فرهنگ و ادب: ۷۶ سال پیش در چنین روزهایی فرقهی دموکرات آذربایجان با هدایت رسمی استالین و رهبری جعفر پیشهوری، اعلام موجودیت کرد و به مدت یک سال اداره آذربایجان بدون دخالت حکومت مرکزی ایران تداوم یافت. یک سالی که آذربایجان شاهد اتفاقات مختلفی بود؛ از قتل و عام وحشیانه مردم و نیروهای دولتی در آذربایجان توسط عوامل فرقه تا کارهای عمرانی و فرهنگی که البته با حمایت مالی شوروی در آذربایجان به وقوع پیوست. در نهایت طومار فرقهی دموکرات در ۲۱آذر۱۳۲۵ و با فرار سران آن به شوروی و اعدام مابقی توسط مردم خشمگین ار رفتارهای فرقه، قبل از حضور ارتش ایران، در هم پیچیده شد. البته نکتهای که همیشه مغفول واقع شده است نقش مردم آذربایجان در سرنگونی عوامل فرقه قبل از حضور ارتش میباشد. برخی منابع و اسنادی که بعدها انتشار یافت، نشان میدهند که به دلیل نفرت مردم از عوامل فرقه آن هم به خاطر قتل عامهای وحشیانه فرقه از میان مردم، قبل از رسیدن ارتش به آذرربایجان خود مردم اقدام به اعدام باقی مانده عوامل فرقه کردند. به طوری که در برخی منابع آمده است، ارتش بعد از ورود مانع از اعدام خودسرانه عوامل فرقه توسط مردم شد.
هفتاد و پنجمین سالگرد آزادی آذربایجان از دست عوامل فرقهی دموکرات که وابستگی آنها به شوروی از همان ابتدا مشخص بود و البته بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و افشای اسناد و مدارک مربوط به فرقهی دموکرات عیانتر از گذشته شد، موضوع دومین جلسه تخصصی موسسه مطالعات آذربایجان- آذرپژوه- بود. در این جلسه دو تن از پژوهشگران آذربایجانی حضور یافتند؛ دو فرد با دیدگاههایی تقریبا متفاوت درباره تاریخ آذربایجان و البته در قالب گفتمان ایرانگرایی! دکتر رضا شیبانی، شاعر و پژوهشگر مسائل فرهنگی و دکتر مهرداد خوشکار مقدم، روزنامه نگار و دکترای علوم سیاسی.
پیشهوری یک کمونیست تمام عیار بود!
رضا شیبانی شاعر و پژوهشگر حوزه فرهنگی با بیان اینکه در پژوهش درباره تاریخ آن برهه از آذربایجان کم کاری و پنهانکاری شده است، گفت: نوع نگرش رسمی به مسئله فرقه در کشور ما چه در دوران پهلوی و چه در دوران پس از انقلاب با یک سری ملاحظهکاریهای زایدی همراه بوده است که در نهایت به ضرر حقایق تاریخی تمام شده است. چه بسا در آذربایجان و تبریز و بلکه در سایر نقاط کشور هم نمیدانند که در آن دوره از تاریخ و در آن یک سال چه اتفاقاتی افتاد و نسبت آن اتفاقات با آذربایجان و تبریز چه بوده است.
شیبانی تصریح کرد: قدری پنهانکاری و مصلحت سنجی اشتباهی در این زمینه رخ داده است که به خیال خود ترجیح داده شده از دردسر بپرهیزند، سکوت را پیش گرفتند تا از حساسیت ها جلوگیری کنند که این اشتباه بزرگی است. اگر در نقطهای آتشی در زیر آتش وجود دارد باید آتش را خاموش کرد یا همگان را از آتش زیر خاکستر آگاه کرد وگرنه آتش گسترش یافته و برافروخته میشود که دیگران از برخورد صحیح آگاه نخواهند بود.
وی با تاکید بر اینکه نمیتوانیم پیشهوری را بدون بررسی سیر سیاسی در نهضت جنگل مورد قضاوت قرار دهیم که او ملیگرا یا قوم گرا بوده است، افزود: سیدجعفر پیشهوری یکی از نقش آفرینان در نهضت جنگل بوده است و عضوی مهم از جناح چپ و وابسته به کمونیسم نهضت جنگل بود. میرزا کوچک خان به عنوان شخصیت ملی، گرایشهای شدید مذهبی داشت و به کمونیسم معتقد نبود. مارکسیسم و شوروی نیز در آن زمان هنوز هستهی مشت چدنی خود را نشان نداده بودند و تنها دستکش مخملی خود را برای ملتهای رنجدیده آشکار کرده بودند که در نهایت باعث ایجاد شیفتگی در میان مردم ایران نسبت به شوروی و انقلاب اکتبر شده بود.
