گروه فرهنگ و ادب: مطالعه کليات اشعار شهريار نشان مي‌دهد که فردوسي را به چشم شاعري بي‌بديل و احياگر هويت ايراني مي‌نگريست. از اين روي اشعاري که وی براي فردوسي سروده، ضمن آنکه تجلیل از مقام اوست.

گروه فرهنگ و ادب/ میر محمد حسینی:بخش هفتم: زبان فارسی و شهریار(۲)حافظ و شهریار: استاد احمد احمدی که تالیفات قابل توجهی در حوزه ادبیات فارسی داشته و خود به ترکی و فارسی شعر می سرآید، در خصوص علاقه استاد شهریار به لسان الغیب شیرازی این گونه می گوید: «استاد شهریار بنا به گفته خویش عاشق حافظ است، طوری که حافظ همیشه و همه وقت در وجود شهریار حضور دارد، همانطور که معشوق همیشه در وجود عاشق حضور دارد. شهریار در بیتی خطاب به حافظ گفته:

هفتاد شد امسال که در عشق تو چون گل

هـر سـاله بـه تـن پــاره کنم پیرهنی را

این شعر را شهریار در سال ۱۳۵۵ یعنی در ۷۰ سالگی گفته است، از طرفی رابطه شهریار با حافظ فراتر از رابطه  مرید با مراد است. استاد شهریار در بیتی ارادت خود را نسبت به حافظ چنین بیان کرده است:

مـرید مـطهره و بـــوریای آن شــــیخم

که طاعت از تر و از خشک بی ریا می کرد

در این بیت بنا به گفته خود شهریار منظور از شیخ، خواجه راز حافظ شیراز است. در کل آثار شهریار حدود هزار بار نام و القاب و صفات حافظ آمده است، تا آنجا که شهریار از حدود ۵۵۰ غزل ، ۱۲۰ غزل را در استقبال غزلیات خواجه حافظ سروده است و انصافا در اغلب موارد شهریار به خوبی از عهده این استقبال ها برآمده است و شهریار حدود ۴۰۰ ویژگی و صفات برتر و مثبت به حافظ نسبت داده است.

با تمامی این اوصاف، اینکه شهریار تخلص اش را با تفأل جستن از دیوان حافظ گزیده است و در سروده ای آنچه دارد را همه از دولت حافظ می داند، حجت بر اثبات عشق شهریار به لسان الغیب شیرازی تمام می کند. استاد شفیعی کد کنی معتقد است علارغم علاقه شعرای بسیار زیادی به حافظ، اما هیچ کس به سان شهریار نتوانسته با شعرش اردت خود بنماید.

سعدی و شهریار: ارادت زاید الوصف شهریار به شیخ اجل را در تضامین زیبای او از سعدی می توان جست. وی همچنین در چند غزل نیز از سعدی یاد کرده و خصوصا اشاره وی به گلستان سعدی در شعر ترکی شاطر اوغلان بسیار نغز است:

یک شعر عاقلی و دگر شعر عاشقی است

سـعدی یکی سخنور و حافظ قلندر است

بـگذار شــهریار بـه گـردون زند سریر

کز خاک پای خواجه شیرازش افسر است

و…

قـرن‌ها مـی‌رود و ذکـــر جــمیل ســعدی

هــمچنان مــانده در افــواه انام ای شـیراز

خواجه بفشرد سخن را و فکندش همه پوست

تـا بـه لـب رانـد هـمه جـان کلام ای شیراز

زان مـی لعل کـه خـمخانه بــه حافظ دادی

جــرعه‌ای نــیز مـرا ریـز به جام ای شیراز

و…

دل و جانـی که دربــردم من از ترکان قفقازی

به شوخی می برند از من سیه چشمان شیرازی

من آن پیرم که شیران را به بازی برنمی گیرم

تو آهووش چنان شوخی که با من میکنی بازی

و…

عـروس طـبع را گفتم که سعدی پرده افرازد

تو از هر در که بازآیی بدین شوخی و طنازی

هر آنکو سرکشی داند مبادش سروری ای گل

کــه ســرو راسـتین دیـدم سزاوار سرافرازی

و…

شاطر اوغلان:

