و البته که عمر دوباره آرزوی حسرتآلودهی پیرانی بوده که پارساییشان، آرزوی وصال این کنیزکان را در دلشان نکُشته بود و همچنان در حسرتِ وصال میسوختند. شاید هم اصلاً منظور حافظ از پارسا، اشاره به پرهیزگاری آن پیران نبوده و خواجهی شیراز، مژدهی عمر دوباره را به پیران (یا رندان) پارسیگوی میداده است.
سخن آخر: استاد در ادامه دُرافشانیهاشان فرمودهاند: «واقعیت این است که شعرِ فارسی هرچه دارد از تُرکانِ خوشقریحه و با استعداد دارد که آخرینشان شهریار بود». این ادعا هم هر چند به غایت خندهدار است اما از کسی که تا این اندازه با ادبیات پارسی ناآشناست هیچ بعید نیست. در تأثیرِ شُعرای تُرکزبان بر شعرِ پارسی هیچ تردیدی نیست، اما شمارِ شعرایِ تُرکِ پارسیگوی و تأثیرشان بر شعرِ پارسی ناچیزتر از آن است که به شمار آید. به گواهی تاریخ و آثارشان هیچ یک از پنج قله بلند شعر پارسی یعنی حافظ و سعدی و فردوسی و نظامی و مولانا تُرک نبودهاند.
* کارگردان و هنرمند ارومیهای
Δ
Thursday, 21 November , 2024