این پژوهشگر حوزه فرهنگی ادامه داد: پیشهوری در آن برهه از نهضت جنگل در یک جمهوری که میرزا کوچک خان تاسیس کرده بود به نام جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران به مرکزیت گیلان یک کودتایی بر علیه میرزا کوچک خان انجام داد و یک جمهوری سوسیالیستی گیلان تاسیس کرد و میرزا را از هیئت حاکمه جنگل طرد کرد. میرزا کوچک خان نیز در مقابل آنها موضع گرفت چراکه چیزی که مدنظر میرزا بود یک جمهوری شوروی ایران بود که از گیلان شروع شود که در تمام ایران سیطره پیدا کند و یک جمهوری به وجود بیاید که بر علیه دخالت خارجی و امپرالیسم انگلیس و استبداد قاجار باشد. ولی در نهایت چیزی که امثال پیشهوری انجام دادند یک جمهوری سوسیالیستی گیلان بود برای جداسازی گیلان از ایران! در کنار آن یک سری رفتارهای تند و افراطی مارکسیستی و رفتارهایی که در انقلاب های کمونیستی وجود داشت مثل اینکه متعرض املاک شخصی مردم می شدند.
رضا شیبانی افزود: بعد از طرد میرزا کوچک خان، احسانالله خان سرکمسیون جمهوری گیلان و پیشهوری سرکمیسر وزارت خارجه (وزیر امور خارجه) را از آن خود کردند. در حقیقت این یک شائبه نیست بلکه یک یقین است که وقتی کسی در دهه اول قرن معاصر در یک جمهوری وابسته به لنین که تمام سیاستها از سوی مرکز ابلاغ می شود، سمت وزیرخارجه را دریافت میکند نشان از آن دارد که این فرد از دیرباز قبل از اینکه در آذربایجان فرقه را به قدرت برساند ارتباطات وسیع و گستردهای را با شوروی داشته است. بدون نگاه به این مسائل بحث پیشهوری غیرقابل تحلیل خواهد بود. در رابطه با فرقه نیز باید جریانهای مربوط به فرقه را به دقت بررسی کنیم.
شیبانی با بیان اینکه نمیتوان پیشهوری را در کنار شخصی چون غلام یحیی تحلیل کرد، اظهار داشت: جنس شخصیت، خاستگاه اجتماعی و نوع رفتار اجتماعی آنها کاملا متفاوت از هم بوده است اما چرا گمان میکنیم پیشهوری قبلا یک فرد ملی گرا بوده است و بعدها چرخیده و به سمت قوم گرایی رفته است؟ شوروی از ابتدای پیدایش، نوع دخالتش در کشوری چون ایران اینگونه بود که در ابتدا تمامیت ایران را در نظر داشت و به دنبال این بود که ایران را به صورت لقمه درسته برداشته و به جهان کونیست ملحق کند! منتهی در ادامه با واقعیتهای مختلفی روبهرو میشود: اولین واقعیت نفوذ انگلیس در ایران است و به این نکته میرسد که همچون حکومت قبل خود یعنی حکومت تزاری که تقسیم سفرهای کرده بود باید در ایران نیز همین معامله را انجام دهد و زمانی که معاملههای شوروی و انگلیس شروع میشود، شوروی به دنبال لقمههای کوچکتر میرود. و در اینجا بود که ماهیت و واقعیت نوع چرخش چهرههایی مثل پیشهوری از گفتمان ملی گرایی به گفتمان قومی آشکار شد، نه تنها پیشهوری بلکه چهرههایی همچون قاضی در کردستان هم ۲۰سال قبل شعارهای قومیتی نمیدادند و این نوع شعارها حاصل دگرگونی سیاست شوروی است که اتفاق میافتد نه تغییر در رفتار امثال پیشهوری! البته اینکه امثال پیشهوری را صد در صد عروسک خیمه شب بازی شوروی بدانیم هم صحیح نیست، ولی در نهایت به خاطر تکیه و پیوندی که با شوروی داشت همگام با سیاستهای شوروی از حالت ملی به حالت قومگرایانه میگرود. البته باید گفت نوع قوم گرایی حکومت فرقه در زمان پیشهوری بسیار متفاوت از پان ترکیسم کوچه بازاری امروز بود.
معامله فرقهی دموکرات توسط شوروی
شیبانی به وابستگی جعفر پیشهوری به شوروی اشاره کرد و تصریح نمود: طبق حقایق تاریخی پیشهوری و فرقهی دموکرات توسط شوروی معامله شدند و در این مسئله اصلا هیچ تردیدی نیست. ربط دادن ایجاد فرقهی دموکرات آذربایجان به سرکوب اقوام توسط حکومت رضاشاه هم تحلیل اشتباهی است که برخی قومگراها بیان میکنند! اولا به هیچ عنوان احساسات قومی در بین عامهی مردم، حتی عامهی سیاست مداران فرقه در آن دوران نبوده و مسئلهی احساسات قومگرایانه با هدف فاصله ایجاد کردن بین آذربایجان و ایران توسط شوروی بیان می شد و این مسائل نه تنها بین مردم و سیاستمداران نبود بلکه مردم در برابر این عقاید موضع هم میگرفتند.
