گروه گزارش: یکی از عبرت‌های مهم و درس‌های مغفول در بررسی نهضت مشروطه، مسأله افراط و تندروی است. این افراط و شتاب‌زدگی به‌ویژه در کارنامه جناح مشروطه‌چیان تندرو که مخالف مبانی دینی و اعتقادی ملت ایران عمل می‌کردند، مشهود است

گروه گزارش/ نیما عظیمی: از ساعت ۱۸ پنج‌شنبه یازدهم اَمُرداد ماه ۱۴٠۳ خورشیدی «نشست تخصصی نقد، بررسی و تحلیل انقلاب مشروطیت ایران» در محل بنیاد ایران‌شناسی آذربایجان‌شرقی برگزار شد. این نشست با سخنرانیِ سخنرانان: محمدطاهری خسروشاهی، فاطمه اروجی، باقر صدری‌نیا، جواد ابوالحسنی، رجب ایزدی، سعید کریمی و محمد عزیزی برگزار شد؛ هم‌چنین «محمد سلماسی‌زاده» به‌دلیل کسالت، قادر به حضور و سخنرانی در این نشست نشده و مراتب عذرخواهی خود را به حاضران رسانید.

«مشروطیت هنوز گرفتار تندروی و شتاب‌زدگی است»

در ابتدای این نشست، دکتر طاهری خسروشاهی، مدیر بنیاد ایران‌شناسی آذربایجان شرقی، ضمن گرامی‌داشت سالگرد نهضت مشروطیت، طی سخنانی بر لزوم توجه به درس‌ها و عبرت‌های مشروطیت تأکید نمود. وی با بیان مصادیق برخی تندروی‌ها و شتابزدگی‌ها در جریان تاریخ مشروطیت، به حادثه فاجعه‌بار شهادت مرحوم دکتر اسماعیل هنیه اشاره کرد و ترور این مجاهد مبارز را پرتوی از همان تندروی‌ها و افراط‌کاری‌ها در جریان تحولات سیاسی و اجتماعی دانست و گفت: «اقدام رژیم صهیونیستی در این ترور مذبوحانه، از مقوله همان افراطی است که در زمان نهضت مشروطیت نیز شاهد آن هستیم.»

وی گفت: «یکی از عبرت‌های مهم و درس‌های مغفول در بررسی نهضت مشروطه، مسأله افراط و تندروی است. این افراط و شتاب‌زدگی به‌ویژه در کارنامه جناح مشروطه‌چیان تندرو که مخالف مبانی دینی و اعتقادی ملت ایران عمل می‌کردند، مشهود است و این تندروی و شتاب‌زدگی هنوز در آثار برخی مورخان و پژوهش‌گران وجود دارد.»

طاهری گفت: «یکی از مصادیق این شتاب‌زدگی‌ها در متون تاریخی مشروطه، اجحافی است که در مورد روحانیت شیعه انجام شده است. ما در متون تاریخی مشروطه‌پژوهی، با یک مشکل مواجه هستیم و آن مشکل این است که محققین حوزه مشروطه، عمدتاً در شناسایی مبانی فکری روحانیت و آداب و رسوم این پایگاه دینی، عاجز هستند. از طرفی دیگر آن‌هایی هم که در شناخت سنت روحانیت، توانایی و تبحر دارند، متأسفانه در تاریخ‌نگاری و سندپژوهی و علم شناخت تاریخ مشروطه، تخصّص کافی ندارند.»

رئیس بنیاد ایران‌شناسی آذربایجان شرقی گفت: «به‌عنوان مثال، درباره مرحوم شهید شیخ فضل‌اله نوری، کارهای مکتوب متعددی منتشر شده و در این کارها، تقریباً همه متون تاریخی، علیه شیخ نوشتند؛ درحالی‌که هیچ‌یک از این آثار از جامعیت علمی برخوردار نیست و اغلب دچار همان افراط و شتاب‌زدگی هستند. به‌عنوان مثال در هیچ‌یک از این متون و آثار تاریخی، به جنبه برجسته علمی شیخ فضل‌اله نوری اشاره نشده و برخی اتهامات فکری و نظری به شیخ فضل‌اله زده شده که وقتی آثار و نوشته‌های خود شیخ فضل‌اله را می‌خوانیم، چیز دیگری می‌بینیم.»

