گروه سیاسی: برخی از عوام سیاسی، استدلال ضعیفی در خصوص توجیه فدرالیسم دارند و مدعی اند اگر ایران فدرال نشود دچار سرنوشت یوگسلاوی خواهد شد.

گروه سیاسی/ احسان موحدیان: برخی از عوام سیاسی، استدلال ضعیفی در خصوص توجیه فدرالیسم دارند و مدعی اند اگر ایران فدرال نشود دچار سرنوشت یوگسلاوی خواهد شد. در کتاب «امرملّی» تجربه یوگسلاوی شرح داده شده است اما در اینجا مختصراً به بنیادهای ضعیف استدلال فوق پرداخته می‌شود:

فدراسیون یوگسلاوی همانطور که از نامش پیداست یک فدراتیو قومی بود که پس از جنگ جهانی با ادغام چند حوزه مختلف در بالکان ظاهر شد. پس، اولین اشتباه در مورد وسط کشیدن پای یوگسلاوی به مباحث ایران، آن است که بگوییم «اگر فدرال نشویم، یوگسلاوی می شویم». یوگسلاوی ذاتا یک فدراسیون چند ملیتی بود و اتفاقاً به عقیده مالشویچ (جامعه شناس)، دلیل جنگ داخلی آن، همین نظام فدراتیو استثنایی بود که به جای همگرایی ایالت‌ها به سمت واگرایی و در نهایت فروپاشی رفت. البته تصویرسازی رسانه ای از ماجرای یوگسلاوی باعث گسترش این توهم عوامانه شده است که یوگسلاوی یک نظام متمرکز مبتنی بر ناسیونالیسم صرب و سرکوبگر بود، اما این پندار محصول رسانه های اروپایی است. واقعیت این است که یوگسلاوی یک نظام فدراتیو کمونیستی مبتنی بر قومیت بود که تیتو چهل سال آن را با پندارهای کمونیستی و چند فرهنگی اداره می‌کرد.

 مارشال تیتو (از خانواده کروات و اسلوون)  35 سال رئیس جمهور بود و به عنوان یک کمونیست غیرصرب سیاست‌های قومی نامتمرکز را نهادینه ساخت و حتی بوسنیایی ها را تشویق به خودآگاهی قومی کرد. به طوری که در نتیجه این سیاستها، پس از مرگ او جماهیر ششگانه بیش از گذشته به سمت تنش با یکدیگر حرکت کردند و عرض یک دهه، ماشین جنگ بر روی ریل هایی که برای جنگ داخلی (دانسته و ندانسته) تعببه شده بود به حرکت درآمد. پس، آنچه موجب شکست یوگسلاوی شد، تمرکزگرایی، نادیده انگاری اقوام، سرکوب قومی و امثال آن نبود بلکه برعکس سیاستهای غلط چندفرهنگی و چندملیتی جاری به ویژه از سوی دولت مرکزی بود.

 دلیل دیگر که از منظر جغرافیای سیاسی می‌توان برای فروپاشی یوگسلاوی آورد، در مبنای ایدئولوژیک «تأسیس» کشور نهفته است. کشور را شاید بتوان با ایدئولوژی اداره کرد اما کشوری که با ایدئولوژی تأسیس شود، با زوال آن نیز فرو می پاشد.

 جمهوری فدرال سوسیالیستی یوگسلاوی کشوری بود که در ۱۹۴۶ تاسیس شد و در آغاز دهه نود فروپاشید. چنین کشوری فاقد علت وجودی مستقل از کمونیسم بود و مانند برخی دیگر از کشورها با افول کمونیسم به سمت زوال رفت. مالشویچ معتقد است، آنچه که موجب نابودی یوگسلاوی شد این بود که دولت مرکزی به جای مطالبه آزادی، فردیت و رفاه بیشتر، اختیارات قومیتی را تفویض می‌کرد و تازه این تفویض اختیار نیز به احزاب کمونیست و نخبگان سیاسی در هر یک از جماهیر اعطاء می‌شد نه جامعه شهروندی.

یوگسلاوی دارای یک نظام فدرال استثنایی نزدیک به کنفدراسیون بود که شش حزب کمونیست، شش فرهنگستان زبان و هنر و شش دولت خودمختار در بطن خود داشت و در نهایت رقابت احزاب کمونیست هر یک از جماهیر قومی، موجب اعلام استقلال آرام از سوی احزاب کمونیست لیتوانی و اسلونی شد. جنگ صربها با کرواتها و بوسنیایی ها نیز دلایل تاریخی خود را داشت. شکاف بین صربها با مسلمانان بوسنیایی و آلبانی‌تبار به دوران عثمانی می‌رسید و تضاد با کروات‌ها نیز ریشه در کشتارهای قومی جنگ دوم جهانی و حمایت کرواتها از نازی‌ها و کشتار متقابل صربها در این دوره داشت.

به طور خلاصه، نظام فدراتیو یوگسلاوی پیوسته شکافهای قومی را تعمیق کرد و تفویض اختیارات گسترده‌ای به جماهیر ششگانه صورت داد. در دوران تیتو خبری از ناسیونالیسم صرب نبود اما پس از مرگ تیتو، شکاف‌ها زنده و به عرصه فوتبال نیز کشید.

معلوم نیست در یک نظام سرکوبگر صرب از نوع پلیسی، چگونه ممکن بود کرواتها تیم فوتبالی داشته باشند که در برابر صربها مانند یک ارتش عمل کند؟ شاید حزب کمونیست یوگسلاوی برای سرگرم نگه داشتن «ملیت ها»، ناچار بود در کمبود نان، سیرک را از مردم دریغ نکند.

پس، این گزاره که برای اجتناب از بالکانیزاسیون باید فدرال شد، طیره عقل است زیرا فدرالیسم قومی تنها ابتدای مسیری است که به بالکانیزاسیون می رود. از سوی دیگر فدرال به معنای «متّحد» است اما اینکه گروهی برای فرار از اتّحاد ملی به دنبال برقراری فدراسیون (اتحادیه) هستند، یک شوخی است و نشان می‌دهد مفاهیم سیاسی در ذهن این افراد رنگ باخته.

  • نویسنده : احسان موحدیان
  • منبع خبر : آذرپژوه