گروه سیاسی: درست با تاجگذاری فتحعلی شاه، آراکلیخان حاکم گرجستان که دل و جان به روسها سپرده و دم از جداسری میزد، درگذشت و پسرش به نام گرگینخان (گئورگی)، به جای او نشست. گرگینخان برخلاف پدر، خود را مانند اسلافش شهروند دولت ایران میدانست. از اینرو، حاضر نشد که از تزار روسیه پیروی کند. او در نامهای به فتحعلیشاه نوشت: «خود را از چاکران و متعلقان دولت قوی شوکت ایران میداند و خویشتن را حاکمی برای مرزبانی از کشور ایران در منطقهی قفقاز به شمار میآورد و مترصد و منتظر اجرای دستورات شاه ایران است. گرگین خان اعلام کرد که پدرش به دلیل کهولت سن، دارای نقاط ضعف فراوان بود و حتا کشته شدن مردم تفلیس در دورهی پدر را، به اقدامهای نسنجیده او نسبت داد.»(۱)
اما روسها که از قتل آقا محمدخان دلیر شده بودند، دوباره آهنگ تسخیر گرجستان را کردند. روسیان، با وجود اشغال گرجستان، گرگینخان را مانع استیلای کامل خود بر گرجستان میدانستند و احتمال میدادند که بهویژه زیر نفوذ مادر خود و یاری دولت ایران، برای چندمین بار، این سرزمین را از دست بدهند. از این رو، گرگین خان و خانواده را به سنپترزبورگ تبعید کردند و وی در زندان روسها، زیر شکنجههای توانفرسا، روز ۲۸ سپتامبر ۱۸۰۰ (۶ مهر ماه ۱۱۷۹) ، با امضای سندی، از امارات گرجستان به سود تزار، چشمپوشی کرد.(۲) بدین سان، سلسله باگراتیون یا بغراتیان که از دوران ساسانیان، از سوی دولت ایران، حکومت گرجستان را داشتند و در شاهنشاهی ایران، دارای مقام والا و شایستهای بودند، منقرض شد.
روسها در ضمن، سندهای مجعولی را به امضای وی رسانیدند که در صورت عدم ادای آن، تفلیس از آن روسها میشد. بعدها همین اسناد مجعول را، روسها مستند دعاوی ارضی نسبت به گرجستان قرار دادند و حتا پا را از آن هم فراتر گذاردند و همین ادعا را در مورد گنجه نیز مطرح کردند.
تسیتسی یانف نیز، پیش از آغاز عملیات جنگی علیه شهر گنجه، نامهای به جوادخان زیادلو قاجار حاکم گنجه نوشت و با این استدلال نادرست و سست که چون گنجه، در گذشته تابع گرجستان بوده و از آنجا که گرجستان به تزار تعلق دارد، پس گنجه نیز، متعلق به امپراتور است. جوادخان گنجهای, پاسخ نوشت: «در این وقت کاغذی که فرستاده بودی رسید و نوشته بودی که در ایام طومار دده فال، گنجه تابع گرجستان بود. این سخنان را هیچ کس نشنیده است. اما پدران ما که عباسقلی خان و سایرین باشند، در گرجستان حاکم بودهاند. هرگاه قبول ننمایند، از مردان پیر اهل گرجستان تحقیق نمایید که عباسقلی خان، در گرجستان حاکم و والی بوده است یا نه و بالفعل مسجد و دکان او در گرجستان هست و خلعت و تعلیقهی او هم در خانهی اهل گرجستان هست و از ایام آراکلی خان و پدر ما، سرحد گنجه و گرجستان معلوم بود که از کجا تا کجاست … هرگاه بگوییم که پدران ما در گرجستان والی بوده است … به این سخن، گرجستان را کسی به ما نمیدهد.»(۳)
با گرم شدن روابط روسیان با فرانسویان بر اثر اتحاد تزار روس با ناپلئون، روسها ساز دیگری کوک کردند و به ناپلئون این گونه اظهار کردند که سرزمینهای اشغالی در قفقاز را خریدهاند. البته در آن زمان و پیش از آن، خرید و فروش سرزمین میان روسیان و فرانسویان و دیگران در غرب، امر متداولی بود. به عنوان مثال: لویی چهاردهم، بندر دونکرک و ماردیک را از انگلیسها خرید. شارل چهارم فرمانروای مانتو، ناچار شد شهر کازال را به لویی چهاردهم بفروشد. تزار روس در سال ۱۸۶۷م (۱۲۵۵خ) سرزمین آلاسکا را به ایالات متحدهی آمریکا فـروخت. همچنین، در سـال ۱۸۰۳، دولـت فرانسه, ایـالت امـروزی لوییزیانا را به همان دولت فروخت.
