گروه تاریخ: اواخر سپتامبر سال ۱۵۸۵ میلادی، قلب آذربایجان مورد هجوم عظیم نيروهای سلطان مراد سوم، امپراتور عثمانی واقع شد. علی رغم شکست سپاه اصلی، مردم تبریز دست به مقاومت جانانهای در مقابل تجاوز ترکان عثمانی زدند و حاضر نشدند غرور و شرافت خود را در برابر متجاوز پایمال کنند. اما این شجاعت تبدیل به یکی تراژدی تمام عیار برای مردم تبریز شد.
به گفته مورخين دربار صفوی: «تمامى ينیچريان خود را به كوچهها و محلها انداخته، هركس را به نظر درآوردند به درجه شهادت رسانيده و از ديوار باغچه به خانهها درآمده هركس را كه در نقبها و زيرزمينها پنهان شده بود، بيرون آورده به قتل رسانيدند… و اطفال شيرخواره را پاى به شكم نهاده، به عالم آخرت رسانيدند و موازى هفت هشت هزار نفر از سادهرخان مهلقا و دختران سمنسيما و زنان حورلقا و اطفال مسلمانان از تبريزيان اسير نموده در ميانه خريد و فروخت نمودند… مجملا از ظهور اسلام تا غايت، اين نوع قتلعامى بر زمرۀ مؤمنين سمت ظهور نيافته بود و هيچيك از سلاطين كفر جرأت به اين امر شنيع نكرده بودند..»(خلاصة التواريخ ج١،ص٨٩-٧٨٨)
اگر روایت مورخ دربار صفوی را جانبدارانه بدانیم، روایت دیگری از اروج بیگ بیات موجود است که از دربار صفوی به علت تغییر مذهب گریزان بود. او در این باره می نویسد: «[عثمان پاشا فرمانده سپاه] به عساکر اجازه غارت عمومى مردم آن شهر را داد، لذا در این شهر از امور وحشت آور و هولناک وقایعی رخ داد که سابقا هیچ ملت سبع و درنده خویی به ارتکاب آن دست نزده بود.»(دون ژوان ایرانی، ص ۲۱۶)
به گزارش اروج بیگ، عثمانیها تبریز را دوبار غارت کردند؛ به نحوی که زنان و اطفال باقی مانده از ترس آنها به کوهستانها فرار کردند.
اما اگر منابع فوق الذکر را به نحوی با صفویان مرتبط بدانیم، نمی توانیم از وقایعی که در کتاب تاریخ عثمان پاشا گزارش شده است چشم پوشی کنیم: «تاريخ عثمان پاشا»، شامل سه متن تاريخى است. اين متون حاوى گزارشهاى زنده و مستندى هستند از چگونگى آغاز حركت اردوى عثمانى از استانبول تا پيشروى به مرزهاى شمالغربى در قفقاز و آذربايجان.
نويسندگان هر سه متن با ذكر کردن جزئيات، به توصيف جنگهايى مىپردازند كه بين قواى ترکان قزلباش صفوی و قشون عثمانى صورت گرفته و جالبتر اینکه نويسندگان تاريخ عثمان پاشا كه خود از نزديك شاهد جنگهاى دو اردوى عثمانى و صفوى بودهاند و حتى در مقطعى از جنگ، چنانكه يکی از نویسندگان اظهار می کند، به اسارت قزلباشها درآمده و در حدود دو سال در ايران محبوس بوده و بعد با ترفندى از ايران به عثمانى گريخته است. با اينكه نویسنده (و سایر نویسندگان) در هيچ جاى اثر خود كينه و نفرتش را نسبت به قزلباشها پنهان نمىكند، ولى با اين حال، در نوشتن تاريخ، تلاش مىكند تا انصاف را رعايت كند:
«در ميان عساكر قزلباش نيز شمارى از افراد شجاع و دلاور وجود داشت كه بيشتر بر اسبانى به رنگ «قير» سوار مىشدند و بر سرهايشان نشانهاى سرخ مىگذاشتند. آن ملعونها بىنهايت دلاور بودند» (ص۶۷)
او هيچ گاه قتل و غارتهاى مكرر سپاه عثمانى را ناديده نمىگيرد، چنانكه بارها از قتل و غارت اتباع شهرهاى قفقاز به تفصيل سخن مىگويد. داستان حملههاى متعدد عثمانىها در مقاطع مختلف به شهر تبريز، داستانى است طولانى و اندوهبار. تاريخ عثمان پاشا تنها برگى است زنده و مستند از اين داستان بلند. اگرچه مورخ تلاش كرده تا كشتار و قتلعام مردم تبريز را توجيه كند، اما نه تنها در اين زمينه توفيقى نيافته بلكه از عمق جنايت هولناک عثمانى ها در كشتار دستهجمعى مردم تبريز نيز پرده برداشته است. در سوی دیگر نیز تلویحا به سلحشوری و مقاومت اهالی تبریز در مقابل دولت عثمانی معترف بوده است.
