گروه گزارش/ نیما عظیمی: بنیاد ایرانشناسی استان آذربایجانشرقی با همکاری کارگاه شاهنامهخوانی تبریز و انجمن ایرانشناسی از ساعت ۱۸ ششم شهریورماه ۱۴٠۳ خورشیدی، نشست ویژهی «روایتهایی از ابومنصور علیبناحمد اسدی توسی»، شاعر، لغت شناس و کاتب پر آوازهی ایرانی و از نخستین مدفونان در محلهی سرخاب تبریز را برگزار نمود.
مقبرهالشعرا تاریخ تبریز است
سعید طرزمی بهعنوان دبیر نشست، سخن را اینگونه آغازید: «سپاس از خدای، ایزد رهنمای/ که از کاف و نون کرد گیتی به پای» وی گفت: «ما قرار بود که هشت سخنران داشته باشیم اما دکتر علی اشرفصادقی بیمار هستند و سخنرانیشان را برای ما فرستادند، دکتر ابراهیمی هم که تخصصاً راجع به اسدیتوسی پژوهشهایی داشتند و قرار بود از اصفهان بیایند نتوانستند خودشان را برسانند و سخنرانی خود را فرستادهاند. آقای امجد هم بیمار هستند؛ دکتر طاهری خسروشاهی هم به تهران رفتهاند و خواستند تا خودمان دبیری برنامه را بهعهده بگیریم.»
سپس محمد عزیزی سخن را آغازیده و موضوع سخن خود را «اهمیت سرخاب و مقبرهالشعرا» معرفی کرده و سپس به خوانش بخشی از کتاب ‹احسنالتقاسیم› نوشتهی مقدسی دربارهی تبریز پرداخته و خواند: «چه میدانی تبریز چیست؛ زر ناب، کیمیا و کمیاب، شهر گرانبها و پناهگاه که بر مدینهالاسلام برتری داده میشود و مایهی سرافرازی مسلمانان است. نهرهایش روان، پیرامونش درختستان و از ارزانی نرخها و بسیاری میوهها هم که نپرس. جامعش به میان شهر است و نیکیهایش بیشمار است.»
سپس ادامه داد: «وقتی نام تبریز به میان میآید باید به نشان احترام کلاه از سر برداشت. مقبرهالشعرا تاریخ تبریز است و بر اساس مطالعات باستانشناسی که در تبریز و اطراف آن و حیطهی مسجد کبود انجام شده نشان از دیرینگی تبریز میباشد اما بنابر تاریخ مکتوب، این شهر با ورود اسلام به منطقه اهمیت دوچندان گرفت؛ که بودن خاندانها و حکومتها در آن مؤثر بوده است.»
وی ادامه داد: «بودن این حکومتها منتهی به ورود ترکمنان سلجوقی و تأسیس امپراتوری سلجوقی در ایران شد که نتایج دیرپایی در ایران داشت… در این دوره تبریز بهدلیل وجود خاندانهای حکومتگر و داشتن ثروت، مأمنی برای شعرا و اهالی عرفان بوده است.»
سپس ادامه داد: «در دورهی سلجوقیان بهدنبال فتوحاتی که مرکز آن همین آذربایجان بود تبریز تبدیل به جهانشهری شد که اهل علم فارغاز دیدگاههای متفاوت در آن بهسرمیبردند.»
وی دربارهی مقبرهالشعرا گفت: «مقبرهالشعرا محلی برای دفن اساتید و کاردانان زبان فارسی است. ما مقبرهالعرفا را نیز در ارومیه داریم و گورستان مقبرهالوزرا را هم داریم؛ که هر کدام دارای ارزش و جایگاهی است. اما متأسفانه در یکصد سال اخیر با ورود مدرنیسم گونهای به ایران هویت شهر تاریخی و فرهنگی تبریز دچار تغییراتی شده است. اصلاً در نقشهای که سال ۱۲۹۷ نقش شده نشان میدهد که گورستان سرخاب حتی در دورهی ناصری هم به این شکل نبوده و گورستان اصلی زیر همین خیابان قرار دارد و این بنای معروف، باغ کلانتر بوده و عزیز خان سردار و قائممقام و حاج ملاباشی و کَسان دیگر در آن دفن هستند. این یعنی تبریز نتوانسته از زیر بار این مدرنیسمگونه خارج شود.»
وی با بیان اینکه «ای کاش پروژه مقبرهالشعرا بهتر انجام میشد» گفت: «دوستانِ تصمیمگیرنده نباید بافت فرهنگی را بهعنوان بافت فرسوده معرفی کنند. مطالعات باستانشناسی و انسانشناسی در تبریز و تمام ایران درست انجام نمیشود.»
