گروه گزارش/ نیما عظیمی:از ساعت ۱۶ دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳ خورشیدی، سومین نشست «شاهنامه پژوهی» با سرنویس «بررسی داستان رستم و اسفندیار در شاهنامه و طومارهای نقالی» در محل «بنیاد ایران‌شناسی استان آذربایجان شرقی» برگزار شد. «فاطمه اروجی» سرپرست و نماینده‌ی انجمن ایرانی تاریخ، شعبه‌ی آذربایجان‌شرقی ضمن درود و خوش آمدگویی، از برگزاری نشست دیگر […]

گروه گزارش/ نیما عظیمی:از ساعت ۱۶ دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳ خورشیدی، سومین نشست «شاهنامه پژوهی» با سرنویس «بررسی داستان رستم و اسفندیار در شاهنامه و طومارهای نقالی» در محل «بنیاد ایران‌شناسی استان آذربایجان شرقی» برگزار شد.

«فاطمه اروجی» سرپرست و نماینده‌ی انجمن ایرانی تاریخ، شعبه‌ی آذربایجان‌شرقی ضمن درود و خوش آمدگویی، از برگزاری نشست دیگر شاهنامه‌خوانی و نیز از  باشندگی آقای دکتر «بهمن دمشقی خیابانی» ابراز خوشحالی کرد. وی افزون‌بر بیانِ آرزوی خود مبنی‌بر اجرای باشکوه‌تر نشست در برنامه‌های آینده، به بیانِ برنامه پرداخته و گفت: «امروز آقای دکتر برای ما راجع به رستم و اسفندیار صحبت می‌کنند؛ و به‌واقع من خودم مشتاق هستم که در پای سخنان آقای دکتر بنشینم و استفاده کنم».

 وی افزود:  «من فکر می‌کنم شاهنامه منبع بزرگی برای انسان‌شناسی است. چه‌بسااین‌که راه و رسم زیستن را به ما می‌آموزد».

وی در شناخت جنبه‌های ارزشمند شاهنامه گفت: «یکی‌از جنبه‌های مهم شاهنامه این‌ است که ما بخواهیم  آدم‌های دورـ وـ برمان را بر اساس  گفته‌ها و رفتارشان بشناسیم».

وی درباره رستم گفت: «رستم بسیار دلاور، شجاع و قدرتمند بوده است، اما هدف برای او انسانیت می‌باشد؛ چنان‌که  برای رستم قدرت و پادشاهی مهم نیست. ولی خلافِ او اسفندیار است که به رستم وعده پاداش میدهد ولی رستم قبول نمی‌کند». او افزود: «اسفندیار آدم بزرگی است ولی من فکر می‌کنم او هدف و وسیله‌اش را گم می‌کند. برای همین مثل رستم نیست؛ چنان‌که رستم به‌عنوان یک قهرمانِ شاهنامه برای ما مطرح می‌شود ولی اسفندیار نه!» وی افزود: «یعنی فردوسی با   سرایش شاهنامه و با این ابیات، اندیشه‌های رستم و اسفندیار را به ما گفته و نتیجه گیری می‌کند». وی  به‌عنوان سخن پایانی افزود: «هر کسی برداشت خودش را می‌تواند  بیان کند.»

شاهنامه خیلی زود مورد توجه ایرانیان قرار گرفت

«بهمن دمشقی خیابانی» با بیان این‌که، در نشست، به بررسی داستان رستم و اسفندیار بنابر طومارهای نقالی خواهد پرداخت؛ در راستای این بررسی، سخن خود را با خوانش سه بیت نخستین فرامرزنامه نگاشته‌شده در اواخر سده پنج هجری که سومین متن حماسی ما می‌باشد، آغاز کرد: «به نام خداوند جان و خرد/ کزین برتر اندیشه برنگذرد// خداوند نام و خداوند جای/ خداوند روزی دِه رهنمای// خداوندی که بر چرخ سیار کرد/ زمین و زمان را پدیدار کرد»

وی بیان داشت: «توجه داشته باشید که دو بیت آغازین از شاهنامه تضمین شده» و افزود: «پس ‌از این‌که فردوسی شاهنامه را سرود خیلی زود مورد توجه ایرانیان قرار گرفت، چنان‌که فرخی سیستانی، که در زمان حیات فردوسی می‌زیسته و از شاعران دربار سلطان محمود غزنوی بوده، عنوان می‌دارد که شاهنامه‌خوان‌هایی در آن دوره بودند که کارشان شاهنامه‌خوانی بوده است؛ درست است که اکنون می‌دانیم در زمان فردوسی علاوه بر شاهنامه بزرگ حکیم فردوسی شاهنامه‌های دیگری نیز وجود داشته است، ولی پژوهشگران براین باورند که منظور فرخی در اینجا شاهنامه فردوسی است».