سعدی نین باغ گلستانی گره ک حشره قده ر

آلـــماسی سلله لنیب خرماسی زنبیللنسین

لـــعنت اول بـاد خزانه کی نظامی باغینین

بـــیر یــاوا گلبسرین قویمادی کاکللنسین

آرزو جـــلگه لـرینده بیــز اکن مـزرعه لر

دئییه سن ساقه لنیب قوی هله سنبللنسین

قصــه چوخ قافیه یوخ آختاریرام تاپمیورام

یئـــریدیر شهریارین طبعی ده تنبللنسین

ای که از کلک هنر نقش دل انگیز خدایی

حیف باشد مه من کاین همه از مهر جدایی

گـفته بـودی جگرم خون نکنی باز کجایی

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی

عهد نابستن از آن بهه که ببندی و نپایی

مــدعی طـعنه زند در غم عشق تو زیادم

وین نداند که من از بهر عشق تــو زادم

نـغمه‌ی بـلبل شـیراز نـرفته است زیادم

دوستان عیب کنندم که چرا دل بتو دادم

باید اول بتو گفتن که چنین خوب چرایی

نظامی و شهریار: نظامی به عنوان یکی از شاعرانی که تاکید موکدی بر هویت ایرانی دارد، در دیوان اشعار شهریار آن چنان پر عظمت و ستایش آمیز یاد شده است، که کسی چنین زیبا شان حکیم گنجه را نگذارده. برای نمونه در مثـنوی « مولانا در خانقاه شمس» شهریار،  که به جـهت ورود خیالی مولانا به شهر شـمس تبریزی ،هر شاعـری به تنـاسب موقعیت و معروفیت ، عهده دار شغلی و منصبی تخیل و توصیف شده است؛ و اینکه شهریار، نظامی را مجلس آرای، نظم مجلس و سخن پرداز نامی اش خوانده، نشان دهنده جایگاه والای نظامی در نظرگاه شهریار است.

پیش در شیخ بهایی یک طرف            

ابـن ســينا مي برد قـليان او

فـــخر رازي انـفيه گردان او

دست بر سینه، سنایی یک طرف

آبـداری عـهده  فــیض دکــن                       

دهلوی ایستاده پای کفش کن

سـعدی آن گوشه قیامت می کند           

وصف آن رخسار و قامت می کند

خواجه با ساز خوش و آواز خوش                    

خوش فکنده شوری از شهناز خوش

شیخ عطار آن میان بامشک و عود

چــشم بـد را می کند اسـفند دود

مجــلس آرایی نـــظامی را رسد

آن سخن پــرداز نـــامی را رسد

نـظم مجلس با نــظامی داده اند

جـــام پیمودن به جامی داده اند

همچنین واژه های  «لیلی»، «مجنون»، «خسرو»، «شیرین» و «فرهاد»، در شعر شهریار نیز به گونه ای مورد استفاده واقع شده اند که تداعی کننده آفریدگارشان نظامی هستند. هر چند شاید این داستانها را کسان دیگری نیز بر قلم جاری کرده اند، به مانند لیلی و مجنون که ابن ندیم و ابن قتیبه ،طبری و جاحظ و بلعمی نیز بازگو کرده اند، اما ویژگی های بیان و نوع صحنه پردازی نظامی و تاثیر سخن جادوییش چشمها را به سوی او خیره نموده است. وقتی شهریار نیز می گوید من و مجنون در مکتب عشق همدرس بوده‌ایم، تلمیح به لیلی و مجنون نظامی دارد. چرا که از راویان این داستان تنها نظامی عاشق شدن را مکتب گفته است.

مجنون نیله من مکتب عشق ایچره اوخوردیق

من مصحفی ختم ائتدیم او «واللیل» ده قالدی

بیر گون ده خبر گلدی کی واللیلی سی ایله

جان وئردی جهان ایچره یامان ولوله سالدی

فردوسی و شهریار: شهریار اراداتی وافر به فردوسی داشت و آن را در قصیده ای طولانی به نمایش می گذارد و فردوسی و شاهنامه را زنده کننده روح ملی ایرانیان معرفی می کند. ابراز علاقه ای چنین ظریف و بی نظیر، و جایگاه والایی که وی برای فردوسی ترسیم می کند، بی شک نمود ملیت باوری او و دوری اش از هرگونه افکار واگرایانه ای است:

