گروه گزارش: گزارش های ناروای هدفمند و نادرست  برپایه  تقطیع سخنان و تفسیر به رای آن  و  نفرت از سخنی یا شخصی تهیه می گردد و عامدانه در جهت غرض خاصی منتشر می گردد.

گروه گزارش/ نیما عظیمی: کارگاه شاهنامه‌خوانی تبریز با همکاری بنیاد ایران‌شناسی آذربایجان‌شرقی، نشست چهارم از «هفته‌ی بزرگداشت مشروطه» در تبریز را برگزار نمود. این نشست با سخنرانی «محمد طاهری خسروشاهی» و «عباس قدیمی قیداری» و استقبالی پرشور در محلِ بنیاد ایران‌شناسی برگزار شد. رئیس بنیاد ایران‌شناسی استان آذربایجان‌شرقی، دکتر محمد طاهری خسروشاهی که در این روز از «هفته‌ی بزرگداشت مشروطه» بسیار کوتاه سخن گفت، ضمن خیرِمَقدم به حاضران، گفت: «در برنامه‌‌های شب‌های گذشته، صحبت‌های گوناگون و بسیار سودمندی ارائه‌شده اما امشب متفاوت‌تر خواهد بود؛ و من به نمایندگی از مجموعه‌ی بنیاد ایران‌شناسی، از محضر دکتر قدیمی سپاسگزار هستم که دعوت بنیاد و دعوت دوستان کارگاه شاهنامه‌خوانی را با حسن‌قبول تلقی فرمودند. برنامه‌ی امشب از هفته‌ی بزرگداشت مشروطه، برنامه‌ی متفاوتی خواهد بود؛ زیرا مهمان امشب ما از استادان بسیار بادانش و از برجسته‌ترین پژوهشگران تاریخ معاصر ایران هستند.» طاهری خسروشاهی همچنین به‌عنوان سخن پایانیِ خود، چنین آورد که «یادِ دوست ایران‌دوست‌مان رحیم نیکبخت که همواره دلش برای ایران می‌تپید و امروز سومین سالگرد درگذشت او می‌باشد را گرامی می‌داریم.»

 سخنران دوم این نشست، «عباس قدیمی قیداری» بود. هم‌او که اثبات نموده در میدانِ دفاع از ایران و تاریخ ایران، همواره پاسخِ افراد و جریان‌های مغرض و تحریف‌کننده را نه به روش خودِ آن‌ها، بلکه با سلاحِ دانش و زبان‌ همیشه‌موثرِ خود داده است. رزم جامه‌ی او در این میدان، آگاهی اوست؛ و گرزِ گِرانش همان تیغِ قلمِ اوست که باآن رویین‌تنانه می‌توفد.