سپس در اشاره به اسدیتوسی گفت: «در روضهالجنان به اسدیتوسی اشارهی مستقیم نشده و فقط در جایی گفته ‹عزیزی اسدی نام در اینجا مدفون است› و یک بیت شعر هم از روی سنگ قبر او گفته است.» سپس افزود: «آقای ضیاءالدین سجادی هم این بحث را با اما و اگر بیان کرده و گفتهاند ‹الهواَعلم›. بنابراین دوستان فرهنگی و باستانشناسی باید دستبهدست هم بدهند تا به اجماعی در این مورد برسیم.»
شاهنامهنویسی یک سنت در ایران بوده است
سپس دکتر رنجبر درخشیلر بنیانگذار و آموزگار کارگاه شاهنامهخوانی در تبریز، با موضوع «فردوسی و اسدیتوسی» سخن را آغازید. وی با «دو شاعر عظیمالشأن» خواندن فردوسی و اسدیتوسی گفت: «فردوسی و اسدیتوسی که ۴۰تا ۵۰ سال از هم تفاوت زمانی دارند، آنها هر دو حماسهسرا هستند اما ابتدا باید از نظر معرفتشناسی بدانیم فهمیدن رابطهی این دو چه اهمیتی دارد؟ باید نظریهای از رابطهی فردوسی و اسدیتوسی بسازیم که آن رابطه چیزی را به ما توضیح بدهد.»
سپس گفت: «اگر ما لغت فرس اسدیطوسی را کنار بگذاریم، آنوقت فقط از ادبیات سخن میگوییم. بنابراین این رابطهی فردوسی و اسدیطوسی باید در فرم چیزی را به ما توضیح بدهد. سپس به اندیشههای آنها و تفاوتها و شباهتهای آنها میرسیم.»
وی گفت: «میگویند شاهنامه متن مادر و پیشین است و گرشاسبنامه را متن فرزند و پسین میدانند و این نظر خالقیمطلق و دکتر صفا است که گرشاسبنامه را تالی و تکمیلکنندهی شاهنامه میدانند و حتی برخی در متنهای متأخر کماهمیتتر گرشاسبنامه را یک شاهنامه میدانند. چون شاهنامهنویسی یک سنت در ایران بوده است.»
سپس گفت: «اما آیا واقعاً میتوان گرشاسبنامه را شاهنامه خواند؟ شاهنامه متنی حماسی است و گرشاسبنامه هم متنی حماسی است؛ اما حماسه تعریف دقیقتری دارد و آن اینکه حماسه در دل ‹ملیت› تعریف میشود. از این دیدگاه در شاهنامه فردوسی موضوع ایران است و تمام شخصیتها حول این موضوع سامان داده میشوند اما در گرشاسبنامه موضوع گرشاسب و پهلوانیها و کارهای او است… و این یک تفاوت عمده در آنها است. بنابراین از نظر حماسی بودنِ گرشاسبنامه میتوان در آن تردید داشت.»
وی در بیان تفاوت عمدهی دیگر این دو اثر گفت: «شاهنامه دارای فلسفه تاریخ است بنابراین و بنابر تحقیقات جدید شاهنامه یک متن اپیزودیک نیست که فردوسی داستانهایی را در آن آورده باشد. در شاهنامه فردوسی بین داستانها پیوندی عمیق وجود دارد و اگر یکی از داستانها را برداریم انسجام معنایی شاهنامه بههم خواهدخورد؛ و این فلسفه تاریخ است، اما گرشاسبنامه چنین نیست.»
وی ادامه داد: «ما در گذشته یک شاهنامه بزرگتر داشتیم که ابوالمؤید بلخی سروده بود. بخشیاز آنرا فردوسی سروده و بخشی را نسروده که آن بخشِ سرودهنشده در منبع او یعنی شاهنامه منصوری نبوده است. این نظریهای است که در تاریخ سیستان و مُجملالتواریخ نشانههای آن هست. بااینحال تفاوت شاهنامه فردوسی و گرشاسبنامه برجا است؛ هرچند گرشاسبنامه متنی قدیمیتر از شاهنامه است، چنانکه در زامیاد یشت بندهای ۴۰ تا ۴۴ از گرشاسب سخن گفته شده است. یعنی گرشاسبنامه از نظر قدمت قدیمیتر است اما از نظر فلسفه تاریخ و موضوع بودنِ ایران متفاوت.»