وی در رابطه با سیاست گذاری فرقهی دموکرات بیان کرد: هیئت حاکمهی فرقه دنبال سبکی از سیاستگذاری بود که مسئلهی قومیت را در آن پر رنگ کرده و به مسئلهی ملیت تبدیل کند تا مسئلهی آذربایجان را به یک مسئلهی ملیتی تبدیل کنند درحالی که حتی در بین خودشان هم موفق به پیشبرد این مطلب نشدند! به عنوان مثال کتابهای درسی که برای مدارس توسط فرقه طراحی شد، به هیچ عنوان گرایش قومیتی نداشتند با اینکه به ترکی نوشته شده بود.
رضا شیبانی گفت: بحث قومیت پروپاگاندایی است که پان ترکیسم از ۱۵۰سال پیش در عثمانی رقم زد. و برای اینکه خلاء جدا شدن مناطق عربی را از عثمانی پر کند هدف خود را آذربایجان و قفقاز قرار داد و ایدهی پان ترکیسم را در آنجا ترویج کرد. ۵۰سال پیش بحث قومیتی جا نیفتاده بود تا اینکه اسرائیل تبلیغات خود را در این زمینه آغاز کرد و بحث قومیت وارد دانشگاه ها نیز شد، چیزی که ما اکنون به نام قومگرایی دربارهی آن صحبت میکنیم یک چیز تهی از معنایی است که ما آن را تعریف می کنیم و تحلیل کردن اتفاقی که در ۷۵ سال پیش در آذربایجان رخ داده است با کلید واژه های ۳۰سال اخیر اشتباه بزرگی است. حرکتهایی که بوده، حرکتهای کمونیستی بوده و پایگاه مردمی فرقه دهقانان بوده و طبقه و طیف و جریانی به اسم قوم گرایی و پان ترکیسم در جامعه وجود نداشته است! حتی خود پیشهوری هم گرایش قومگرایانه نداشته ولی سیاست ابلاغی و طراحی شدهی استالینی که در اختیار فرقه قرار گرفته این بود که به بحث زبان ترکی و احساسات ناسیونالیستی پرداخته شود. در نهایت و در ۲۱آذر ۱۳۲۵ موازنهای که دولت وقت ایران، میان آمریکا و شوروی ایجاد میکند باعث می شود شوروی کل فرقه را معامله کند و میرجعفر باقراف به پیشهوری این گونه میگوید که «سنی گتیرن، سنه دییر گد» و شکست واقعی را برای جعفر پیشهوری رقم میزند.
شیبانی در پایان با تاکید بر جریان ضد کمونیستی بعد از سقوط فرقه اظهار کرد: فردای روز سقوط فرقه، بچههای مدرسهای کتابهای خود را می سوزانند، چرا که بچهها و مذهبیها مخالف سیاستهای کمونیستی و ضدمذهبی فرقه بودند و این سوزاندن کتابهای ترکی یک حرکت ضدکمونیستی بود. قتلهایی هم اتفاق افتاد چراکه کمونیست ها قبلا تعدادی از مردم و کودکان و نیروهای دولتی را کشته بودند و بعد از سقوط فرقه عوامل فرقه توسط جریان ضد کمونیستی کشته شدند.
تاریخ فرایندی است که نمیتوان آن را قاچ کرد!
مهرداد خوشکار مقدم، روزنامه نگار با سابقه تبریزی و دانشآموختهی علوم سیاسی، هم در ابتدای مطالب خود اظهار داشت: تاریخ فرقهی دموکرات و پیشهوری زیاد کنکاش نشده است و مطالبی هم که بوده یا به شدت افراطی بودند یا به شدت دچار تفریط شدهاند، تاریخ یک فرایند است و نمیتوانیم قسمتی را قاچ کنیم و مورد استفاده قرار دهیم بدون اینکه گذشته و عوامل آن را بررسی کنیم.
وی با تاکید بر ریشهیابی آن برهه از تاریخ و اینکه چرا آذربایجان دچار آن اتفاقات شد، هدف فرقه و عملکرد دولت مرکزی چه بود، گفت: جریاناتی مثل شیخ خزعل در خوزستان و قاضی محمد در کردستان و حتی نهضت جنگل میرزا کوچک خان، اتفاق افتاده بود اما شرایط و حوادث آذربایجان منحصرفرد بود و جنس آنها از حوادثی نبود که در ردیف جریانات دیگر قرار بگیرد.