دو گزارش از دهها گزارش نقل شده در تاریخ عثمان پاشا بدین شرح است:
«[پس از فتح تبریز] … در آنجا مناديان ندا سر دادند كه: اين ولايت و رعيت از آنِ پادشاه سعادتمند [روم] است. اما عساكرى كه از هفت و هشت سال قبل به اين سو دائما در سفر جنگى شرق بودند، چنان رنج و سختى كشيده بودند كه به ندا و توصيه فوق اعتنا نكرده و از سحرگاه دست به هجوم همهجانبه زده، اموال و اسباب و دارايى اهالى شهر را چنان مورد غارت و چپاول قرار دادند كه صد مرتبه بدتر از عملى كه تيمور در حمله به سيواس مرتكب شده بود را مرتكب شدند.»(تاریخ عثمان پاشا ،رساله سوم،ص ۱۰۹)
برای اطلاع از فاجعه سیواس تنها کافی است بدانید که تیمور پس از فتح شهر با قساوت تمام چهل هزار نفر از رعایای شهر سیواس عثمانی را زنده به گور کرده بود.
در فراز دیگری آمده است: «پيروزى ناچيزى كه نصيب دشمن دين و گروه ضالين [قزلباشان] شد، موجب شادى و سرور مردم شهر تبريز گشت. آنها پس از آن، هرگاه عساكر روم را تنها مىيافتند، آنها را لخت مىكردند و يا مىكشتند. عساكر روم از اين عمل به ستوه آمدند و ليكن از سوى حضرت سردار اجازه غارت و قتلعام مردم را نداشتند.[!] اما ندايى در ميان آنان پيدا شد كه مىگفت: عساكر روم از جانب رب العالمين مجاز به غارت و قتلعام مردماند. از اينرو عساكر از يك طرف هجوم همهجانبه آورده زن و مرد بىشمارى را كه در شهر و در اردويشان بود را قتلعام كرده و مال و منالشان را به غارت و يغما بردند.»
به گزارش کتاب امیر عثمانی هم تنها به مجازات هفت نفر بسنده میکند اما باز به اعتراف نویسنده غارت دوباره از سر گرفته می شود.
علاوه بر تبریز، ولايات دیگر آذربايجان نیز مورد هجوم و تجاوز عثمانیها قرار گرفتند و در این بین تاتارها نیز به سرکردگی محمد گرای خان (فرمانروای کریمه و نواحی شمالی قفقاز) از نوادگان جوجی فرزند چنگیزخان مغول هم به عثمانىها پیوستند.
این عبارات تاریخ عثمان پاشا بخصوص وقایع گنجه، قلب هر انسان آزادهای را به درد می آورد: «در مدت سه روز، يك قسمت از تاتارها تا شهر زگم را كه در گرجستان واقع است، چپاول كردند و يك قسمت ديگر از آنها ولاياتى كه در قلمرو قزلباش قرار دارد نظير «دزاق»، «ورنده»، «ارزبر» و «حلو» كه تا نزديكى «اردبيل» مىرسد مورد تجاوز و غارت قرار داده و هريك از بىدينها (شیعیان اهل بیت) كه به دستشان مىافتاد، از دم تيغ گذرانده و خانه و باغ و باغچه و زراعتشان را ويران كرده و به آتش كشيده و اهل و عيال و اسب و شتر و گاو و گوسفندشان را از هر گوشه و كنار دستهدسته و گروهگروه جمع كرده و با خود آوردند. در ميان عساكر [ ترکان عثمانی ] چنان وفور نعمت و فراوانى شد كه… به گاو و گوسفند، اصلا كسى نگاه نمىكرد. اما براى آنكه به دست قزلباشها نيفتد، آنها را خفه كرده و رها مىكردند. عساكر تاتار، محبوبههاى رعنا و دلبران عالى و بىنظير عجمى شهر گنجه و قزلباشان را در جلوى خود همچون گاو و گوسفند رها كرده و دستهدسته براى فروش به اردو مىآوردند. اما كسى به آنها نگاه نمىكرد زيرا از اين بابت هركس غنى و بىنياز شده بود. دختران باكره و پسران جوان (اَمرَد) عالى و بسيار زيبا را هريك به دو «آلتون» (سکه عثمانی) مىدادند.»(ص،۹۴-۹۵)
تجاوزهای ترکان عثمانی به خاک آذربايجان، در سراسر تاريخ امپراتوری عثمانی امری متداول بود اما جنایتی که سلطان مراد سوم بر ضد مردم ولایت آذربايجان انجام داد، هیچگاه در تاريخ این سرزمین نظیر پیدا نکرد.
Δ
Thursday, 21 November , 2024