وی در بیان موضوع زادگاه اسدیتوسی گفت: «به قول استاد فروزانفر در توسی بودن اسدی نمیتوان شکی داشت. یعنی او از توس به آذربایجان آمده و اینجا کتابی را سرود و بعد اینجا درگذشته است. اما چگونه است که او از خراسان میآید، بدون هیچمشکلی متنی را به همان زبانی که در خراسان داشته میسراید و به حاکم تقدیم میکند؛ و گویا پول خوبی هم دریافت میکند؟»
سپس افزود: «بنابر تاریخ حاکمان آذربایجان حامی شاعران بودهاند و از آنها میخواستند تا متون حماسی را بسرایند؛ و بعد نَسَب خود را به شخصیتهای حماسی میرساندند، درواقع یک ایرانگراییِ ژرف در بین آنها وجود داشته است.»
وی ادامه داد وقتی در آن بحث تفاوت فردوسی و اسدیتوسی وارد بحث فرم میشویم جهان فردوسی یکسره حماسی است یعنی حتی عشق در شاهنامه حماسی است نه عاشقانه! تمام ساختار و فرم شاهنامه حماسی است اما گرشاسبنامه چنین نیست؛ در شاهنامه شخصیتها روح و درون دارند یعنی سخن شخصیتها را میتوان فهمید! میخواهد چه کند! اما چنانکه دکتر خالقیمطلق هم اشاره کردند در گرشاسبنامه چنین نیست؛ در شاهنامه هیچ امر تخیلی غیرباوری نیست و در شاهنامه وقایع انسانی و واقعی و خرد پذیر هستند اما وقایع در گرشاسبنامه تخیلی است و ما از این مبالغههای ساختاری گرشاسبنامه میفهمیم که خرد که چهارچوب شاهنامه است اینجا نیست، تشبیه و جناس و تمثیل هم که در آن بسیار زیاد و غیر قابل باور است و در گرشاسب نامه مناظرههای بسیاری وجود دارد درحالیکه در شاهنامه چنین نیست!
سپس وی به عنوان سخن پایانی گفت گرشاسبنامه با نفی تواناییهای رستم برای مهم جلوه دادن کارهای گرشاسب آغاز میشود بنابراین من بیشتر نظامی را تالی و تکمیلکنندهی شاهنامه فردوسی میدانم تا گرشاسبنامه اسدیتوسی.»
چند دلیل در چرایی عدم موفقیت گرشاسبنامه و اسکندرنامه در برابر شاهنامه
سعید کریمی سخن را اینگونه آغازیده و گفت: «خوشحالم که امروز در بنیاد ایرانشناسی هستم. موضوع صحبت من تأثیرپذیریهای نظامی از اسدیتوسی است. بحث من با مبحث آقای رنجبر همپوشانیهایی دارد و من چیزهایی را که جا مانده میگویم.»
سپس وی در چیستیِ معنای تأثیرپذیری گفت: «تأثیرپذیری موضوع گسترده و مبهمی است که در زمینهی نوعشناختی و جامعهشناختی و بلاغت بررسی میشود. نظامی از شاعران پیشاز خود تأثیر گرفته، از فردوسی و شاهنامه، از حدیقة سنایی، از ویس و رامین، از متون درجه دو مانند عنصری و کلیلهودمنه، سیاستنامه و قابوسنامه و از متون حماسی از گرشاسبنامه و بهمننامه تاثیر گرفته است.»
وی ادامه داد: «خالقیمطلق سال ۱۳۶۲ در مجله ایراننامه گردشی در گرشاسبنامه داشته و گفته نظامی پیرو اسدیتوسی است و شفیعیکدکنی در کتاب صور خیال آن را پرورش داده است.»
وی در بیان چیستیِ حماسه گفت: «حماسه این نیست که زندگی یک پهلوان را از نظم به نثر درآورند؛ این فقط پوستهی حماسه هست. حماسه معیارهای ادبی مشخص دارد، اما معیار عظمت قابل نشان دادن نیست.»
وی در بیان چرایی عدم موفقیت گرشاسبنامه و اسکندرنامه در برابر شاهنامه فردوسی گفت: «چند دلیل دارد:
یک: آرایش بیشاز حد کلام با استفاده از صنایع بدیعی پر از جناس و آرایههای ادبی هستند. یعنی هر دوی آنها در حیطه آرایش کلامی رفتهاند؛ اما در حماسه خود خبر چنان عظیم است که نیاز نیست شما از آرایههای ادبی به این شکل استفاده کنید.
دو: در حماسه بیشتر با ایجاز مواجه هستیم؛ اما در گرشاسبنامه و اسکندرنامه اطناب زیادی وجود دارد. مثلاً وصف بیابان ۱۰ بیت است! به قول شفیعیکدکنی این نشان میدهد که اسدیتوسی شاعر بسیار توانمندی است؛ اما جای سخن او حماسه نیست؛ زیرا توصیفِ طولانی حماسه را از بین میبَرَد.
