گروه گزارش: استاد حسن انوری در این مقاله که در شماره‌ی ۹۴ مجله‌ی بخارا به چاپ رسیده، پس از دادن توضیحاتی پیرامون واژه‌ی ایران و چگونگی تطور آن در دوره‌های مختلف، مطالب جالبی درباره‌ی مرزهای ایران تاریخی و ایران فرهنگی بیان می‌کنند. متن زیر گزیده‌ای از این مقاله هست: «لفظ ایران که در اوستایی به […]

گروه گزارش: استاد حسن انوری در این مقاله که در شماره‌ی ۹۴ مجله‌ی بخارا به چاپ رسیده، پس از دادن توضیحاتی پیرامون واژه‌ی ایران و چگونگی تطور آن در دوره‌های مختلف، مطالب جالبی درباره‌ی مرزهای ایران تاریخی و ایران فرهنگی بیان می‌کنند. متن زیر گزیده‌ای از این مقاله هست:

«لفظ ایران که در اوستایی به صورت airya و در فارسی باستان ariya و در سانسکریت به صورت آریه آمده است، در اوستا هم نام قوم ایرانی است و هم به معنی نجیب و شریف است. واژه اوستایی airya در زبان پارتی aryan و در پهلوی ساسانی ērān شده است. همین واژه به صورت انیران aniran در پهلوی و در شاهنامه به معنی غیرایرانی و غریبه و خارجی است. در یادگار زریران که احتمال دارد در اواخر دوره ‌اشکانی تألیف شده باشد، واژه ēranšahr به معنی کشور ایران آمده و در دوره ‌ساسانی شیوع عام داشته است.»

«قطران تبریزی [شاعر قرن پنجم] شاه ابوالخلیل از خاندان شدادیان گنجه‌ی قفقاز را مدح می‌کند و ضمن آن می‌گوید:

تو سالار دلــیرانی، تو شـــاهـنشاه ایـــرانی

هم از دل فضل بی‌عیبی هم از تن فخر بی‌عاری

پس گنجه، قسمتی از قفقاز، از نظر ساکنان آن در قرن پنجم و از نظر شاعر و مداح و طبعاً از نظر خود شاه، ایران دانسته می‌شده است.»

«آیا پادشاهان سامانی خود را ایرانی نمی‌دانسته‌اند؟ آیا وزیران و درباریان آنان ایرانی نبوده‌اند؟ آیا وقتی عنصری محمود را شاه ایران می‌نامد خود را غیرایرانی می‌دانسته است؟ آیا وقتی مسعود سعد سلمان، شاه غزنوی را که حوزه‌ حکومتش بیشتر در جایی است که امروز پاکستان نامیده می‌شود، شاه ایران می‌نامد آن شاه و خود شاعر ایرانی به شمار نمی‌رفته‌اند؟ آیا وقتی رودکی امیر بوجعفر از خاندان لیث صفاری را در حضور شاه سامانی، مفخر ایران می‌نامد، مفهوم آن این نیست که هم شاه و هم وزیر، یعنی بلعمی، و هم شاعر،‌ همه ایرانی هستند؟

پاسخ این پرسش‌ها مبرهن است و پاسخ به کسانی است که جهان ایرانی را با مرزهای جغرافیایی ایران فعلی یکی می‌گیرند و نه‌تنها به خود، به تاریخ هم جفا می‌کنند و افزایش خلط مباحث تاریخی را باعث می‌شوند. ما به این دوستان آن‌چنان نگاه نمی‌کنیم تا کسانی که نام خلیج فارس را بنا به اغراض سیاسی دگرگون می‌سازند، بلکه عمل اینان را بیشتر از سر ناآگاهی تاریخی می‌دانیم.

به هر حال، باید توضیح دهیم که ایران، امروزه دو مفهوم دارد: یکی ایران محصور در درون جغرافیای سیاسی فعلی است و دیگر جهان ایرانی که خوشبختانه دانشمندان از رشته‌های علمی به ویژه زبان‌شناسان ـ منظور بیشتر زبان‌شناسان فرنگی است والا زبان‌شناسان ایرانی که جای خود دارند ـ ‌حدود واژه را نگاه می‌دارند و مثلاً از اطلاق نام ایرانی به زبان‌های سُغدی، سکایی، خوارزمی، ‌آسی، پشتو و غیره که امروزه در خارج از حوزه جغرافیای فعلی ایران است ابا نمی‌کنند.

شصت سال پیش از این استاد دکتر پرویز ناتل خانلری مقاله‌ای در مجله سخن (فروردین‌ماه ۱۳۳۲) با عنوان «همسایگان ناشناس» نوشت و از این درد نالید و آنجا گفت: «زمانی بود که میان ایران و افغانستان و آسیای مرکزی جدایی نبود، پیشه‌ور هنرمند اصفهانی در غزنین و سمرقند کاخ‌ها می‌ساخت و نقاش تبریزی در هرات هنر می‌فروخت…» و غرض از این نقل آن است که بگوییم امروز دیگر آن شصت سال پیش نیست که فقط گله و شکایت کنیم و دست روی دست بگذاریم. نیروی قهر شوروی از میان رفته است و از سوی دیگر فناوری باعث شده است که ارتباطات گسترش پیدا کند و اگر قصوری هست نتیجه نابخردی خود ماست. امروز، ‌روز پیدا کردن همدیگر است. ایرانی (در مفهوم شهروند جهان ایرانی) باید ایرانی را پیدا کند و این پیدا کردن و آشنا شدن کار فرهنگی می‌خواهد. کار سیاسی هم می‌خواهد، ‌اما چون ما اهل سیاست نیستیم و نیز از سیاست‌بازان انتظاری نمی‌رود که در این وادی کاری از دستشان برآید، باید به اهل فرهنگ پناه ببریم.

  • منبع خبر : آذرپژوه