طاهری خسروشاهی اظهار داشت: «در زمان اعدام شیخ فضل‌اله نوری، درحالی‌که بسیاری از چهره‌های برجسته مشروطه‌خواه، هم‌چون آیت‌اله نایینی، آخوند خراسانی، سیدمحمد کاظم یزدی و بسیاری دیگر، مخالف اعدام شیخ فضل‌اله هستند، می‌بینیم که بسیاری از تندروها و افراط‌کارها، در پای جنازه شیخ، جشن و پایکوبی و مجلس رقص و شادی برگزار می‌کنند و حتی از اهانت به پیکر بی‌جان و جسد شیخ فروگذار نمی‌کنند؛ درحالی‌که حتی برخی از چهره‌های تاریخی هم‌چون احمد کسروی نیز که در صف مخالفت با علما است، از متانت و خونسردی شیخ و سخنان مهم او در لحظه اعدام سخن گفته است.»

وی در پایان گفت: «درخصوص مراتب علمی و اجتماعی شیخ فضل‌اله، مطالب ناگفته‌ای از مرحوم علامه امینی و محقق عالی‌مقام مرحوم علامه قزوینی وجود دارد که در لابلای اسناد و متون تاریخی گم شده و محققان جوان باید نسبت به بررسی و انتشار این اسناد همت نمایند.»

مشروطه نقطه عطف در تاریخ سیاسی معاصر ایران

فاطمه اروجی، عضو هیئت‌علمی گروه تاریخ دانشگاه تبریز و نماینده انجمن ایرانی تاریخ، شعبه آذربایجان شرقی، به‌عنوان دبیر علمی این نشست، پس ‌از بیانات دکتر خسروشاهی، با خواندن بند اول شعر: «یاد آر ز شمع مرده یاد آر» از شادروان علی اکبر دهخدا، در رثای دوست خویش، میرزاجهانگیرخان صوراسرافیل، جلسه را  آغاز کردند. ایشان در ابتدا به‌عنوان نماینده انجمن ایرانی تاریخ، شعبه آذربایجان‌شرقی از همه‌ی حاضران در جمع، به‌ویژه دانشجویان رشته تاریخ و اساتید حاضر در جمع تشکر کرده و سپس از بنیاد ایران‌شناسی آذربایجان و ریاست ایران‌دوستِ آن، آقای دکتر طاهری خسروشاهی، قدردانی کرد که با همراهی و همکاری خویش امکان برگزاری چنین نشست‌هایی را در بنیاد ایران‌شناسی فراهم می‌سازند. در ادامه در اهمیت مشروطه بیان کرد: «انقلاب مشروطه مهم‌ترین و تأثیرگذارترین رویداد در تاریخ سیاسی معاصر ایران است و از مشروطه می‌توان به‌عنوان نقطه عطف در تاریخ سیاسی معاصر ایران نام برد. با مشروطه مفاهیمی چون: قانون اساسی، انتخابات، مجلس و تفکیک قوا در ایران پدید آمد، مفاهیمی که قبل‌از آن در ایران وجود نداشت و همه اختیارات در دست مقامات بالای حکومتی قرار داشت. با مشروطه بود که مردم متوجه نقش خود و اهمیت خود در سرنوشت سیاسی جامعه شدند و پی بردند که آن‌ها هستند که حکومت‌ها و قدرت‌ها را شکل می‌دهند، بنابراین قدرت‌ها منتخب مردم هستند و باید به مردم حساب پس بدهند. با مشروطه، قدرت نامحدود سلطنت محدود شد و این قدرت به مردم و از طریق آن‌ها به نمایندگان‌شان انتقال یافت. با انقلاب مشروطه مردم توانستند ادعای حق و حقوق در جامعه نمایند. ازاین‌رو، انقلاب مشروطه در ایران، یکی‌از مهم‌ترین جنبش‌ها بوده و لذا در تاریخ سیاسی معاصر ایران جایگاه ویژه‌ای دارد.»