سه: تشبیهات در حماسه باید رنگ حماسی داشته باشد. مثلاً فردوسی پیر شدن را اینگونه نشان میدهد: ‹دو گوش و دو چشم من آهو گرفت/ تهیدستی و سال نیرو گرفت› یعنی از زوال نمیگوید، میگوید ‹نیرو گرفت› یا در بیت منسوب به فردوسی آمده: ‹شبی در بَرَت گر بیاسودَمی/ سر فخر بر آسمان سودَمی› یعنی حتی عاشقانهی او هم حماسیست. اما حماسیهای اسدی و نظامی عاشقانه است. مثلاً نظامی آورده: ‹تبیره چنان شد بر آن خرمی/ که آید به رقص آسمان بر زمی› یا در گرشاسبنامه در رزم گرشاسب با شیر چنین وضعیتی میبینیم.
چهار: قهرمان در حماسه باید ملی و محبوب و مردمی باشد. گرشاسب پهلوان نامداری است در اوستا هم از او نام آمده است، اما در اینجا در خدمت ضحاک است که نماد دشمن ایران در اساطیر است یا نظامی اسکندرنامه سروده و اسکندر کسی است که به ایران حمله کرده. یعنی هدف در این منظومهها بیشتر به رخ کشیدن پهلوانیهاست. پس این حماسهها در مرتبه دوم هستند و ناب و اصیل نیستند.»
اسدیتوسی از اولین مدفونان در مقبرهالشعرا است
طرزمی در دومین بخش از سخن خود گفت: «صحبت در مورد اسدیتوسی فراغبال زیادی میخواهد» سپس وی درودی به روح شادروان ابوالفضل خطیبی فرستاد که تسلط کامل در بررسی آثار اسدیتوسی از نظر واژهشناسی تاریخی و ژانر حماسی آن و تسلط به منابع داشت.
وی ادامه داد: «در مورد مدفن و آرامگاه اسدیتوسی قطعاً میتوان گفت اسدیتوسی از اولین مدفونان مجموعه مقبرهالشعرای سرخاب است. مقبرهالشعرای سرخاب بزرگترین مدفن شاعران پارسیگو بوده و تردیدی در آن نیست افرادی که در آنجا دفن هستند نمودار نقشهی کوچکی از ایران هستند؛ از فاریاب و خراسان و قفقاز و مرکز ایران و آذربایجان، در اینجا شاعر هست.»
سپس وی در بحث لغتشناسی اسدیتوسی گفت: «او اولین فرهنگنویس میباشد. باید دانست اسدیتوسی -که در منطقه آذربایجان یک لغتنامه پارسی تدوین کرده- چه نیازهایی را در اینجا حس کرده است؟ لغاتی که در این مجموعه هستند لغاتیاند که بیشتر در کلام شاعران خراسان مانند رودکی و ترمذی بهکار میرفته.»
وی گفت: «این یعنی مردم منطقه آذربایجان با خراسان دارای پیوند عمیقی بودهاند اما لغاتی در زبان مردم خراسان بوده که اینها را نمیشناختند»
وی با بیانِ این نکته که این موضوع خاص اینجا نیست و در همهجا ممکن است که لغات بهکاررفته در یک استان را استان دیگر نداشته باشد، افزود: «جنبهی دیگر کتابت او هست. یکی از کتابهایی که از کتابت او به ما رسیده ‹الاغنیه› در مورد داروشناسی به تألیف ابومنصور موفق هروی است. کتابت شغل پیچیدهای بوده که نویسنده باید دارای علم بالا میبود. این نشان میدهد اسدیتوسی بهعنوان یک کاتب اطلاعات زیادی در این زمینه هم داشته است.»
وی در مورد کتابشناسی اسدیتوسی در بحث حماسی افزود: «یکی از کهنترین نسخههای شاهنامه از ‹علیبناحمد› است که دکتر آیدنلو هم گفتهاند ممکن است این علیبناحمد همین علیبناحمد اسدیتوسی باشد.»
وی افزود: «یعنی اسدیتوسی در آذربایجان احساس نیاز برای کتابت شاهنامه کرده و این یعنی خودش هم بر مبحث حماسه مسلط بوده است.»
وی گفت: «گرشاسبنامه اولین منظومه تاریخی است که به یک پهلوان میپردازد و این یعنی اسدیتوسی با این منابع آشنا بوده؛ اندیشه شیعی و منجی آخرالزمان را آشنا بوده و حتی بحث دجال را هم در شعرش آورده است.»
در پایان این نشست، پیام ویدئویی «علی اشرفصادقی» و «علیاصغر ابراهیمیوینیچه» برای حاضران پخش شد.
Δ
Wednesday, 9 October , 2024