ضرب المثلی در میان برخی مردم ایران رایج است که می گوید؛ «حق گرفتنی است، دادنی نیست» همین باور را به صورت یک ضرب المثل معروف در آذربایجان با مضمون دیگری استفاده می کنند؛ «حقی گرک آلاسان». این ضرب المثل که البته در برخی مناطق کشور آرام آرام در حال تبدیل شدن به یک عرف و هنجار می شود در بیشتر درگیری ها و شورش های خرد و کلان در جامعه نقش آفرینی می کند. مثلا در همین قضیه فوتبال و درگیری های چند وقت اخیر که در بیشتر ورزشگاه های کشور از جنوب تا شمال شاهد آن هستیم نیز همین ضرب المثل عامل محرک شده است. یک مربی به خود این حق را می دهد که برای مقابله با ضایع شدن حق و حقوق تیم خود هر نوع گفتگو و مصاحبه ای را انجام دهد و در سوی مقابل، تماشاگران تیم هم به خود اجازه می دهند که هر حرکت غیر اخلاقی و غیر ورزشی را مصداق بارز ستاندن حق پایمال شده تیم خود تعریف و تفسیر کنند. و این گونه می شود که فوتبالی که باید قاتق نان باشد، می شود قاتل جان امنیت و اخلاق در جامعه!
با بررسی ریشه های این مطلب در می یابیم که نه در آموزه های دینی ما و نه در عرف و فرهنگ سنتی ما این مَثل همواره به یک صورت مورد استفاده قرار نمی گیرد؛ در مواقعی گفته می شود که «حق گرفتنی است نه دادنی» و در مواردی اعتقاد بر این است که «حق دادنی است نه گرفتنی». اما سوال مهم در این میان درک به موقع زمان و مکان مناسب برای گرفتن حق و یا انتظار برای دریافت حق و حقوق است! حتی در نوع اول که به نوعی گرفتن حق را یک وظیفه برای فرد تعریف کرده است نیز باید ابزار و راه های رسیدن به حق را مورد کنکاش قرار داد. این که راه های قانونی برای گرفتن حق و حقوق کدام است و راه های فرا قانونی را کی و چگونه باید مورد استفاده قرار داد.
در آموزه های دینی
با مروری در آموزههای اسلامی، میتوانیم به این نتیجه برسیم که عبارت «حق، گرفتنی است نه دادنی» که به عنوان باوری عمومی مطرح میشود، به صورت قاعده و اصلی مطلق و غیر قابل استثنا قابل پذیرش نیست، بلکه این سخن از یک نگاه، صحیح و از نگاهی دیگر نادرست است. توضیح مطلب آنکه هر فرد با توجه به شرایط و مصالح پیرامونی باید تصمیم بگیرد که سکوت را پیشه ساخته تا حق به حقدار برسد و یا آنکه برای گرفتن حق به تلاش و کوشش روی آورد. به عبارتی، گاه «حق، دادنی است و نه گرفتنی» و گاه «حق گرفتنی است و نه دادنی.»
در همین راستا، هر دو مورد اشاره شده را میتوان در سخنان امیرالمؤمنین(ع) در «نهج البلاغه» یافت.
۱- هنگامی که خلافت را به ناحق از حضرت علی (ع) دریغ کرده و به خانه نشینی مجبورشان ساختند، وضعیت جهان اسلام آنگونه بود که هرگونه درگیری داخلی به از بین رفتن اصل اسلام میانجامید؛ فلذا ایشان در بیانی میفرمایند: «ما حقی داریم. اگر به ما دادند چه بهتر! و اگر هم ندادند (مانند اسیران و بردگان)، شخص دومی خواهیم بود که پشت سر فرد اول و در انتهای شتر، سوار میشود! گرچه مدتها این وضعیت به طول انجامد.(۱)
در این سخن، امام علی(ع) مصلحت اسلام را در آن نمیبینند که برای گرفتن حقشان اقدامی صورت دهند، بلکه منتظر میمانند تا جامعه اسلامی به این نتیجه برسد که حق را به ایشان تحویل دهد. به عبارتی در اینجا «حق دادنی است و نه گرفتنی!»