سه تن از نخستین آزادی‌خواهانی که در تبریز سربریده شدند!

باقر صدری‌نیا، استاد دانشگاه تبریز دیگر سخنران این جلسه بود که گفت: «یک‌صد و هجدهمین سالگرد نهضت مشروطیت ایران را گرامی می‌دارم و به روان همه‌ی متفکران، کوشندگان و گُردان و دلیرانی که در راه آزادی مردم ایران و در واقع استقرار آزادی، عدالت، قانون و حاکمیت مردم کوشیده‌اند درود می‌فرستم. می‌خواهم به گوشه‌ای از از زندگی ۳ تن از پیشگامان شهید آزادی که متأسفانه در همین تبریز ما خونشان به زمین ریخته‌شده و من احساس می‌کنم شهر ما مدیون آن‌هاست و هنوز هم نامی کمتر از آن‌ها به میان می‌آید بپردازم.

این‌ها در شمار نخستین روشن‌فکران و آزادی‌خواهان بودند. در تبریز سر این سه تن را به طرز وحشیانه‌ای بریده‌اند، و هنوز هم آرامگاه‌شان مشخص نیست. در نتیجه من خودم را مدیون و مسئول می‌دانم که نامی از این‌ها بیاورم؛ و این سه عبارتند از: میرزا آقاخان کرمانی، شیخ احمد روحی و میرزا حسن خان خبیرالملک تبریزی. این‌ها از اعضای نهضت اتحاد اسلام بودند که سید جمال‌الدین اسدآبادی پایه گذار آن بود. کوشندگان این نهضت به نوعی درصدد مبارزه با استبداد ناصرالدین شاه و پیروزی اساس مشروطیت در ایران بودند. خبیرالملک زمانی در استانبول ژنرال کنسول ایران بوده و مدتی در کنسول‌گری ایران در شام بود که بعداً استعفا داده و یکی از یاران سید جمال‌الدین اسدآبادی شد.

عبدالملک اصرار کرد که بالآخره با دسیسه‌ها و رشوه و برانگیختن مقامات عثمانی حکم دستگیری این‌ها را از سلطان عثمانی گرفتند تا تحویل ایران بدهند. سید جمال به‌هرحال جایگاهی داشت که اقدام کرد و سلطان عثمانی دستور توقف آن‌ها را در طرابوزون داد و ۵ ماه در آن‌جا تحت‌نظر ماندند؛ و در همین‌دوره بود که میرزا رضای کرمانی با این‌ها دیدار کرد. بعد قتل ناصرالدین شاه توسط میرزا رضای کرمانی اتفاق افتاده است؛ که همین قتل ناصرالدین شاه باعث شد که دولت ایران با اصرار درخواست تحویل این زندانیان طرابزون را بدهد و آن‌ها نیز به تبریز آورده شدند و در زیرزمینی این‌ها را با غل و زنجیر نگهداری می‌کردند. سرانجام در یک نیمه شب ساعت ۲ درحالی‌که ولیعهد و حاکم آذربایجان محمدعلی میرزا ناظر بود، سر این‌ها را زیر یک درخت نسترن می‌بُرَند و پوست سرشان را می‌کَنَند و پر کاه می‌کنند و به تهران می‌فرستند. همچنین جنازه‌های‌شان را کنار یک دیوار مخروبه‌ای دفن می‌کنند و سرهای آن سه تن را در رودخانه‌ای وسط شهر، زیر شن‌ها پنهان می‌کنند. اما فردای آن‌روز هنگام بازی کودکان، این سرها پیدا می‌شوند. وقتی خبر به دارالحکومه می‌رسد بنابر دستور میرزا صالح وزیر اکرم که دلبستگی‌هایی با اندیشه‌های جدید داشته و به‌هرحال نائب‌الحکومه بوده، دستور می‌دهد این سرها را می‌بَرند و جنازه‌ها را بیرون می‌کشند و غسل می‌دهند؛ اما ابهام است که در قبرستان داغ‌یولی دفن شده‌اند. احتمالاً در محوطه‌ی مقبره‌الشعرا باشند. این کشتار یکی از شنیع‌ترین کشتارهایی بوده که توسط محمدعلی میرزا رخ داده است. محمدعلی میرزا یکی از پلیدترین پادشاهان قاجار است. شگفت‌آور این‌که بعضی از روی نادانی و جهالت و تعصبات احمقانه، سعی می‌کنند محمدعلی‌شاه را نیز جزء مشروطه‌خواهان و اتفاقاً از مشروطه‌خواهان اصیل قلمداد بکنند درحالی‌که او دشمن انسان و آزادی و دشمن مشروطیت بود. امیدوارم که یک روز مجسمه‌ی آن سه تن در شهر تبریز نصب شود.»