عباس قدیمی قیداری استاد گروه تاریخ دانشگاه تبریز قبل از پرداختن به  موضوع سخنرانی، سخنان خود را با گلایه از وضعیتی که برخی افراد مغرض در تبریز ایجاد کرده اند و به مدد شبکه‌های خاص مجازی فضای فرهنگی تبریز را در جهت اغراض و اهداف خاص خود معرفی می‌کنند آغاز نمود. ایشان با اشاره به برنامه بزرگداشت مشروطه که از سوی خانه توسعه آذربایجان ۲۵ سال است  مستمر برگزار می گردد و در آن مشروطه شناسان و تاریخ دانان برجسته‌ای هرسال سخن می‌گویند و یاد و خاطره نقش‌آفرینی مشروطه‌خواهان آذربایجان و ایران را گرامی می‌دارند، گفت: گزارشی کوتاه و سراسر ناروا و غیر واقعی از سوی همان افراد مغرض و بی اخلاق  از این برنامه بیرون آمد و منتشر شد که این بزرگداشت را محفل و جلسه «ایران شهری ها» خوانده بود و به دنبال آن اظهارنظرهایی از سوی برخی افراد که اتفاقاً تاریخ هم خوانده اند صورت گرفت که بزرگداشت مشروطه در تبریز به میدانی و عرصه ای برای جریان ایرانشهری و تطهیر پهلوی ها  تبدیل شده است. از آن افراد مغرض که سطح دانش آنها از اطلاعات عمومی مبتذل و سطح پائین فراتر نمی رود و در عمر خود زحمت خواندن یک کتاب تحقیقی و علمی را به خود نداده اند و اگر هم بخوانند چیزی دستگیرشان نخواهد شد و اساساً با طرح گزارش‌های ناروا و نادرست دنبال بهانه ای برای اغراض و اهداف خود هستند انتظاری نمی رود  ولی از اهالی تاریخ بعید است که چنین واکنش های هیجانی و سریع از خود نشان دهند. اولین درس تاریخ و روش آن دوری از واکنش هیجانی و ارزیابی های شتابزده و بررسی و ارزیابی گزارش هاست. این بدیهی ترین انتظار از اهالی تاریخ است.  این رفتارها کار کردن در تبریز را واقعا سخت و دشوار کرده است. البته این را هم بگویم خوشبختانه فضای عمومی تبریز با این افکار و اندیشه ها همراه نیست.  نکته این جاست که گزارش های ناروای هدفمند و نادرست  برپایه  تقطیع سخنان و تفسیر به رای آن  و  نفرت از سخنی یا شخصی تهیه می گردد و عامدانه در جهت غرض خاصی منتشر می گردد. این افراد  از «جریان ایرانشهری» سخن می گویند و اغلب جلسات علمی و فرهنگی تبریز را منتسب به این جریان می دانند و آن را لقلقه زبان خود ساخته اند. این افراد هیچگاه نمی گویند این جریانی که از آن نام می برند چیست؟ مولفه ها و ویژ گی های آن چیست؟ دانش و توان این را ندارند که درباره آن توضیح دهند تا ما هم بدانیم و یاد بگیریم که منظورشان چیست که دم به دم از آن سخن می گویند و هر برنامه‌ای را که باب میل شان نیست پایگاه «جریان ایرانشهری» می دانند. اگر از آنها بپرسید این جریان ایرانشهری مورد ادعای شما چیست و چه نسبتی با مفهوم ایرانشهر اداری، سیاسی و جغرافیایی-تاریخی قرونِ نخستین اسلامی و دوران ساسانی دارد؟ اصلا می‌توانند چند کلمه و جمله ارزشمند علمی درباره آن سخن بگویند؟ ما می گوییم شما با اندیشه های امثال طباطبایی و کسروی مشکل دارید و مخالف هستید، مخالفت حق شماست، مخالف اندیشه ای بودن یک امر شناخته شده و پذیرفته شده در ساحت گفتگوهای مبنتی بر منطق علمی است، اگر توان و دانشش را دارید بیائید این افراد و اندیشه های آنها را نقد کنید، من آثار دکتر طباطبایی را خوانده ام و خودم هم نقدهایی بر آراء و اندیشه های او دارم، اما اگر یک سخنرانی، در میان سخنان خود اشاره ای انتقادی به طباطبایی و اندیشه های او درباره اندیشه سیاسی در ایران بکند، آن برنامه «پایگاه جریان ایرانشهری» است؟ جایگاهِ آذربایجان جایگاهِ هتاکی نیست، جایگاهِ بی‌ادبی و بی‌فرهنگی نیست.

قدیمی در ادامه صحبتهای خود گفت این که تنزل جایگاه سیاسی-اجتماعی آذربایجان در دوره پهلوی را معلول علل و عوامل داخلی، ملی، منطقه‌ای و جهانی بدانیم تطهیر پهلوی هاست؟ من با این افرادِ فاقد کمترین دانش تاریخی که به مدد شبکه های مجازی اغراض و اهداف خاصی را دنبال می کنند و دانسته و ندانسته به آذربایجان ضربه می زنند کاری ندارم و اعتنایی هم به آنها نمی کنم، اما به دوستانی که اهل تاریخ و حوزه های دیگر علوم انسانی هستند و متاسفانه به جای اینکه بر آن فضای غیر علمی تاثیر بگذارند و روشنگری کنند، از این فضاهای تاثیر می پذیرند و هیجانی واکنش نشان می‌دهند می‌گویم فرق است بین ارزیابی و قضاوت نقادانه علمی با ارزیابی نقادانه ارزشی و غیر علمی. ارزیابی نقادانه علمی پایه‌ی علمی و روشی دارد و بر پایه‌ی مفروضاتی است که شما می‌توانید آن‌ها را بررسی کنید. اما وقتی سخن از نقادی‌های ارزشی می‌شود سخن از علم نیست، سخن از آرزوها و تعصب‌ها و ذهنیت‌ها و پیش‌داوری‌هاست، مبنای  ارزیابی های نقادانه علمی  اصول و قواعد شناخته شده نقد علمی است . تاریخ کثیرالمنبع‌ترین دانش علوم انسانی است بنابراین، کسی که در جایگاه داور می‌نشیند باید زحمت خواندن صدها و صدها کتاب را به خود بدهد و تکنیک های ارزیابی منابع را بداند. کسانی که زحمت خواندنِ یک کتاب را به خود نمی‌دهند، نقادی ارزشی می‌کنند و ذهنیت‌ها و اغراض خودشان را بروز می دهند. تاریخ عرصه برتری جویی های نژادی و قومیتی غیر تاریخی نیست، می توان گزارشی دروغ تدوین کرد و بازاری راه انداخت اما نمی توان تاریخ را جعل نمود. متاسفانه دیوار تاریخ بسیار کوتاه است و هرکسی به خود اجازه اظهار نظر در موضوعات مختلف را بدون کمترین پشتوانه مطالعاتی می دهد. تاریخ تخصص است و دشوار ترین علوم در میان علوم انسانی نیز هست و روش خاص خود را دارد. نظام آموزشی ما دانش تاریخ را تحقیر و دم دستی کرده است. اتفاقا تاریخ ایران و آذربایجان مهمترین خنثی کننده و بی اعتبار کننده برخی ادعاهای عناصری است که در ظاهر دم از تعصب و دوستداری آذربایجان می زنند ولی در واقع به مانند دشمنان و بدخواهان آن عمل می کنند. به این افراد می گویم با تاریخ درنیافتند که بی اعتباری شان عیان و آشکار می گردد.

