گروه گزارش؛ رئیسجمهوری در سفر روز دوازده خرداد [۱۴۰۱ خورشیدی] به آذربایجانشرقی دستور مهمی صادر کرد و آن استقلال معادن مس این استان و تشکیل شرکت مس آذربایجان بود. دولت میگوید این تصمیم باعث توسعه بیشتر و افزایش رفاه در این منطقه میشود. در مقابل اما منتقدان زیادی درباره مثبت بودن سرنوشت این تصمیم و دستور اظهار تردید جدی میکنند. اما دلیل این نگرانیها چیست؟
یکم) آب را از کجا میآورید؟
یکی از بهانههای اصلی استقلال معادن مس آذربایجان این است که پول مس در استان کرمان در حال هزینه شدن است. از جمله وجود چند باشگاه ورزشی به عنوان شاهد این ادعا مطرح میشود. ماجرا از این قرار است که کنستانتره مس استخراج شده از معدن سونگون به دلیل نبود کارخانجات فراوری به کرمان منتقل و در کارخانجات مس سرچشمه، ذوب و پالایش میشود. هدف اصلی تشکیل شرکت مس آذربایجان ایجاد همین صنایع جنبی و جذب اشتغال آن است. اما این کار یک اشکال اصلی دارد آن هم تامین آب مورد نیاز کارخانههای مس است. هم اکنون میزان آببری صنایع مس سرچشمه به تنهایی در سال در حداقلیترین حالت ممکن بیش از بیست و هفت میلیون مترمکعب است. میدانیم که تاسیس انواع و اقسام صنایع آب بر و کم اشتغالزا در بخش مرکزی فلات ایران چه بلایی بر سر منابع آب آورده. همچنین میدانیم همین الان عدم مدیریت مناسب، وضعیت منابع آب منطقه آذربایجان را به کجا رسانده. حامیان تاسیس یک صنعتِ آببر جدید مانند صنایع مس در آذربایجان باید پاسخ بدهند که قرار است آب مورد نیاز این کارخانجات از کجا تامین شود؟ آیا باز هم قرار است چشم به یک پروژه انتقال آب دیگر در کشور داشته باشیم؟ انتقال آب دریا به آذربایجان با توجه به محیط کوهستانی آن چقدر تمام خواهد شد؟ اگر آبی در منطقه هست چرا اول دریاچه ارومیه احیاء نمیشود؟ همین الان به شکل منطقی بخش زیادی از صنایع آب بر کشور به دلیل بحران آب باید به نقاط ساحلی منتقل شوند، در چنین شرایطی ایجاد یک صنعت آب بر جدید در منطقهای که خود درگیر بحران آبی است، چه توجیهی دارد؟ در سالهایی که اکثر صاحبنظران فهمیدهاند بیتوجهی به آمایش سرزمین در انتخاب محل صنایع چه ضربهی بزرگی به منابع کشور و آیندگان زده، تکرار این کار یک خیانت بزرگ خواهد بود.
دوم) اشتغال با کمترین بازدهی سرمایهگذاری
نکته دیگر به بحث اشتغال بر میگردد؛ موافقان استقلال مس آذربایجان از صنایع ملی مس ایران میگویند این کار باعث اشتغالزایی در منطقه خواهد شد. اما نکته اینجاست که اتفاقاً صنایع سنگین کمترین میزان ایجاد اشتغال نسبت به سرمایهگذاری را دارند. به طوری که متوسط هزینه ایجاد یک شغل در کل گستره اقتصادی کشور حدود یکصد و پنجاه میلیون تومان است اما متوسط ایجاد شغل در صنایع سنگین چون معادن بیش از سه میلیارد تومان اعلام شده. به عبارتی بیست برابر متوسط تولید شغل در تمام حوزهها. این را هم بگوییم که بیش از هفتاد درصد اشتغال عموماً در بنگاههای کوچک اقتصادی و صنایع خُرد ایجاد میشود. اگر امکان جذب سرمایهای به بزرگی سرمایه ایجاد صنایع مس در آذربایجان وجود دارد چرا این سرمایه به سمت فعالیتهایی با امکان اشتغالزایی بیشتر و زود بازدهتر سوق داده نمیشود؟ چرا مثلا ظرفیت گردشگری استان فعال نمیشود؟ چرا ظرفیت تولیدات قدیمی و مشهور منطقه و تقویت تجارت آنها مانند فرش یا کفش تقویت نمیشود؟
سوم) تاسیس صنایع بزرگ و سد تحریم
یک مساله بزرگ در خصوص ایجاد صنایع جدید مس در آذربایجان موضوع تحریم است. همین الان که مجتمعهای بزرگ مس در کرمان تجربهای پنجاه ساله را به دنبال خود میبینند باز هم در تور برخی تحریمها گیر کرده و در مواردی توان تعمیر درست و به موقع صنایع خود را ندارند. در چنین شرایطی شرکت مس آذربایجان با کدام راهکار میخواهد صنعتی پیچیده و بزرگ چون ذوب و پالایش مس را از صفر پایهگذاری کند؟ هر چند بدون شک مسئولان شعار انجام این کار را خواهند داد اما در عمل چقدر امکان چنین چیزی وجود دارد؟ اگر در ایران چنین دانشی هست چرا قبل از آن خدمات تعمیر و نگهداری را به دیگر صنایع مشابه ارائه نمیکند؟ از یاد نبریم بخش زیادی از همین صنایع بزرگ و سنگین کشور در زمانی بنا شدهاند که یا تحریمی در کار نبوده یا فشار تحریمی بسیار کمتر از امروز بوده است.
