گروه گزارش: شهریار عدل در سال ۱۳۲۲ از پدری تبریزی و مادری اهل بسطام در تهران متولد شد. او در سال ۱۳۳۸ ،به سنت خانواده، برای ادامه تحصیل به پاریس رفت. و تحصیلات دانشگاهی خود را در مدرسه عالی علوم تاریخی در سوربن و همچنین در رشته تاریخ عمومی هنر، باستان‌شناسی مشرق‌زمین و تاریخ هنرهای […]

گروه گزارش: شهریار عدل در سال ۱۳۲۲ از پدری تبریزی و مادری اهل بسطام در تهران متولد شد. او در سال ۱۳۳۸ ،به سنت خانواده، برای ادامه تحصیل به پاریس رفت. و تحصیلات دانشگاهی خود را در مدرسه عالی علوم تاریخی در سوربن و همچنین در رشته تاریخ عمومی هنر، باستان‌شناسی مشرق‌زمین و تاریخ هنرهای دوره اسلامی در مدرسه موزه لوور به پایان رساند.
به اذعان خود شهریار عدل، ورود و عضویت در «مرکز ملّی تحقیقات علمی فرانسه» تأثیر زیادی بر آینده‌ی حرفه‌ای وی گذاشت؛ مؤسسه‌ای که ‏بخشی از وزارت علوم و پژوهش‌های علمی فرانسه است و تا پیش از او -در این رشته- فقط یک ایرانی، یعنی دکتر فیروز باقرزاده به عضویت آن درآمده بود. برخلاف رایِ برخی ملامت‌گران بیکار که او را به تخفیف و تحقیر «مزدبگیر دولت اجنبی» لقب می‌دادند، این شهریار عدل بود که امکانات چنان مراکزی را به خدمتِ اهداف و پژوهش‌های خود گرفته بود. در «مرکز ملّی تحقیقات علمی فرانسه» او بعداً به سمت مدیر ممتاز تحقیقات ارتقاء یافت و چون همواره از پذیرش مسؤولیت‌های اداری و اجرایی گریزان بود، همه‌ی توانش مصروف سامان دادن برنامه‌های پژوهشی حول مسایل ایران می‌شد. از جمله، برنامه‌هایی که در دو، سه دهه‌ی گذشته در خراسان و بلخ و بم دنبال کرد.
شهریار عدل با وجود زندگی در فرانسه و حضور رسمی در «مرکز ملّی تحقیقات علمی فرانسه» هیچ گاه حتی به فکر گرفتن تابعیت دوگانه نیفتاد.
سی‌وپنج سالگیِ شهریارِ جوان مقارنِ ۱۴ بهمن ۱۳۵۷ بود. ایران، غرق در شور و هیجانِ انقلابی و مردم در خیابان‌ها بودند. در چنان فضای پُراحساس و ملتهبی او نگران میراث فرهنگی بود و وظیفه‌اش را حفاظت از آن می‌دانست. هیأتِ سه نفره‌ی آن‌ها (عدل، فیروز باقرزاده و باقر آیت‌اله‌زاده شیرازی) برای سفر و شرکت در اجلاسِ میراث جهانی به دلیل نامه‌ی افتراآمیزِ پنج تن از همکاران‌شان از هم پاشید. با این حال، او از پای ننشست و در اردیبهشت ۵۸ «به کمک تنی چند از بلندپایگانِ انقلاب و معرفی دولت انقلابی ایران، ولی به هزینه‌ی شخصی» به مصر رفت و «میدان نقش‌جهان اصفهان، معبد چغازنبیل و تخت‌جمشید» را در فهرست میراث جهانی ثبت کرد. سه دهه بعد، خاطره‌اش از آن سفر این بود: «احساسِ ناخوشایندِ ترس از این‌که دیگر نتوانم به ایران برگردم.»
آن رفتارها باعث شد تا ۲۴ سال بعد کسی به سراغ ثبت آثار ایران در فهرست میراث جهانی نرود. اواخر دهه‌ی ۷۰ خورشیدی باز هم او بود که قفل این پرونده را گشود و با همکاری مدیریت وقت سازمان میراث فرهنگی و جمعی از پژوهشگران برای ثبت جهانی مجموعه «تخت سلیمان» و سپس «پاسارگاد» و «بم» اقدام کرد. مسؤولانِ بعدیِ پرونده‌های ثبت جهانی نیز هرچند مستقیماً وامدار تلاشها و آموزش‌های او بودند، اما بنا به اقتضائات محفلی، عملاً طردش کردند. تا آنجا که وقتی فهرستِ اسامی هیأت امنای مجموعه‌ی «تخت-جمشید» اعلام شد، نام مردی که تخت‌جمشید را ثبت جهانی کرد، نبود!

  • منبع خبر : آذرپژوه