گروه فرهنگ و ادب: جدایی بخشی از سرزمین ایران از مام وطن، طی دوعهدنامهی گلستان و ترکمانچای، نه برپایهی واقعیتهای جغرافیایی، بنیادهای فرهنگی و پیوندهای زبانی و قومی، بلکه از روی معاهدههای غیر برابر و به ضرب سربازهای روسیهی استعمارگر، برسرزمینمان تحمیل شدهاند. این مرزبندی تحمیلی_سیاسی، همواره کنشهای ریز و درشت دولت باکو را در قبال ایران به همراه داشته است. وقتی که پای تمامیت ارضی، منافع ملی و قوام فرهنگیِ سرزمین ایران در میان باشد، واکنشی بر این کنش های ضدفرهنگی، لازم و ضروری است. خیال باطل تصاحب غیرمجاز چهرههای فرهنگی و تاریخی ایران زمین و دستدرازی در هویت ملی ایرانیان، از سوی کارگزاران دولت باکو و همپالگان شان، تازگی ندارد. چندی پیش «آنارکریم اف» وزیر فرهنگ جمهوری باکو، در راستای سیاستهای ضد ایرانی ، در یک پروپاگاندا، جنگی تبلیغاتی علیه فرهنگ و ادب ایران، به ویژه شاعر ملی ایران، نظامی گنجوی به راه انداخت؛ او مهملی تاریخی بافت و گفت: «در جلوگیری از معرفی نظامی گنجوی، به عنوان شاعر ایرانی، مصمم هستیم!»
شگفتا! این بازماندگان شورویِ کمونیستی، یا هیچ از تاریخ و ادب نمیدانند و یا خود را به خوابی گران زدهاند که تعبیر دقیقش را میتوان در سیاستهای خصمانه همسایه شمالی، علیه منافع ملی ایران یافت. در پاسخ به این رفتار ضدفرهنگی، ما در معرفی «نظامی گنجوی» به عنوان شاعر ایرانی پارسی گو، بسیار مصممتریم: «حکیم جمال الدین ابومحمدالیاس بن یوسف بن زکی بنی موید» معروف به «نظامی گنجوی» از شاعران بزرگ داستانسرای ایران است که حدود سال ۵۳۵ در «گنجه» متولد شد؛ عوفی در «لباب الالباب» او را «حکیم الکامل نظامی گنجه ای» آورده است. نظامی بیشتر عمر خود را در گنجه سپری نمود، او با اتابکان آذربایجان و شاهان محلی مراغه و شروان نیز، درارتباط بود، این شاعرپارسی گو در سبب نظم «خمسه» یا «پنج گنج» آورده است:
شاه همه حرف هاست این حرف
شاید که کنی سخن در او صرف
در زیور پارسی و تازی
این تازه عروس را طرازی
دانی که من آن سخن شناسم
کابیات نو از کهن شناسم
ترکی صفت وفای ما نیست
ترکانه سخن، سزای ما نیست
خاصه ملکی چوشاه «شروان»
شروان چه که شهریارِ «ایران»
هم ابیات نظامی گنجوی و هم، همهی مآخذ، مدارک و اسناد تاریخی، گواهی روشن بر این موضوع میباشند که نام «جمهوری آذربایجان» نامی ساختگی است و هرگز به ایالات گنجه و شروان و…، نام آذربایجان گفته نشده است؛ کدام مورخ و ادیب منصفی است که نداند و اذعان نداشته باشد که حتی با مصادرهی این اسامی و دست درازی در تاریخ، هرگز نمیتوان پیوند این نواحی را از پهنهی فرهنگی ایران جدا کرد. همچنین یکی از اقدامات جریان منحوس پانترکیسم، طرح مقولهی سخیفِ «آذربایجان جنوبی» میباشد که مقالهی «احمد شکری» در روزنامهی «وطن ترکیه»، تحت عنوان «ترکهای ساکن آذربایجان جنوبی»! را باید از آغازگران این فتنه دانست که تبدیل به دستمایهی احزاب گوناگون جدایی طلب شده و از آن به عنوان کلید واژه، علیه فرهنگ و منافع ملی ایران استفاده می کنند.
