گروه فرهنگ و ادب: محسن هشترودی در ۲۲ دی ۱۲۸۶ در شهر هشترود چشم به جهان گشود. پدرش شیخ اسماعیل هشترودی از روحانیون و همراهان شیخ محمد خیابانی یکی از فعالان نهضت مشروطه بود. وی تحصیلات دبستانی خود را در مدرسههای سیروس و اقدسیه در شهر تبریز به پایان برد و سپس برای ادامه تحصیل در دارالفنون به تهران آمد. چند سالی در تهران به تحصیل پزشکی گذراند، تا در سال ۱۳۰۴ به عنوان دانشجوی بورسیه دولتی برای تحصیل در رشته ریاضیات به کشور فرانسه اعزام شد.
محسن هشترودی در سال ۱۳۱۴ با درجه کارشناسی در رشته ریاضیات از دانشگاه سوربن فارغالتحصیل شد. سپس با سرپرستی «الی کارتال» در همان دانشگاه به پژوهش در زمینه هندسهی دیفرانسیل پرداخت و مدرک دکترای خود را در رشته ریاضیات در سال ۱۳۱۶ دریافت کرد. پس از بازگشت به ایران به عنوان استادیار در دانشکده علوم دانشسرای عالی به کار مشغول شد. در سال ۱۳۲۰ کرسی استادی دانشسرای عالی را دریافت کرد. در سال ۱۳۳۰ به مقام ریاست دانشگاه تبریز رسید.
ریاضیدانی که به شعر و ادب علاقه داشت
پروفسور محسن هشترودی، با اینکه متخصص در ریاضیات و غرق در آن بود، ولی از ابتدای جوانی علاقه به شعر و ادبیات فارسی داشت و گهگاهی نیز شعر میسرود و به نقد شعر نیز میپرداخت و از تأثیر علوم در ادبیات و هنر نیز سخن میگفت. دفتر شعر او به نام «سایهها» (در هفتاد صفحه) که در سال ۱۳۳۵ به چاپ رسیده است شامل اشعار او از سالهای ۱۳۰۶ و ۱۳۰۷ و سالهای ۱۳۳۲ تا ۱۳۳۵ میباشد. او مانند هر شاعر دیگر، به تمام معنی، مردی دردمند و دردشناس،عاطفی و رنجور است. نکته جالب این است که او که در مورد مسائل نظری علوم بیشتر گفته و کمتر نوشته و در تجربه شاعری خود، کمتر گفته و بیشتر نوشته است. بعد از سال ۳۵ دیگر شعری از او در دست نیست و به احتمال قوی به نظر میرسد، در تحول فکری، ظرف شعری را برای بیان احساس هنری و ادراک تحلیلی خود رسا نمیدید و بعد از این بیشتر به دنبال نقد شعر رفته و به بررسی و تحلیل شعر به عنوان یک «کل مجسم» و یک «خلق آزادانه و محاسبه نشده هنری» پرداخته و در جستجوی تعمیمهای تازه و مضامین نو به «مشترکات اندیشه بشری» رسیده و از این دیدگاه به «ابهام» و «ایجاز» در شعر پرداخته است. و دیگر، شعر به عنوان تزئینی احساسی و ابزار باز پس دادن هیجانات درونی مورد استفاده قرار نمیگیرد.
همواره ذهن خلاق وی در پی طرحی نو و اندیشهای نو بود و با نویسندگانی چون صادق هدایت، جمالزاده، بزرگ علوی، صادق چوبک مراوده و دوستی داشت. او به ادب فارسی عشق میورزید به خصوص اشعار حافظ را دوست میداشت و به خیام و رباعیاتش احترام میگذاشت و از شاعران دیگر یاد میکرد. در هنگام ناراحتی و حزن، به اشعار حافظ پناه میبرد. و به این وسیله در آخرین شعرش با وام گرفتن از حافظ میگوید:
نه دین دارد نه آئین دارد این دل
مرا همواره غمگین دارد این دل
ز من پرسد که چونی، چونم ای مرگ
جگر پر درد و دل پر خونم ای مرگ
شنیدم طالبان را مینوازی
مگر من زان میان بیرونم ای مرگ
نیت هشترودی این بود که شاعران دیگر را متوجه جهان علمی مدرن کند
منوچهر آتشی شاعر معاصر درباره هشترودی و اشعارش مینویسد: «گهگاهی در اواخر دهه بیست و اوایل دهه سی، در هفتهنامههای تهران، در گوشه و کنار صفحات شعر و ادب به نامی برمیخوریم که رشته اصلیاش ریاضیات است، اما ضمناً عشق و علاقه خاصی به شعر و ادب فارسی دارد، او دکتر محسن هشترودی است که دل به شعر بسته، آن هم نه در حد تفنن محض، بلکه با تمامی شور و شوق و کنش و منش. وقتی او مسئولیت «کتاب هفته» را در دهه چهل قبول کرد، این مسئله نشانگر این بود که هشترودی هدفی جز اعتلای شعر، قصه، دانش روز و به طور کلی فرهنگ معاصرش را ندارد. هدفی که میخواست فرهنگ نیمهجان بعد از کوتاهی را در بستری سالم و پیشرو، به پویایی و بالندگی وا دارد. بد نیست بررسی کوتاهی درباره اشعار او بکنیم: هشترودی در عنفوان جوانی در بیست سالگی به سرودن شعر پرداخته است. من از دو دیدگاه به بررسی این اشعار میپردازم. قدمت شاعری او با توجه به نزدیکیاش، تا حدودی بر گرایشهای نیمایی، ارزشمند است. البته من قصد مقایسه شعرهای هشترودی را با اشعار نیما، عشقی و شهریار ندارم، چون او شعر را به عنوان مفری یا دریچهای برای نگاه گاه گاهی به درون خودش و به سیماهای جهان معاصرش در سایهروشن و هم، خیال و رویا میخواست و نیت و همت او بیشتر این بود که شاعران دیگر را متوجه جهان علمی مدرن کند.
دکتر احمد شریفالدین از شاگردان هشترودی در مورد عشق او به فرهنگ ایران مینویسد: «وقتی هشترودی بعد از تحصیلات عالی خود در ریاضیات و شاگردی «الی کارتان» به ایران برگشت، علاقهاش به ادبیات فارسی و فلسفه بیشتر شد و همیشه به مطالعه میپرداخت. دو دفعه از او دعوت شد که برای تدریس در دانشگاههای پاریس و دانشگاه پرینستون به این کشورها برود، ولی او به علت علاقه شدیدی که به فرهنگ ایران داشت، ترجیح داد در ایران بماند و دعوت را رد کرد. بدون شک، هنگامی که او دعوتنامه را خوانده، ادبیات ایران را مخاطب قرار داده و میگفت:
گر بر کنم دل از تو و برگیرم از تو مهر
این مهر برکه افکنم این دل کجا برم؟
Δ
Tuesday, 3 December , 2024