ایشان در ادامه به موضوع اصلی سخنرانی خود تحت عنوان مشروطه پس‌از مشروطه پرداخت در سه محور «نخستین محور، دوره نوزده ساله منتهی به  است، دومین محور مشروطه در نظامِ گفتمانیِ دولت پهلوی است و سومین محور مشروطه در نظام گفتاری روشن‌فکران و نویسندگان دورانِ پسامشروطه و دوره پهلوی است.»

سپس ادامه دادند: «در بخش اول این را بگویم کسانی که می‌گویند مشروطه شکست خورده، خیر؛ شکست نخورده؛ اصلاً این‌که ما این‌جا جمع هستیم دستاورد مشروطه است. از زمان استقرار مشروطیت تا برآمدن پهلوی ۱۹ سال فاصله است که در آن ایران با بحران‌های زیادی هم‌چون به توپ بسته شدن مجلس، دوره استبداد صغیر و قلع و قمع مشروطه خواهان، مقاومت تاریخ ساز تبریز، تعطیلی مجلس دوم و سوم، حوادث و کشتارهای تبریز،  دخالت فاجعه بار روس ها، بحرانهای ناشی از اشغال ایران در جنگ جهانی اول، بی ثباتی سیاسی و آمد و رفت شتابان کابینه‌های متعدد – ظهور جنبش‌هایی چون جنبش میرزا کوچک خان جنگلی، محمد خیابانی، کلنل تقی پسیانی و ناامنی های سیاسی و اجتماعی در کنار قحطی و نابسامانی های اقتصادی مواجه ساخت. آرمانهای مشروطه با ناکامی مواجه شد و گروهی آن را به شکست تعبیر کردند.چرا این گونه شد؟ اینجا مجال بحث درباره علل ناکامی مشروطه نیست،  اما اگر بخواهیم از زبان تندروترین عناصرِ دخیل در انقلاب مشروطه بیان کنیم؛ مانند سید حسن تقی‌زاده که ۱۳ سال پس‌از مشروطه در نشریه کاوه خود به این نتیجه رسید که  جامعه ایران ایران با رفتن محمد علی شاهها جامعه مترقی و مطلوبی نخواهد شد، ایران کارِ زیربنایی می‌خواهد و باید ملت را تربیت کرد و آموزش داد. به آموزش دختران، به وقت‌شناسی و رعایت بهداشت تأکید می‌کند. این خیلی موضوع مهمی است کسی که به رادیکال‌ترین شکل ممکن می‌گفت محمدعلی شاه برود همه‌چیز درست می‌شود حالا پس از ۱۳ سال می‌گوید نه؛ بیایید بهداشت را رعایت کنیم!» ایشان در ادامه گفتند: در واقع وقتی از مشروطه سخن می‌گوییم از یک پدیده‌ی شهریِ مدرن سخن می‌گوییم که نمی‌توان آن را در یک جامعه با بافتِ روستایی و ایلی و سنتی مستقر ساخت؛ که البته این از  ارزشِ کار و تلاش مشروطه‌خواهان کم نمی‌کند، بلکه تلاش‌های آن‌ها برای استقرارِ آزادی، آموزش دختران، ایشان در ورود به محور سوم سخنان خود گفتند: «صحبت من در این محور مشروطه در نظامِ گفتاریِ روشن‌فکران و نویسندگان دوره پهلوی است، منظور از این روشن‌فکران روشن‌فکرانِ غیروابسته است که هیچ نسبتی با حکومت نداشتند و حتی از منتقدان و مخالفان  بودند.». ایشان در پیش‌از ورود به این بخش از سخنان خود گفتند: «جمله و توصیه تاریخی و آینده نگرانه احمد مجدالاسلام‌کرمانی از رهبران مشروطه در کتاب تاریخ انحطاط مجلس که آن را در سال‌های پس‌از مشروطه و در کوران حوادث نوشت هیچگاه خوانده نشد. اصلا مشروطه  و مطالعه آن در کانون توجه روشنفکران ایرانی در دهه های ۴۰ و ۵۰ قرار نگرفت. چند درصد از کتاب‌های دوره پهلوی به مشروطه مربوط بود؟ جدا از یک سری تک نگاری‌ها؛ حاکمیت تفکر چپ کمونیستی در حوزه روشنفکری ایرانی  را می توان یکی از عوامل بی توجهی به مشروطه و خواندن عمیق آن دانست. توجه کنید دهه چهل و پنجاه از جهت نشر کتاب دهه قابل توجهی است. اما چه کتاب‌هایی در این دهه پنهانی یا قانونی چاپ و خوانده می‌شوند؟ مشروطه خوانده نمی شود اما کتابهای چپ مارکسیستی و کمونیستی با ولع خوانده می شود. تفسیرها و تحلیل های بدون ارزش علمی کسانی مانند آل احمد از مشروطه رونق می گیرد. اگر هم برخی نویسندگان وطنی از مشروطه می نویسند با نگاه چپ می نویسند ( صرف نظر از کسانی چون آدمیت) همین نگاهِ چپِ مارکسیستی،کمونیستی  تاثیر خودش را بر جامعه ما در نگاه به مشروطه هم گذاشت. » ایشان در یک طبقه بندی اولیه از مخالفان مشروطه گفتند: «سه گروه با مشروطه مخالف هستند: چپ مارکسیست توده‌ای، جناحی از جریان مذهبی و جریان سلطنت‌طلب. زیرا آرمان‌های مشروطه در تضاد با اندیشه های آنهاست. ایشان ادامه دادند: «ما مشروطه را نخواندیم  از این رو شعارهای مشروطه را هم‌چنان تکرار می‌کنیم و نمی‌دانیم که داریم تکرار می کنیم».مشروطه و آرمانهای آن تجربه ناتمام ماست. به روان تمامی کنشگران آزادی خواه عصر مشروطه و دوستداران ایران و آذربایجان درود می فرستیم.