فلک یک چند ایران را اسیر ترک و تازی کرد

در ایران خوان یغما دید و تازی تُرکتازی کرد

گدایی بود و با تاج شهان یک چند بازی کرد

فلک این شیرگیر اهو ،شکار گرگ و تازی کرد

پدید آمد یکی فرزند فردوسی توسی نام

سـترون‌ از نـظیر آوردن‌ وی مــادر ایام

چو از شهنامه‌،فردوسی چو رعدی درخروش‌ آمد

بــه‌ تـن‌ ایــرانیان‌ را خـون ملیت به‌جوش‌ آمد

 زبــان پارسی گویا شد و تازی خموش‌ آمد

ز کنج‌ خلوت‌ دل‌ اهرمن‌ رفت‌ و سروش‌ آمد

به‌ میدان‌ دلیری تاختی بوالفارسی کردی

کسی با بیکسان‌ در روزگار ناکسی کردی

چه‌ زحمت‌ها به‌ جان‌ هموار در آن‌ سال‌ سی کردی

به‌ قول‌ خویشتن‌ زنده‌ عجم‌ زان‌ پارسی کردی

عجم‌ تا زنده‌ باشد نام‌ تو ورد زبان‌ دارد

به‌ جان‌ منت‌پذیر توست‌ این جان‌ تا که‌ جان‌ دارد  

مطالعه کليات اشعار شهريار نشان مي‌دهد که فردوسي را  به چشم شاعري بي‌بديل و احياگر هويت ايراني مي‌نگريست. از اين روي اشعاري که وی براي فردوسي سروده، ضمن آنکه تجلیل از مقام اوست، همچنین مهر تاییدی بر درستی اندیشه ملت باورانه فردوسی در نظرگاه شهریار نیز می باشد. استاد شهريار، «حکمت و اخلاق» را دو پايه اساسي و بنيادين اثر فردوسي دانسته و حماسه‌سراي ملي ايران را «پيرو فرامين پيامبران» مي‌داند که حتي نبردهاي شاهنامه را نيز با هدف صلح و دوستي به نظم کشيده است:

او نــابغه حـکيم ما فــردوسي است

هــر قصه و داستان که او ساز کــند

بر روي اساس حکمت و اخلاق است

بنـــهاده اســاطيـر اصـيل مــا را

بـــر روي مـــوازين وزين اخلاق

آري اخلاق

اخلاق که ايده‌ال پيغمبرهاست

شهریار در مثنوی بامداد نیز مدح و ستایشی درخور از فردوسی بزرگ کرده و آزادگی عجم را به سبب هنر او دانسته است:

جهان را این جمال و تازه رویــــی

برای جشن فردوسی است گـــویی

جهان در حیرت از فردوسی ماست

همه جا صحبت از فردوسی ماست

به عالم این قلم زن کارها کـــرد

به شمشیر قــلم پیـــکارها کـرد

نوامیس عجــــم را زندگــی داد

خلاص از بــردگی و بنـدگی داد

عجم زنــده ز یمن همت اوسـت

همه عـــالم گواه خدمت اوسـت

شعر «فردوسی و شاهنامه جاویدانند» از استاد شهریار، ضمن یاد آوری مقام و منزلت فردوسی و شاهکار وی، همچنین جوشش روح ملت باوری و ایران باوری شهریار است.

در قعر هزار ساله ی غار قرون

 از کشور یادهای یک قوم اصیل

 کآنجا قُرق غرور قومیت اوست

یک منظره ی شکوهمندی خفته است

 یک دورنمای دلفروز تاریخ

ایران قدیم !

آن گوشه ، سواد سهمگین کوهی است

 بر سینه ی آن کوه کلان ، بنشسته

 چون صخره سواد هیکلی رویین تن

 آن گونه که سیمرغ نشیند بر قاف

 گویی که یکی مجسمه است از مفرغ

می دانی کیست ؟

او شاعر ایده آل ما فردوسی است !

او پیکره ی غرور ملیت ماست !

..

منظومه ی شاهکار جاویدانش

شهنامه ی او ، سمبل فیروزی هاست

امروز به جشنهای فرهنگ و هنر

 در سالن فردوسی شهر تبریز

آن پرده که بود مظهر غفلت قرن

زین چهره ی تابناک بر می داریم

اکنون نه به تبریز و به ایران تنها

 دنیا همه یک دهن به پهنای فلک

 بگشوده به اعجاب و به تحسین تمام

 با هرچه زبان و ترجمان دل و جان

در گوش تو با دهان پر می گویند :

فردوسی و شاهنامه جاویدانند !

آنچه آمد نمونه ای بود و الا فردوسی را به لحاظ فحوای کلام، می توان قافیه اشعار میهنی شهریار دانست و مسلم است که وی، با چشم احترام و ديده عظمت به فردوسي مي‌نگرد و اهتمام او در حفظ مواريث کهن ايرانيان را مي‌ستايد. بنابراین شعر شهریار به غیر از آنکه نمود احساس ملتی است کهن، همچنین وی را از طلائیه داران حس ملی نیز می توان دانست و همین موضوع‌ست که تلاش دشمنان وحدت ملی در مصادره‌ی وی را عقیم گذارده است!!

  • نویسنده : میر محمد حسینی
  • منبع خبر : آذرپژوه