وی در ادامه این سخن گفت: «از زمانی که دین اسلام پا به عرصه سرزمین ما گذاشت شاهنامه مورد مخالفت مردم عادی، شاعران و  علما قرارگرفت» و در بیانِ نمونه آورد: «چنان بوده که فرخی‌سیستانی در قصایدی که در مدح سلطان محمود غزنوی می‌گفته، می‌کوشید تا چنان بنمایاند که قصاید او برتر از شاهنامه هستند؛ هرچند چنین نبوده و خود نیز بعداً بر آن اقرار می‌کند».

وی در بیان رفتار مخالفان شاهنامه گفت: «مخالفان می‌گفتند شاهنامه روایت اساطیری و دروغ و افسانه است؛ که فردوسی خود در پاسخ به آن‌ها سروده ‹تو این را دروغ و فسانه مدان/ به یک‌سان رَوِشن زمانه مدان› و به آن‌ها پاسخ داده است». وی در معرفی کتاب ‹علی‌نامه› یافته شده در قرن پنج هجری آورد: «این کتاب اولین متن حماسی شیعه می‌باشد که بر اساس وزن شاهنامه، به روش شاهنامه و در مخالفت با شاهنامه سروده شده؛ و سراینده این گونه می‌خواسته مخالفت خود را با شاهنامه فردوسی نشان بدهد (هرچند که در کل منظومه خود از متن شاهنامه پیروی کرده است».

وی در بیان نمونه‌ای دیگر گفت: «انوری شاعر سده ۶ فردوسی را در برابر ابوعلی‌سینا قرارداده، ابوعلی‌سینا را بر او ترجیح داده و می‌گوید ‹در کمال بوعلی نُقصان فردوسی نِگر/ هر کجا آمد شِفا شهنامه گو هرگز مباش› زیرا عظمت شاهنامه فردوسی آن‌چنان همه‌جا را فراگرفته بود که شاعران باید در برابر آن قد علم می‌کردند تا اثر خودشان دیده شود». وی در بیان جایگاه شاهنامه‌خوانان و نقالان آورد: «شاهنامه‌خوانان و نقالان عموماً از شاهنامه فردوسی استفاده کرده  و آن‌را به زبان ساده برای مردم عادی می‌خواندند، وقتی شاعران دیگر می‌دیدند تنها شاهنامه فردوسی خوانده می‌شود، بر آن می‌تاختند؛ چنان‌که انوری می‌گوید ‹راویان را گرمیِ هنگامه هرگز گو مباش›؛ که منظور از هنگامه ‹بازار› می‌باشد».

وی افزود: «اما دیری نگذشت که این متن پرخوان و پرمخالف از مرزهای ایران گذشت. چنان‌که بیهقی می‌گوید یکی از دهاقین نیشابور به نام ‹اسماعیل› شاهنامه را به زبان عربی ترجمه کرد». وی با اشاره به این‌که صد سال پس از آن، در سال ۶۲۰ هجری، بُنداری نیز شاهنامه را به عربی ترجمه می‌کند. افزود: «ابن‌کثیر در سرزمین شام شاهنامه را ‹قرآن‌القوم› و نمونه اعلای فصاحت و بلاغت خوانده و به زودی الگوی تاریخ‌های پارسی و ترکی شد؛ چنان‌که مغول‌ها سفارش شاهنامه فردوسی را دادند تا این‌گونه شاید بتوانند شکوه سلاطین مغول را به تصویر بکشند».

وی افزود: «مسلمانان داستان‌های مثنوی را دربرابر شاهنامه آفریدند و علامه مجلسی در کتاب ‹عین‌الحیاة› روایت قصه‌های شاهنامه را حرام شمرد؛ که البته این موضوع مبنای اعتقادی داشته و وقتی از او درباره اصالت داستان‌های شاهنامه می‌پرسند می‌گوید داستان‌های شاهنامه راست است اما چون تعلق به قوم مجوس دارد حرام می‌باشد!» وی در نمایاندنِ چگونگیِ رفتار نقال‌ها گفت: «نقال‌ها روایات را به زبان ساده تبدیل می‌کردند و در این راستا گاهی دخل و تصرفاتی در آن داشتند. چنان‌که در داستان رستم و اسفندیار و نیز رستم سهراب، به‌خاطر جنبه‌های احساسی فوق‌العاده‌ای که دارد، میزان این دخل و تصرف بیشتر می‌باشد. ان‌گونه‌که در نقالی رستم و سهراب، پیش از آغاز نقل، مردم برای خود جا رزرو کرده و گاهی چنان پیش می‌آمد که حاکم و یا کدخدا و … پولی به نقال می‌دادند و می‌گفتند ‹خون سهراب را به ما ببخش› و این گونه نقال پایان داستان رستم و سهراب را تغییر می‌داد که سهراب کشته نشود.»