«طالبوف» علاوه بر روس و انگلیس، عثمانی را هم استعمارگر می‌دانست

جواد ابوالحسنی نیز سخنران بعدی بود. وی اظهار کرد: «موضوع سخنرانی بنده درخصوص علت‌شناسی انحطاط ایران از منظر طالبوف است؛ که در گسترش تئوری مشروطیت نقش مهمی دارد.» ابوالحسنی سپس اشاره‌ای کوتاه به زندگی‌نامه‌ی طالبوف داشته و سخنان خود را این‌گونه ادامه داد: «در میان آثار طالبوف، کتاب «سیاست طالبی» او، منظم‌ترین بحث در مورد انحطاط و عقب‌ماندگی ایران را داراست. طالبوف یک روشن‌فکر صادق و ناسیونالیست بی‌ریا و معتدل است. او یکی از نادر کسانی‌ست که در کنار مسائل سیاسی به مسائل اقتصادی هم وارد شده است. همچنین طالبوف در جای کتاب مسالک‌المحسنین که بسیار برایش گران تمام شد، عنوان کرده است که من یک مسلمانم و اسلام یک دین پاک است. به‌هرحال شیخ فضل‌اله نوری در فقه و شریعت اسلامی صاحب‌نظر بود ولی نمی‌دانم چه چیزی باعث می‌شود که شوربختانه شیخ فضل‌اله نوری به‌راحتی حکم تکفیرِ طالبوف را صادر می‌کند!؟ از قضا طالبوف از طرف مردم تبریز به نمایندگی مجلس انتخاب شده بود، اما وقتی که این حکم صادر شد دیگر وارد مجلس نشد. صاحب‌نظران، دلایلی گوناگون برای عدم‌ورود او به مجلس آورده‌اند. مسئله استعمار یکی دیگر از مواردی است که طالبوف آن‌را از عوامل انحطاط ایران می‌داند ما عادت کردیم وقتی از استعمار صحبت می‌کنیم نام روس و انگلیس به ذهنمان می‌آید اما ایشان علاوه‌بر این دو کشور عثمانی را نیز استعمارگر و ذی‌نفع می‌داند. اصلاً از نظر طالبوف سلطان عثمانی و شریفان مکه به هیچ‌وجه شایستگی منصب خود را ندارند. عثمانی‌ها در زمینه‌ی استعمار ایران، پابه‌پای روس و انگلیس بوده‌اند. از دلایل دیگر انحطاط ایران در آن دوران از نظر طالبوف این بود که کارگزاران حکومتی از صدر تا ذیل فاسد بودند. طالبوف در کنار استعمار و ساختار فاسد حکومتی، دست می‌گذارد روی مسئله تقدیرگرایی که یکی از آفت‌های تاریخ‌نگاری ما همین مسئله است؛ سلطان حسین صفوی برای آن مثالی است.»

 ابوالحسنی در ادامه‌ی برشمردنِ «علت‌های انحطاط ایران از منظر طالبوف» به «نقص تعلیم و تربیت» اشاره داشته و افزود: «طالبوف معتقد هست که الفبای ما ناقص است و این الفبا باید اصلاح بشود، نه تغییر. (برعکس آخوندزاده) طالبوف با الگوگیری از آموزش و پرورشِ نوین است که چنین پیشنهادی می‌دهد. او انتقادی هم از علما دارد و عنوان می‌کند که برخی از علمای ما تعمداً از آموختن علم روز غفلت کرده‌اند؛ و به آن‌ها توصیه می‌کند که به دنبال علم روز بروند.»