وی ادامه داد: موافق قهرمان سازی از آن برهه نیستم و منحل کردن آن برهه را نیز اشتباه میدانم، باید آنچه را که اتفاق می افتد بصورت شفاف بررسی کرد.
این روزنامه نگار تبریزی با اشاره به اینکه توضیح و بررسی پیشهوری منوط به برگشت به مشروطیت است اظهار داشت: بعد از مشروطیت و حوادثی که اتفاق افتاد و ضعف دولت مرکزی، یک سری تحولات و تغییر بنیادی سیاسی اتفاق افتاد که مبنای آن سرکوب گستردهی اقوام ایرانی به بهای ناسیونالیسم ایرانی به برداشت پهلوی بود که این سرکوب و فشارها بسترهای جدیدی را در کشور پدید آورد که بعدها باعث ایجاد مسائلی شد که در فرقهی دموکرات مشاهده کردیم.
ریشه اصلی حوادث آذربایجان را باید در تمرکزگرایی دولت مرکزی پیگیری کنیم!
روزنامه نگار و فعال سياسي تبريزي با بيان اينکه جعفر پیشهوری از ابتدا ملی گرا بود گفت: او در عين ملی گرایي حامي حقوق اقوام ايران بود؛ یعنی وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت.
مهرداد خوشکار مقدم با تاکيد بر اينکه قومگرایی و ملیگرایی به هیچ وجه در مقابل هم قرار ندارند، افزود: جعفر پیشهوری به برداشت خود مدافع حقوق اقوام بود اما سرکوبهای گسترده در مرکز، وی را در دامن جریاناتی میاندازد.
وي با بيان اينکه پیشهوری از ابتدا قومگرا بود، اما تجزیه طلب نبود، افزود: او در جایی میگوید «بیایید مثل یک حکومت فدرال باشیم» اما وقتی نتیجهای از دولت مرکزی نمیگیرد با توطئه عوامل خارجي به سمت تجزیهطلبی میرود.
خوشکار مقدم گفت: یکی از ریشههای اصلی این حوادث را میتوان ماهيت تمرکزگرایانه دولت مرکزی دانست که ناسيوناليسم را در ضديت با اقوام ایرانی معنا کرده است. در یک برههای از تاریخ ممکن است افراد آنی نباشند که میخواستند بلکه در مسیر خود با جریاناتی مواجه میشوند که از هدف خود فاصله میگیرند. در تمام آثار جعفر پیشهوری نشان از وحدت ایران موج میزند؛ گرچه نتیجهی کار فرقه غیر آنی شد که پیشهوری در پی آن بود؛ البته نبايد از نقش شوروی در این مسئله غفلت کرد.
وی به مشکل اصلی ایران اشاره کرد و گفت: اگر قوم گرایی را مساوی با تجزیه طلبی بدانیم به اتحاد ملي ظلم کرده ایم و اگر ملیگرایی را سرکوب کنیم باز هم نتيجه عکس خواهد داد. اصلی ترین مشکل ایران این است که نتوانستهایم بین این دو مبحث بالانس ایجاد کنیم درحالی که تمام اقوام ایرانی و با فرهنگ های این اقوام در کنار هم ایران را ساختهاند.
وی با رد حمايت و حتي مخالفت مردم آذربايجان از تحولات آن دوران ادامه داد: سرخوردگي از تحولات پس از مشروطيت، سرکوب شديد دولت مرکزي و از سوي ديگر مشکلات زیاد اقتصادی و اجتماعی مردم آذربايجان را “خنثي” کرده بود به طوري که واکنشي در برابر به روي کار آمدن فرقه دموکرات و يا حتي بازگشت حاکميت دولت مرکزي نداشتند.
خوشکار مقدم با تاکید بر اينکه پشت تشکيل فرقه دموکرات و تجزيه آذربايجان در آن برهه سیاست و برنامهریزی استالین نقش پررنگي داشت گفت: سیاست های استالین در جریانات فرقهی دموکرات آذربایجان قابل کتمان نیست و اسناد به اندازه کافی موجود هست اما اینکه چرا در آن برهه و توسط پیشهوری این هدف خود را پیش برد جای بحث بسیار دارد.
وي ادامه داد: اگر رويدادهاي آن عصر ریشهیابی نشده و به قضایای مشابهي که رخ میدهد چشم ببنديم بیم این هست که باز هم تکرار شود.
به اعتقاد اين فعال سياسي، امروز هم اگر جریانات جداییطلبان افزایش پیدا میکند ناشی از تفکرات یکسانساز انگارانهای است که در کشور درحال رشد است و خطی که تهدید میکند این است که همه اقوام و خرده فرهنگ ها و زبان ها به این جریانات بپیوندند.
Δ
Tuesday, 3 December , 2024