گروه فرهنگ و ادب: ابوعبداله شمس‌الدين محمد بن عزالدين بن عادل يوسف البزازينى تبريزى، معروف به شيرين يا ملا محمدشيرين و مشهور به «شمس مغربى» كه از وى با عنوان قدوة العارفين و زبدة الواصلین نيز ياد كرده‌اند،

گروه فرهنگ و ادب: ابوعبداله شمس‌الدين محمد بن ابوعبداله شمس‌الدين محمد بن عزالدين بن عادل يوسف البزازينى تبريزى، معروف به شيرين يا ملا محمدشيرين و مشهور به «شمس مغربى» كه از وى با عنوان قدوة العارفين و زبدة الواصلین نيز ياد كرده‌اند،، عارف و شاعر ايرانى است كه در ۷۴۹ق، به روایاتی معتبر در تبریز ديده به جهان گشوده و در ۸۰۹ق در همین شهر دار فانى را وداع و در آرامگاه سرخاب همین شهر به خاک سپرده شد.

زبان پیشین آذربایجان در شعر مغربی

از شمس مغربى دیوان اشعاری حاوی سه هزار بیت در قالب غزل، ترجیع بند و رباعی به زبان فارسى، عربى و همچنین زبان آذری پهلوی به یادگار مانده است. بیشتر اشعار این شاعر تبریزی در ذكر معانى عرفانى، خاصه بيان وحدت وجود است. مغربى، از شعراى پيشين، به دو عارف بزرگ؛ يعنى سنايى و عطار نظر داشته و غالباً در اشعارش به نام آنان اشاره كرده است. او با حافظ نيز معاصر بوده است و احتمال دارد كه از او هم تأثير پذيرفته باشد. او همچنين از همام تبريزى نيز بى‌تأثير نبوده است.

وی علاوه بر دیوان آثار دیگری نیز دارد از جمله: اسرار الفاتحه، رساله جام جهان نما در شرح آراء ابن عربی و منتخبی از شرح قصیده تائیه ابن فارض، درالفرید فی معرفه التوحید به زبان فارسی در توحید و افعال و صفات حق، نزهه الساسانیه، نصحیت نامه، ارائه الدقایق فی شرح مرآت الحقایق.

محمد امین ادیب توسی، استاد دانشگاه تبریز، درباره مقایسه اشعار«شمس مغربی» و «شیخ صفی الدین اردبیلی» می نویسد: «از مقایسة فهلویات شیخ [با شمس مغربی] همچو به نظر می‌رسد که از حیث لهجه و خصوصیات زبانی در کلیات تا حدی شبیه همند، با این تفاوت که هر کدام در اصطلاحات عرفانی و نوع تفکر و تلفظ کلمات وضعی مخصوص به خود دارند و علت آن در قسمت اول جدایی مسلک و در قسمت دوم فاصله مکانی است که شیخ به لهجة مردم اردبیل و مغربی به لهجة حوالی تبریز شعر سروده…»

نمونه ای از اشعار مغربی به زبان آذری

۱- هنو گیتی نبد اج نیستی هست

    که بریان و دلم چوپان سرمست

۲- نبد اج یان و دل نام و نشانی

    کو ایان من اویان عهد می بست

۳- در آن عهدین که اویان بسته با من

    من اج اویان پیمان هیجه نشکست

۴- نبد دستی و دامانی به گیتی

   که من نج ناد دامان ها ژره دست…

ترجمه:

۱- هنوز گیتی از نیستی هست نشده بود

    که جان و دلم از معشوق سرمست بود

۲- هنوز از جان و دل نام و نشانی نبود

    هنگامی که با جان من معشوق عهد می‌بست

۳- در کار آن عهدی که معشوق با من بسته بود

    من از پیمان معشوق تا هیچ جا نشکستم

۴- هنوز دست و دامانی به گیتی نبود

    هنگامی که من با دامان ناد دست فرو بر زدم

  • منبع خبر : آذرپژوه