انقلاب مشروطه ابتدا در ذهنِ اندیشه‌گران و سیاستمداران شکل گرفت

رجب ایزدی، استاد دانشگاه تبریز هم به عنوان سخنران بعدی، به‌سبب رشته‌اش که «علوم سیاسی» است، در موضوعِ «نقش انقلاب مشروطیت در روند شکل‌گیری دولت مدرن در ایران» سخن آورده و گفت: «ابتدا باید دولت مدرن را تعریف کرد: دولت مدرن دولت غیرشخصیِ بوروکراتیک، نهادمند، قانون‌مند، شهروندمحور، سرزمین‌محور -یعنی مرزدار- و پُروظیفه است. وظیفه‌ی دولت‌‌های قدیمی ایستادگی در برابر تهاجم خارجی و مختصر آبادانی بود؛ مثلاً شاه عباس در اصفهان آبادانی‌های زیاد ایجاد کرد، اما دولت مدرن در برابر جامعه و مردم مسئولیت دارد و آموزش، بهداشت، مسکن، ارتباطات، آب، پول و وظایف تخصصی بااوست. زمانی‌که ایرانیان برای نخستین بار از روس‌ها شکست خوردند به انحطاط خود آگاه شدند و این هم‌زمان با پیشرفت‌ها در اروپا بود. بنابراین ما هم طی یک پروسه -و نه یک پروژه که شامل برنامه‌ریزی است- در مسیر پیشرفت قرار گرفتیم. در زمان عباس میرزا، وزیرِ بزرگ و کاردان او عالی‌مقام که حتی بزرگ‌تر از پسر خود بود، خدمتِ زیادی به پیشرفت ایران کرد؛ و اصلاً نخ ترقی و انقلاب مشروطه ایران از آذربایجان حرکت کرد. مانند اعزامِ دانشجو به خارج، آوردن مستشار و معلم به ایران، کارهای بازسازی و… ما تا زمان فتحعلی شاه روابط خارجی متقن نداشتیم و سخن‌ها از طریقِ فرستاده‌ها گفته می‌شد. نخستین وزارت خارجه در سال ۱۸۲۱م. برابر با ۱۲۶۰ش. تأسیس شد و میرزا عبدالوهاب نشاط اصفهانی به‌عنوان کارگزار و سه سال بعد میرزا ابوالحسن خان ایلچی کبیر نخستین وزیر امورخارجه بود.

توجه کنید این مباحث به این معنا نیست که ما پیش‌ازآن تاسیسات نداشتیم؛ نه! ما در دوره‌ی صفویه دیوان‌سالاریِ پیچیده‌ای داشتیم و آن ریشه‌ی دولتِ امروزی است. در زمان ناصرالدین شاه نخستین هیأت وزیران را در شورای‌عالی داریم؛ که شاه پس‌از عزل نوری صدراعظم جدیدی نصب نکرد و به‌جای آن شِش وزارت‌خانه -که وزارت خارجه‌اش بود- اعم‌از داخلی، عدلیه، دارایی، جنگ، فرهنگ و معارف و نیز طُرُق؛ که بعداز مدتی شد ۹ تا و وزارت فواید عامه را هم به آن اضافه کرد. البته در دوره‌ی اولِ ناصری، امیرکبیر در نظم دادن به دفاتر دولتی و آمارها و آموزش‌ها و روزنامه وقایع اتفاقیه فعال بود. که اتفاقا دستگاه چاپ را نخستین بار یک تبریزی به این‌جا آورد و بعد شاه دستور داد تا به تهران ببرند؛ و ارتباطات شکل گرفت. دولت مدرن در حال شکل‌گیری بود اما دو مشکلِ استبداد و استعمار هم بود که اگر مشکل سومی هم بود به انحطاط برمی‌خوریم؛ و انحطاط یعنی ایران نمی‌تواند خودش را برای خروج از مشکل بسیج کند.