چهارم) شرکت مس آذربایجان؛ ایده محبوب فدرالیستها
استقلال معادن مس آذربایجان مطالبهای است که اول بار توسط گروهها و چهرههای معتقد به نگاه قومی مطرح شد. در واقع نگرانی اول اتکاء این ایده به نگاههای قومی و ضدملی است که شکلی از فدرالیسم را برای ایران توصیه و تجویز میکنند. گسستن ارتباطات ملی مناطق مختلف خصوصاً در حوزههای اقتصادی قدم اولی است که میتواند راه آن ایده نگرانکننده را هموار کند. جای سوال از دولت است که چرا در سفر به آذربایجانشرقی مهمترین تصمیمی که میگیرد بر اساس مهمترین مطالبهای است که گروههای قومگرا در سالهای اخیر مطرح کردهاند؟ آن هم در حالی که این ایده و تبعات آتی آن موجب نگرانی چهرهها و مجامعی است که بر لزوم داشتن نگاه ملی تاکید دارند؟!
پنجم) خطر استقلال خواهی صنایع ملی
مهمترین خطر تاسیس شرکت مس آذربایجان الگو شدن آن برای پاره پاره شدن اقتصاد و صنایع ملی ایران است. با همین منطق فردا خوزستان هم میتواند تقاضای تاسیس شرکت نفت خوزستان و یا بوشهر درخواست تاسیس شرکت گاز بوشهر را مطرح کند. ما دارای یک اقتصاد و یک خزانهی ملی هستیم. اگر اشکالاتی در نسبت بین درآمد صنایع ملی و خزانه کشور وجود دارد، راهکار از بین بردن یکپارچگی صنایع نیست. چنین کاری نه فقط وحدت اقتصاد و صنایع کشور، بلکه اتحاد اجتماعی و سیاسی ایران را تهدید خواهد کرد. این چیزی است که فدرالیستها و گروههای قومگرا چشم طمع از آن بر نخواهند داشت. تاسیس شرکت مس آذربایجان آغاز دومینویی است که ادامه آن نه ارتقاء اقتصادی مناطق حاشیه ای بلکه ایجاد مطالبه پی در پی استقلال اقتصادی صنایع و در ادامه سست شدن امنیت ملی خواهد بود.
در ادامهی بند ششم همچنین باید پرسید که با توجه به نام شرکت در آستانهی تاسیس – شرکت مس آذربایجان – آیا استانهای آذربایجانشرقی، آذربایجانغربی و اردبیل هر کدام در هزینهکَرد (هزینهکَرد مالی، زیست محیطی و تأمین آب)، مدیریت، اشتغال درآمد و دیگر مزایای احتمالی این شرکت چه سهمی دارند؟ طبق استدلال طرفداران تاسیس این شرکت، آیا فردا روزی اهالی خطهی ارسباران (مناطق شمالی استان آذربایجانشرقی و کرانههای جنوبی رود ارس) که معادن مس در آن منطقه واقع است، میتوانند با این استدلال که مس ارسباران چه ربطی به اهالی تبریز و مراغه و … دارد، خواستار تاسیس شرکت مس ارسباران شوند و این دومینوی محلینگری و تجزیهی اقتصادی و صنعتی (بعنوان مقدمهی فدرالخواهی یا تجزیهی سرزمینی!) تا کجا قرار است ادامه یابد؟ تا خطکشی بین تکتک شهرها و دهستانهای ایران؟ دقیقاً تا کجا قرار است ادامه یابد؟
Δ
Monday, 2 December , 2024