باری، نظامی گنجوی را باید با بزرگان صحنهی ادبیات فارسی ایران شناخت. «دکتر غلامحسین یوسفی» در اثر گرانبهای خود «چشمه ی روشن» آورده اند: در پهنهی «شعر فارسی»، نظامی گنجهای در سرودن داستان های عاشقانه، هنر و توانایی بسیار به خرج داده است و به این عنوان نامبردار است و استادی است مسلم. نظامی چنان قدرتی در سرودن داستانهای بزمی نشان داد که در این زمینه، پیش از همگان درخشید و سرمشق دیگران قرار گرفت، همچنان که فردوسی در حماسه سرایی. راز تاثیر مثنوی های بزمی نظامی در طول قرنها، در این بیان هنری،گرم و شورانگیز است که سرگذشت ها و مضامین دلکش را در خود پرورانده و جاودانگی بخشیده است.
به این سبب است که نظامی گنجوی را مبتکر و آفرینندهی زبان و طرز بیان در منظومههای عاشقانهی فارسی میتوان شمرد و نفوذ انکارناپذیر او در این نوع آثار، از این رهگذر است. منظومهی «خسرو و شیرین» او درخششی ویژه دارد و اوج هنر نظامی گنجهای است. این داستان، سرگذشت عشق «خسرو پرویز» پادشاه سلسلهی ساسانی ایران زمین با «شیرین» شاهزادهای ارمنی است که بنابر دریافت آرتورکریستین سن، ظاهرا از داستانهای اواخر عهد ساسانی بوده است. به هر روی، چنین مینماید که بخش عمدهای از خسرو و شیرن نظامی، سرگذشتی ست عاشقانه در محیطی اشرافی؛ یک جا «خسرو» در پاسخ به گلهگذاری شیرین، از محذورات خویش در مقام پادشاهی و موجبات خویشتن داری سخن گفته است:
جهانداور منم در کارسازی
جهاندار از کجا و عشقبازی
ولی چون نام زلفت می شنیدم
به تاج و تخت، بویی می خریدم
«شیرین» که در زیبایی، بی نظیر و در حسن و کمال معروف بود، خسرو پرویز را به سه چیز موجب شد؛ شیرین، اسب شبدیز و باربدِنوازنده و موسیقی دان:
نه از «شیرین» جدا میگشت پرویز
نه از گلگون گذر میکرد «شبدیز»
در آمد «باربد» چون بلبل مست
گرفته بربطی چون آب در دست
این که اشخاص یا وقایع تاریخی، خمیرمایهی منظومههای تاریخی واقع شوند، در ادبیات شرق و غرب، نظایر بسیار دارد. از این رو، «مانزونی»، شاعر و رمان نویس معروف ایتالیایی، نوشته است: «همهی آثار بزرگ شعری، پایه و بنیادشان، حوادثی ست که تاریخ به آنها ارزانی داشته است.» یعنی شاعر با نگریستنِ درون آنها، به انگیزهها و عواطف تاریخی، صورتی زیباشناختی می دهد. (نیازی به گفتن نیست، به «فرهاد» نمی پردازیم؛ چون مرتبط با گفتار کنونی ما نمی باشد.)
موارد مذکور تنها بخش بسیارکوچکی از ایرانگرایی شاعر پارسی گوی متعلق به ایران زمین، «نظامی گنجوی» بود. چشم پوشی بر این حقایق محکم ادبی_تاریخی، تنها و تنها مختص همان فرومایگانی ست که تلاش میکنند به دروغ، نظامی گنجوی را شاعر متعلق به جمهوری آذربایجان معرفی کنند؛ سال ۲٠۲۱ را در باکو، سال نظامی گنجوی نامیدهاند؛ اینان در اقدامی شرمآور، در یکی از نسخ، دست در منظومهی نظامی گنجوی برده و در ترجمهی ترکیِ چاپ باکوی آن؛ ابیات طلایی این شاعر در ستایش ایران را حذف کرده اند!