۲- زمانی هم فرا میرسد که بعد از تثبیت اصل اسلام و امکان پذیر نبودن ریشهکنی آن از اساس، جامعه، حق امامت و خلافت حضرتشان را به رسمیت شناخته و ایشان به عنوان خلیفه مسلمانان نیز برگزیده میشوند. بعد از آن، معاویه سر به شورش برداشته و جنگهایی میان او و امام علی(ع) رخ میدهد. یقیناً امیرالمؤمنین(ع) حق است و معاویه باطل! اما سستی برخی سپاهیان آنحضرت، بدان میانجامد که حقّی که به ایشان بازگردانده شده مجدّداً در معرض خطر قرار میگیرد. ایشان پیروان خویش را توبیخ کرده و اعلام میدارند که با سستی و کاهلی نمیتوان حقّ را در جایگاه خود تثبیت کرد، بلکه در این راه، باید تلاش و کوشش نمود. ایشان خطاب به لشگر خویش میفرمایند: «آگاه باشید، قسم به آنکه جانم به دستان او است، دشمن بر شما پیروز خواهد شد! نه به دلیل آنکه آنها سزاوارتر از شما نسبت به حق هستند، بلکه به این دلیل که آنان در باطل خود ثابتقدمند و شما در نگهداری حق من کوتاهی میکنید.»(۲) به عبارتی، ایشان اعلام میدارد حقّی که اکنون در معرض خطر قرار گرفته «گرفتنی است و نه دادنی»
نتیجه آنکه برای رسیدن به حق، نباید همواره و بدون در نظر گرفتن شرایط و مصالح، شیوهای قهرآمیز را دنبال کرد، بلکه گاه چنین شیوهای مطلوب است و گاه شیوهای همراه با نرمش و سکوت، البته نه نرمشی که دلیلش ترس و هراس باشد، بلکه نرمشی قهرمانانه!
در عرف
در تاریخ چند هزار ساله ایران به کرات دیده ایم که مردم در مواردی به دنبال گرفتن حق بوده اند و در برهه هایی از تاریخ منتظر برای دادن حقشان از سوی زمامداران. در همین تاریخ معاصر می توان به انقلاب اسلامی اشاره کرد. انقلابی که طلیعه آن در سال ۵۷ دیده شد. اما جرقه های آن از سال ها قبل تر و حتی به باور خیلی از کارشناسان سیاسی و تاریخی از همان مشروطه زده شده بود. بررسی این دوران تاریخی بیانگر یک واقعیت است که برای به ثمر نشستن یک نهال باید صبور بود آن هم نهالی به نام انقلاب. قیام عدالت خواهانه ای که ۱۰۰ سال قبل و در زمان مشروطیت به زمین زده شد، ۴۰ سال قبل در بهمن ۵۷ نتیجه داد. اما این ۶۰ سال چگونه گذشت؟ تاریخ این ۶۰ سال به ما می آموزد که راه حل گرفتن حق در ابتدا گفتگو و ممارست در گفتگوست و تا جایی که راه گفتگو بسته نشده باشد نباید به دنبال گرفتن حق از راه های جبری بود.
اما چرا ما ایرانی ها این روزها کمتر اهل گفتگو هستیم؟
برای شکل گیری یک گفتگو البته پیشفرضهای ذهنی لازم است؛ مانند گوشکردن کامل با توجه و فعالانه به سخنان طرف مقابل، تعلیق ذهنی و به دنبال پاسخ نگشتن در هنگام گوشکردن، تفکر و تعمق به صحبتهایی که شنیدهایم ، تلاش برای درک طرف مقابل، وقتخواستن از دیگری برای فکر کردن، تحلیل و استدلال و پاسخ یافتن و در نهایت پاسخ دهی.
قطعا چیزی که با گفتگو به دست بیاید بدین راحتی از کف نخواهد رفت اما آن چیزی که با زور و تشنج به دست آوریم لاجرم چون طرف مقابل با میل باطنی آن را نبخشیده است، چه بسا در کمتر زمانی از دست بدهیم. و مهم تر از آن این که در راه های قهرآمیز برای رسیدن به یک حق، چه بسا چیزهای مهمتری را از دست خواهیم داد که برای به دست آوردن آنها پیشینیان ما تلاش ها و رنج و مرارت های بی شماری را متحمل شده اند. نمونه آن را شاید بتوان «امنیت» نامید. به فرمایش رسول اکرم ص دو نعمت بزرگ هستند که بعد از رفتن آن تازه متوجه آن می شویم و آن دو «امنیت» و «سلامتی» است. با کمی تامل در رفتارهای قهرآمیزی که در طول تاریخ صورت گرفته متوجه خواهیم شد که این دو نعمت شدیدا مورد هجمه و حتی در معرض نابودی قرار گرفته اند.
پینوشت:
۱- نهج البلاغه، صبحی صالح، ص ۴۷۲، حکمت ۲۲، قم، هجرت، ۱۴۱۴ق.
۲- همان، ص ۱۴۱، خ ۹۷٫
Δ
Thursday, 21 November , 2024