ببینید، انقلاب مشروطه انقلابِ یکی‌دوساله نیست و از دهه‌ها پیشتر آغاز شده بود و آن‌چه شناخته شد اوج و سرفصلِ آن بود. ببینید، دارالفنون ۱۱۰۰ نفر فارغ‌التحصیل دارد و مدرسه‌ی سیاست ایران پیش‌از مشروطه افتتاح شده و حتی امین‌السلطان که فرد خیلی محافظه‌کاری بود به واسطه‌ی میرزا حسن خان پیرنیا، با روی خوش، پیشنهادِ تاسیسِ مدرسه‌ی سیاسی را به ناصرالدین شاه داد.

انقلاب مشروطه ابتدا در ذهنِ اندیشه‌گران و سیاستمداران شکل گرفت و یعنی ضدحکومتیِ کامل نیست، و طبقاتی هم که در انقلاب دست داشتند بی‌سواد یا بی‌پول نبودند. ایران در راهِ خروج از یک تنگنا و در مسیرِ غلبه بر موانع ضربه‌ای زد که شد مشروطیت و موانع را برداشت. امروز انقلاب مشروطه راهِ تشکیلِ دولت مدرن در ایران را ازبین‌برده و یا تضعیف کرده است.»

 مشروطه از دورانِ طلاییِ مطبوعات در ایران بود

محمد عزیزی سخن خود را در موضوع «جراید و مطبوعات دوره مشروطه» آغازیده و پیش‌از شروعِ سخن گفت: «ما در بررسی‌های تاریخی باید تمام جوانب را در نظر بگیریم. سید حسن تقی‌زاده می‌گوید ما در حق محمدعلی شاه بدی کردیم و به مادرش بد گفتیم. ما باید منصفانه و بدونِ حب و بغض نظر بدهیم، تحول هزینه دارد. باید توجه کنیم سیستمِ جامعه فرسوده بود و در انحطاط نقش داشت. حواس‌مان باشد در تاریخ خوب و بد مطلق نداریم.»

سپس در موضوعِ سخن خود گفت: «یکی از ثمرات مشروطه این است که از دورانِ طلاییِ مطبوعات در ایران بوده که شاید تکرارِ دوباره‌ی آن کمی دور از ذهن باشد. مثلاً روزنامه انجمن تبریز که گوئر کوئر می‌گوید: «پیام‌اور آزادی حرکت قلم و مطبوعات بود؛ زیرا امتیاز آن‌را مردم صادر کردند نه حکومت خودکامه» و پیش‌از روزنامه‌ی مجلس در تهران چاپ می‌شد. این روزنامه تا شماره نُهم که در تاریخ ۴شوال۱۳۲۴ چاپ شد به نامِ روزنامه ملی خوانده می‌شد، بعد عنوانِ جریده ملی گرفت و بعد شد انجمن؛ که با تصویب قانونِ انجمن‌های ایالتی و ولایتی به همین نام ادامه می‌دهد. نکته جالب در روزنامه انجمن آن است که به سبب گرفتاری در بحران‌ها چاپِ سنگی آن شد چاپ سربی و بعد دوباره شد چاپ سنگی که نشان می‌دهد چاپ‌خانه غارت شده است. این روزنامه پرورش‌یافته بازار بود و محلش هم در همان بازار تبریز بود. شهرهای مختلف نمایندگی داشتند. روزنامه انجمن با تغییر لوگوی خود، اعتراض خود به حکومت را نشان می‌داده. برای همین جاهایی می‌بینیم که نشان شیروخورشید از روی آن برداشته شده و بعد دوباره با کیفیت خیلی بهتر چاپ می‌شد. این روزنامه توسط خودِ انجمن ایالتی آذربایجان توقیف شد که این باعث می‌شود روندِ رادیکالیسم روبه‌رشد در این روزنامه -حتی با تغییر مدیرمسئول و سردبیر- کاهش یابد تا جامعه دچار هیجان بیش‌ازحد نشود. سپس در واقعه اشغال تبریز، این روزنامه برای همیشه بسته شد. در این روزنامه بخش عریضه‌ها را داشتیم که مردم از مظلمه‌ها آگاهی می‌دادند، در مورد قراردادهای مختلف، مثلاً قرارداد۱۹۰۷، یا قوانینی که در مجلسِ شورای ملی تصویب می‌شد، در روزنامه خبر چاپ می‌شد. امتحان نوآموزان در حیاط انجمن برگزار می‌شد و در پایان برای تشویق، به آن‌ها یک روزنامه داده می‌شد. این روزنامه ‹آزاد، ملی و منسوب به انجمن مقدس ایالتی از وقایع و اتفاقاتِ دارالسلطنه تبریز› به مردم آگاهی می‌داد.