همه عالم تن است و «ایران» دل
نیست گوینده زین قیاس خجل
چون که «ایران» دل زمین باشد
دل ز تن به بود یقین باشد
اینان در خیال خام خود، نیت مصادرهی شاعری را دارند که حتی نام اسب خسرو پرویز (شبدیز) را در منظومهی خود آورده است! با بهرام شاه چه خواهند کرد؟! با نزهت المجالس چه خواهندکرد؟ که در آن نام بیست و چهار شاعر پارسی گوی در «گنجه» آمده است. اینان با این حجم از لاطائلات بافی، حتی سلسلهی ساسانی ایران را انکار کردهاند! با این همه نماد باستانی و ایرانی چه خواهند کرد؟! آری! تمام توانشان، دست و پا کردن یک بیتِ مضحکِ سراسر ایراد است:
پدر برپدر مرمرا ترک بود
به فرزانگی هریکی گرگ بود!
باتوجه به شیوهی شاعری و قدرت نظامی، در آفرینش صنایع ادبی بی بدیل، انتساب این بیت به این شاعر بزرگ، بیشتر در حکم یک لطیفه است! این بیت حتی قافیهی درستی هم ندارد! شگفت آوراست که این کم مایگان، صفت فرزانگی را به گرگ نسبت می دهند؟! این چه آرایهای ست؟! البته اگر «درندگی» میگفت، صفت درستی برای همهی «گرگ»هایی بود که دندان و چنگال استعماری خود را علیه «گربه»ی نازنین خاورمیانه تیز کردهاند! اگر نیت تک بیت گویی را به شکل صحیحش دارید به شرطی که خیال مصادره و جعل به سرتان نزند بهتر است در اشعار دیگر شاعر پارسی گو، «صائب تبریزی» تأمل کنید.به قصد تعرض و دزدی، قدم در پهنهی شکوهمند ادبیات فارسی ایران گذاشتهاند، غافل از اینکه در همین تک بیتِ تمثیلی حضرت حافظ، مستحیل خواهند شد:
ای مگس! عرصهی سیمرغ نه جولانگه توست
عِرض خود می بری و زحمت ما می داری!
هم اینان وقتی موزهی «مترو پولیتن» نیویورک با نمایش نسخِ خطی آثار نظامی گنجوی، از وی به عنوان یکی از پیشگامان زبان و ادب فارسی یاد کرد، دچار آشفتگی و هذیانهای روحیِ سرسامآوری شدند. هم اینان بودند که هرچه روی نقشهی تاریخی را گشتند و دقت کردند، نتوانستند نام جمهوری آذربایجان را روی آن بیابند و در نهایت با تفرعنِ تمام، نقشه را نادرست خواندند! اما قرنها پیش، «عطاملک جوینی» دلیل روشنی در درستی آن نقشه آورده بود؛ «او را کاغذ و التمغا داد و از آنجا به اران آمد و بیلقان را بگرفتند و به راه شروان روان شد، و چون به دربند رسیدند…»
همچنین در آستانهی گرامیداشت زاد روز «حکیم نظامی گنجوی» پاسخی «نوآیین» از سوی کمیسیون نامگذاری شورای شهر تهران صادر گردید. پیرو تلاش و پیگیری های مستمر اعضای ایران خواه این کمیسیون، در راستای تأمین منافع ملی، برخی از معابر پایتخت، مزین به نامهای حوزهی تمدنیِ ایران فرهنگی شدند. (ناردان، سالیان، شوشی، گنجه، لنکران، تفلیس، بادکوبه، آران، آبخاز)
هم ناردان هم سالیان، شوشی و گنجه، لنکران
هم بادکوب و هم اران، هم آبخاز و شیروان
رنجور اما پُرقوام، «مام وطن» را گوهرند
تاریخ ما را بنگرید، «ایران» پُراست از عاشقان
Δ
Sunday, 24 November , 2024