وی در این گام تعریف ‹جلیل دوستخواه› از رفتار نقال‌ها را بیان کرد: «نقال‌ها داستان را از یک متن رسمی به یک روایت عامه‌پسند تبدیل می‌کنند» و باتوجه به آن به تغییرات پیش آمده در داستان رستم و اسفندیار پرداخت: «در بعضی از نقل‌ها رستم مسلمان است؛ چنان‌که در جواب نامه اسفندیار ‹اول سلام بر یزدان پاک و دوم سلام بر علی علیه‌السلام و دودمان او› می‌دهد. بنابر رستم‌نامه هم رستم به دست حضرت علی علیه‌السلام مسلمان می‌شود.»

در شکل گیری هویت ملی ما ادبیات نقش اساسی دارد

«پیروز رفیعیان» با خوانش «بسم‌اله‌الرحمن‌الرحیم هست، کلید در گنج حکیم» سخن خود را آغاز کرد. «امروز صحبت از تهاجماتی است که طی مدت‌های مدید بوده و امروز نیز هست، اما من وجه ممیزی با آنچه که در گذشته روی داده می‌بینم.»

وی نفسانیات را در ایجاد این تمایز دخیل دانسته و گفت: «ما بین اندیشمندانمان رقابت‌هایی را می‌بینیم که شایسته شان آن‌ها نیست، امکان‌چه امروز روی می‌دهد این است که ما یک ‹هویت ملی› داریم که در شکل‌گیری آن ادبیات نقش اساسی دارد.»

 وی با بیان اینکه ادبیات روح ملت‌ها است افزود: «ببینید؛ سعدی می‌گوید ‹بنی آدم اعضای یک پیکرند/ که  در آفرینش یک گوهرند// چو عضوی به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار› توجه کنید که می‌گوید ‹بنی آدم› نمی‌گوید بنی‌فارس، بنی‌عجم بنی‌ترک یا بنی‌عرب؛ اما امروز در قرن بیستم دیدیم هیتلر چه شعارهایی داد یا پس‌از او چه شعارهایی دادند، مبنی‌براین‌که خوشبخت کسی‌ست که از فلان نژاد است!»

وی با بیان این خاطره که من در جای‌جای ایران دیده‌ام که افراد چگونه به هم احترام می‌گذارند تا مبادا دیگری احساس تفاوت و تبعیض کند، گفت: «اما در همین آبادان و در زمان اشغال ایران، ورود سگ و ایرانی ممنوع بوده یا در اتوبوس‌های آمریکا، در دوران قبل از مارتین لوترکینگ و قبل از نهضت‌های مدنی دهه ۶۰،  ورود سگ و سیاه‌پوست ممنوع بوده.» 

وی افزود: «نژادپرستی یا افکار برتری‌طلبانه همیشه اسباب انحطاط جوامع بشری است. چند صد سال اروپا جنگ بوده و نهایتاً بعد از دو جنگ، اتحادیه اروپا را تشکیل دادند؛ اما بنابر کدام بستر فکری و فرهنگی اتحادیه اروپا را تشکیل دادند؟ چون باید یک بستر فرهنگی باشد که باهم هماهنگی و همراهی داشته باشند.»

 سپس افزود: «ما قرن‌ها پیش ‌از این در ایران فردوسی را داشتیم که پیامش خردورزی، نیکی و دادگستری است،  نظامی، سعدی و حافظ را به همین ترتیب داشتیم.»

 وی با اشاره به توجه دیر هنگام اروپا به مبانی خرد و داد گفت: «در زمانی دیر، راسل آمده و می‌گوید که فلسفه باید معطوف به عشق باشد و اگر مارکسیسم شکست خورد برای این بوده که فلسفه و مبانی سیاسی فلسفه‌اش معطوف‌به کین‌گستری بوده است.»

وی با اشاره به بازتولید خشونت در فرهنگ اروپا گفت: «روابط و مناسبات اجتماعی آن‌ها مبتنی‌بر سلطه و نه نفی جباریت، است… اما ما داشتیم ‹به کین‌خواهی دشمن ناپدید/ سر زنده چندان چه باید برید// دگر باز ناید شده آن شکار/  به گیتی در آن تخم کینه مکار› و دقیقا جلوی بازتولید خشونت را می‌گیرد. همچنین حکیم نظامی بزرگ می‌گوید ‹بیا تا بشوییم ز بیداد دست/ به بیداد نتوان ز بیداد رست› این عصاره فلسفه است.»

وی با اشاره به اینکه اگر عشق را از جهان انسان بگیرند، چیزی جز بی‌مهری و فساد نخواهد ماند، جمع‌بندی کرد که: «ما دارای چنین گنجینه‌هایی هستیم؛ اساتید بزرگی که در این زبان وجود دارند گنجینه‌هایی معنوی، عرفانی و انسانی‌ هستند که این زبان را ارزشمند کرده‌اند. چنان‌که زبان فردوسی پیام آور صلح، دوستی، انسانیت، شرافت و عظمت است که به جامعه بشری تعلق دارند.»

  • نویسنده : نیما عظیمی
  • منبع خبر : آذرپژوه