نشریه مصور و طنز آذربایجان که تقلیدی از روزنامه ملانصرالدین بود نیز زیر نظر انجمن ایالتی چاپ می‌شد و ثقة‌الاسلام از حامیانِ آن بود. در اولین شماره این روزنامه در ستایش قلم شعری آمده است: «ای قلم ای نورِ ظلمت‌سوزِ من/ ای قلم ای صبحِ روزافزون من/ ای قلم ای گنج بی‌پایان تویی/ ای انیسِ وحشت و هجران تویی/ خامه‌ام! ای محرمِ افکارِ من/ ترجمانِ فکرت و اسرارِ من…»

 آخرین نشریه ناله ملت است که پس‌از توقیفِ انجمن به تاریخ۱۶ ربیع‌الاول ۱۳۲۶ چاپ شده و نخست تحت عنوان نوای ملی چاپ می‌شد که بعد شد ناله ملت. در شماره۴۴ که آخرین شماره نشریه است آمده: ناله را هرچند می‌خواهم که پنهان برکشیم٫ سینه می‌گوید که من تنگ آمدم: فریاد فریاد.»

یادآر زشمع مرده یادآر

سعید کریمی ضمن شادباش صدوهجدهمین سالگرد مشروطیت گفت: «من امروز به بررسی دو شعر مهم در دوره مشروطیت یکی از علی‌اکبر دهخدا و دیگری از ملک‌الشعرا بهار، که هردو با ‹مرغ سحر› آغاز می‌شوند، خواهم پرداخت. ابتدا نگرش نمادشناسانه به مرغ سحر و کشاکش‌ها خواهم‌داشت.

شعر نخست: ‹یادآر زشمع مرده یادآر: ای مرغ سحر چو این شب تار٫ بگذاشت ز سر سیاهکاری٫٫ وز نفحه ی روح بخش اسحار٫ رفت از سر خفتگان خماری٫٫ بگشود گره از زلف زرتار٫ محبوبه‌ی نیلگون عماری٫٫ یزدان به کمال شد پدیدار٫ و اهریمن زشت خو حصاری٫٫ یادآر ز شمع مرده یادآر…› را دهخدا در اسفند ۱۲۸۷ و در رثای پیشتازِ مشروطیت، روزنامه‌نویس بزرگ، میرزاجهانگیر‌خان صوراسرافیل سروده است. وقتی محمدعلی شاه مجلس را به توپ بست، عده‌ای را دستگیر کرد و عده‌ای به سفارت انگلیس در ایران پناهنده شدند. برخی از دستگیرشدگان را به باغ شاه بردند و در محضر شاه کشتند؛ که یکی میرزاجهانگیرخان و یکی ملک‌المتکلمین بود که خفه‌اش کردند.

دهخدا با تقی‌زاده و میرزا عبدالرحیم خان به سفارت انگلیس پناهنده شده و از آن‌جا به فرانسه و از آن‌جا به سوئیس رفت و دورِ دوم صوراسرافیل را منتشر کرد؛ که شبی میرزاجهانگیرخان را با جامه سفید در خواب می‌بیند که گلایه می‌کند چرا مرا فراموش کرده‌ای؛ برمی‌خیزد و این شعر را می‌سراید. این شعر قافیه‌بندی خاص دارد، مصرع‌های فرد باهم و مصرع‌های زوج باهم هم‌قافیه هستند و یک تک‌مصرعِ آزاد دارد. دهخدا می‌گوید این شعر در تراز بهترین اشعار اروپایی‌ست؛ و عده‌ای می‌گویند تحت تأثیر آلفرد نوسه یا محمداکرم رجایی‌زاده(شاعر ترک) بوده است. در این شعر، مرغ سحر استعاره از خودِ شاعر است که در کل بندها می‌گوید ای مرغ سحر اگر از این موقعیت به فلان موقعیت رسیدی ما را که برای آزادی رنج‌های زیادی کشیدیم فراموش نکن.