ساخت مدرسه‌ و تلاش برای جا انداختن مفاهیم جدید با روش های مختلف  در ظرفِ زمانیِ از تلاش‌های امروز ما در ظرفِ زمانیِ فعلی بسیار زیاد ارزشمندتر بود.» ایشان ادامه دادند: «شما روزنامه‌های زنان در آن دوره را بنگرید، ببینید چه تلاش‌هایی صورت گرفته است؛ آن‌هم در جامعه‌ای که زن اصلاً اجازه‌ی بیرون آمدن و فعالیت اجتماعی را نداشته، آن‌ها  در روزنامه در نقد کودک همسری یا در نقد تعدد زوجات مقاله می‌نویسند. این کارها در آن زمان پیشروانه و تابو شکنی است.. ما تاریخ خودمان را تحقیر کردیم؛ اما این‌که ما امروز داریم قد می‌کشیم بر شانه‌های کسانی است که این روند را پایه‌گذاری کردند. مگر می‌شود تلاش‌های رشدیه، باغچه‌بان و خیلی‌های کوشندگان بی نام و نشان را نادیده گرفت؟ این‌ها دستاوردهای مشروطه است . همه بحرانهایی که از آنها صحبت کردیم  ایده‌ی دولت مدرن اقتدارگرا را در نزد برخی روشفکران مطرح ساخت.  از قضا برخی از آنان در کوران مشروطیت علیه اقتدار گرایی و استبداد حنگیده بودند. این ایده‌ی دولتِ مدرنِ مقتدرگرا در فاصله سال‌های ۱۳۰۲ تا ۱۳۰۴ در وجود شخص رضاخان تجلی پیدا کرد.