در برابر ادعای روسیان مبنی بر خرید گرجستان و گنجه و … ، عباس میرزا ولایتعهد، در نامهای به ناپلئون در سال ۱۱۸۳ خ (۱۸۰۴ م / ۱۲۱۹ ق) در رد این ادعای روسیان، نوشت: «…در این اوقات که کارگزاران آن [قوی] شوکت، رایت عزیمت به ولایات روس افراشته و ایشان را از تعرض سرحدات ممالک ایران ممنوع داشته بودند جواب ایشان بوده است که ممالـک گـنجه و گـرجستان را از اولاد آراکـلیخان والی گـرجستان و جوادخان حاکم گنجه خریده و بدان جهت معترض گردیدهاند.
اولاً این که معامله طایفه مزبوره، خلاف واقع و محض تهمت و مخالف رای و رویتست و برفرض وقوع، بر هر صاحب بصیرت به بدیهه عقل روشن و مبرهنست که مبایعه ملک با مالکست، نه با زارع و دشتبان و اختیار گله، با صاحبست نه با شبان و قطع نظر ازین مراتب، هر بیعی را بهایی لازم و سزا و بر همه دور و نزدیک ظاهر و هویداست که بهایی که در ازای این معامله ادعایی به اولاد ارکلی خان و جوادخان رسیده همینست که گرگین خان پسرِ بزرگتر ارکلی خان، از جام قهر ایشان شربت زهر چشیده و جوادخان حاکم گنجه از تیغ بیدادشان ساغر مرگ کشیده و بقیه اولاد ایشان برخی در ولایات روس محبوس و بعضی دیگر از خانه و وطن و محل و مسکن نومید و مایوس، معتکف این آستان شوکت مانوسند.
اگر چه به عنایتاله و تاییده تیغ ستم سوز و خنجر برقافروز دلاوران فیروز در طی این دعوی، برهانی قاطع و آیتی ساطعست و عنقریب جواب ادعای باطل و افترای بیحاصل ایشان را خواهد داد اما تمنی آنست که کارفرمایان آن دولت به ملاحظه موانست جانبین، کیفیت این افترا و بطلان این ادعا را بر پیشکاران هر یک از سلاطین سکندر تمکین ممالک فرنگ که با امنای آن دولت رابطه دوستی و الفت داشته باشند، مشکوف دارند تا اولیای این حضرت در تلافی اعمال ایشان نزد فرمانفرمایان آفاق به جهت ستیزهجویی و نفاق و شکستن عهد و تجاوز از سنن اسلاف که مخالف سیر و سلوک دادگستری و منافی رسم و آیین شهریاران عدلپرورست، منسوب نگردیده [و] معلوم همگان آید که مبادرت به خلاف از طرف ایشان بوده است و هرگاه امنای آن دولت را ممکن شود که درین باب از کارگزاران شهریاران با فرهنگ ممالک فرنگ که با ایشان الفتی دارند، حجتی مسجل ممهور، مبنی بر بطلان حجت ایشان صادر نموده ارسال نمایند، نهایت محبت و وداد و غایت یکرنگی و اتحاد خواهد بود …»(۴)
افزون بر نامهنگاری و روشنگری، سفیرانی نیز برای آگاه کردن سران کشورهای بزرگ اروپایی به آن قاره گسیل شد. اما به دلیل اتحاد آنان با روسها در «اتحاد مقدس»، گوش شنوایی برای شنیدن سخنان به حق ملت ایران، پیدا نشد. در ماده ۸ عهدنامهی رشت (۲۱ ژانویه ۱۷۳۲ / اول بهمن ۱۱۱۰) آمده است: «واختان پادشاه گرجستان که تا کنون نسبت به امپراتوری بزرگ روسیه و شاه ایران وفادار بوده و از دارایی خود محروم شده است، شاه ایران متعهد شده است هنگامی که گرجستان کما فی السابق در تحت حمایت ایران قرار بگیرد، کما فیالسابق املاک و دارایی وی، به او باز گردد.»(۵)
پینوشتها:
۱- روضهالصفا_ ج ۹ _ ر ۲۹۵ / روایت ایرانی جنگهای ایران و روس ـ ر ۲۹
۲- تاریخ سیاسی و دیپلماسی ایران ـ ج ۱ ـ ر ۹۳
۳- اسـنادی از روابـط ایران با مـنطقهی قـفقاز ـ وزارت امور خـارجه ـ رر 159 ـ ۱۵۸
۴- تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره معاصر ـ ج ۱ ـ رر ۱۷۹ ـ ۱۷۸
۵- همان رر ۳۰۴ ـ ۲۹۹
Δ
Thursday, 21 November , 2024