شعر دوم را بهار در کوران مشروطه سروده و شِش سال بعد تصنیف ‹ای خطه‌ی ایرانِ مهین ای وطنِ من› یا ‹ایرلن هنگام کار است› را سرود. اما این تصنیف مشهورترین تصنیفِ اوست که شجریان و دیگران خوانده‌اند: ‹مرغ سحر ناله سر کن٫ داغ مرا تازه‌تر کن٫٫ ز آه شرر بار، این قفس را٫ برشکن و زیر و زبر کن٫٫ بلبل پر بسته از کنج قفس در آ٫ نغمه آزادی نوع بشر سرا٫٫ وز نفسی عرصه این خاک توده را٫ پر شرر کن٫٫ ظلم ظالم، جور صياد٫ آشیانم داده بر باد٫٫ ای خدا ای فلک ای طبیعت٫ شام تاریک ما را سحر کن› که در آن بندِ دوم ‹ظلمِ مالک جورِ ارباب٫ زارع از غم گشته بی‌تاب› که بن‌مایه‌های سیاسی‌تر دارد معمولا به دلیل افکار چپی و اندیشه‌های اشتراکی، خوانده نمی‌شود. این شعر سال ۱۳۰۶ سروده شد و مرتضی بنی‌داوود روی آن آهنگ ساخت و در مجله ناهید -به‌مناسبت ششمین سال تأسیس آن- چاپ شد. آن دوره، دوره‌ی آرمان‌های شکست‌خورده مشروطه بود و ایران در هرج و مرج بود و رضاشاه تازه تاج‌گذاری کرده بود و بهار و اپوزیسیون در فکر این بودند که چگونه رفتاری باید داشته باشند. در این شعر، مرغ سحر استعاره از خودِ شاعر است که با ناخودآگاه خود سخن می‌گوید و مرثیه‌ای برای وطن می‌سراید.

 مرغ سحر همان بلبل است که در فرهنگ و هنر ایران بسیار مهم است؛ و این دو شاعرِ سنت‌گرا آن‌را استفاده کرده‌اند. اما از دوره‌ی مشروطه اعتراض و به چالش کشیدن این نماد آغاز شده بود. اسماعیل امیرخیزی در سال ۱۳۰۵ش. در تبریز، شعری با نام ‹بلبل بی‌آشیان› سرود که میرزا محمود غنی‌زاده سلماسی در مجله سهند مفصل به آن حمله کرد و گفت دست از بلبل سرگشته بردارید که سخت‌ترین بادها هم نمی‌تواند آشیان او را ویران کند. بیست‌وپنج سال بعد امواج دیگری از مدرنیسم پا گرفت و تندروهای ادبیات انجمن خروس جنگی را به رهبری هوشنگ ایرانی، غلامحسین غریب و انوشیروانی راه انداختند و بیانیه دادند که ‹سلاخ بلبل› هستند و به این نماد سنت‌گرانه می‌تازند، که هنر نو قراردادهای گذشته را می‌گسلد و هنر خروس جنگی هنرِ زنده‌هاست. که این‌ها نشان می‌داد کشمکشی در حال آغاز است. هرچند بهار و دهخدا نشان دادند با این نمادهای سنتی می‌توان آلامِ انسانِ جدید را نشان داد.

نظام بوطیقایی که از سال ۱۳۰۰ آغازشده، در مجادله‌های قلمی که بهار با تقی رفعت -مدیر مجله تجدد- داشت، گاهی به این نمادها تسری پیدا می‌کنند؛ چنان‌که از دهه‌ی ۲۰ و۳۰ و با ورود نیما و شاگردانِ او مرغ سحر به‌سبب کهنه و تکراری بودن کنار گذاشته شده و مرغ‌هایی چون غرّا و ققنوس در شعر استفاده شدند.»

  • نویسنده : نیما عظیمی
  • منبع خبر : آذرپژوه