 ایشان در ادامه وارد محور دوم سخن شده و گفتند: «پهلوی اول از طریق مجلس حکومت را از قاجاریه به پهلوی تغییر داد در نگاه اول او پادشاه مشروطه است اما دوره رضا شاه دوره‌ای است که دستاوردهای مشروطه به عمد نادیده گرفته می‌شوند و تئوری‌های جدیدی شکل می‌گیرند (مراد همان دولت اقتدارگرای مدرن است). دولت رضا شاه به ناگزیر در حداقلی ترین شکل به دستاوردهای مشروطه اهمیت داد و مجلس را پذیرفت، چون بالآخره خودش برآمده از آن مجلس بود؛ اما واقعاً اعتقادی به مجلس نداشت. از او نقل شده است که مجلس را یکبار طویله خطاب کرده بود. آنهم مجلسی که رجال برجسته ای در آن حضور داشتند. ایشان در ادامه گفتند: «مورخینِ دوره رضا شاه در پیگیری این تفکر نقش زیادی ایفا کردند و آن نظامِ گفتمانی‌ای را شکل دادند که بنا بر آن مشروطه عامل بحران معرفی می‌شد، تا این‌گونه در واقع بتوانند رضا شاه را به عنوان ناجی معرفی کنند. آن‌ها می‌گفتند رضا شاه ایران را که داشت ویران می‌شد مدرن کرد؛ ببینید من منکر دستاوردهای رضا شاه نیستم، اما توجه داشته باشید که دولت قاجار در این‌جا دولت مؤسس است؛ یعنی دولت قاجاریه برای اولین بار آمد و نهادهای جدید را در کشور شکل داد. چهره‌ای که از مظفرالدین شاه ساخته شده اصلاً درست نیست، او را «کودکی سالخورده و بیمار» معرفی کرده اند؛ و این خطاب را اولین بار ابراهیم صفایی که تئوریسین پهلوی بود به‌کار بُرد؛ که البته با توجه به ایده‌اش باید هم به‌کار می‌بُرد. ببینید رضا شاه  اقدامات خوبی در پی ریزی نهادها و تشکیلات مدرن انجام داد  اما پایه  برخی از آنها در دوره قاجار ریخته شده بود. اما واقعا رضا شاه به مجلس به عنوان بزرگترین دستاورد مشروطیت اعتقادی نداشت و آن را از ماهیت تهی و بی‌هویت کرد.»  می توانیم او را با آتاتورک مقایسه کنیم آتاتورک  اقتدارگرا بود  اما نهادهایی مانند مجلس را از هویت خود تهی نکرد  ولی رضا شاه مجلس را از استقلال انداخت و در نهایت ایده  بازگشت به سلطنت در نوشته ها و گفتمان رسمی شکل گرفت. و کتاب‌های زیادی در باره اندیشه‌ی سلطنت در ایران نوشته شد. اما ببینید دستاورد مشروطه چیست که حتی رضا شاه هم با آن اقتدارش بزرگ‌ترین نماد آن یعنی مجلس را نتوانست تعطیل کند؛ و این یعنی مشروطه شکست نخورد زیرا اگر شکست خورده بود مجلس برچیده می‌شد. اما حتی قوانین رضا شاه هم از کانال مجلس می‌گذشت. هرچند ساز و کارِ انتخابِ نمایندگان درست نبود و همیشه با دستکاری و  تقلب  همراه بود. ایشان در ادامه گفتند: «عرضم این است که نظامِ گفتمانیِ دوره‌ی رضا شاه هم‌دل و همراه با مشروطه نیست، اما مجلس در آن دوره حفظ شد؛ در دوره‌ی محمدرضا شاه هم همین‌طور؛ غیر از دوره‌ی کوتاهِ ملیِ دکتر محمد مصدق که واقعاً در صدد احیای مشروطه بود و می‌گفت که شاه باید سلطنت کند نه حکومت؛ پس‌ازآن‌ هم که با وضعیتی همانند دوره رضا شاه مواجه هستیم که در آن بسیاری تلاش کردند تا اندیشه‌ی سلطنت و دیرپایی آن در ایران را پررنگ کنند اما باز بزرگ‌ترین نماد مشروطه یعنی مجلس باقی ‌ماند.» ایشان ادامه دادند: «متأسفانه ما در دوره ۵۷ ساله‌ی   دستاوردهای مشروطه را چندان برجسته و قوی نمی‌بینیم مجلس برپاست و قوانین کشور از کانال مجلس عبور می‌کنند اما واقعیت این است که مجلس فرمالیته و وابسته است. یعنی از آن مجالس اول و دوم و سوم و حتی چهارم، که دموکراتیک و مستقل بودند، خبری نیست.»

  • نویسنده : نیما عظیمی
  • منبع خبر : آذرپژوه